نخستین خدمت اسلام به تمدن بشری
پرسش :
نخستین خدمت اسلام به «تمدن بشری» چه چیزی بود؟
پاسخ :
آخرین تحقیقات علمى و فلسفى به ما مى گوید که جهان آفرینش یک واحد بزرگ بیش نیست و این همه اشکال گوناگون و رنگ هاى مختلف خلقت به یک اصل باز مى گردد. رسالت بزرگ علم و فلسفه این است که آن اصل اساسى را کشف کند و به همین دلیل هر قدر دامنه علم و دانش بشر وسعت مى یابد یک نواختى قوانین جهان و وحدت آنها آشکارتر مى شود.
جامعه انسانیّت هم یک واحد بزرگ بیش نیست، هر قدر بسوى وحدت پیش برود به اصالت و واقعیت خود نزدیکتر شده، و هر قدر با ایجاد مرزهاى مصنوعى به اجزاى بیشترى تقسیم گردد از حقیقت دور افتاده است! به همین جهت با پیشرفت و تکامل جوامع انسانى، حکومت هاى محلى که از بقایاى دوران عقب ماندگى است، از طریق اتحاد یا پیمان هاى مختلف، به هم پیوسته و جوامع بزرگترى را تشکیل مى دهند و خلاصه این که جوامع پیشرفته همواره به سوى وحدت مى روند، زیرا واحدهاى بزرگتر امکانات زیادترى براى ترقى و تکامل دارند.
اسلام نه تنها پایه مسائل فکرى و عقیده اى را بر اساس توحید و وحدت گذارده، بلکه در مسائل اجتماعى و سیاسى و اقتصادى اسلام نیز اصل «توحید و وحدت» زیر بناى اجتماع اسلامى را تشکیل مى دهد.
اسلام مرزهاى «جغرافیائى» و «نژادى» و «طبقاتى» را در هم کوبید، و بر ویرانه هاى آنها، جامعه واحدى که تمام انسان ها [بدون استثنا] مى توانستند در آن شرکت کنند بنا نهاد، حتى اگر روزى افراد انسان [آن طور که آرزو دارند] همه کرات منظومه شمسى را تسخیر نمایند دامنه این جامعه واحد اسلامى در آن جا نیز گسترده خواهد شد.
اسلام اگر مى خواست روى نژاد عرب تکیه کند، آن چنان که سنت جاهلیت و طرز تفکّر مردم آن روز بود، و بدبختانه امروز هم به صورت دیگرى عنوان می شود، هرگز عالم گیر نمى شد و امروز پیروان آن به حدود هفتصد میلیون نفر نمى رسید، سهل است، امکان توسعه هم نداشت و اگر مى خواست تنها روى مرزهاى حجاز تکیه نماید امروز در میان ریگ هاى روان این سرزمین سوزان دفن شده بود. و یا اگر نماینده یک طبقه خاص اجتماع، [مثلًا طبقه فئودال ها] بود با از میان رفتن آنها از بین رفته بود.
ولى اسلام همه این آثار پراکندگى و نفاق را پشت سر گذاشت و اصل توحید در مدّت کوتاهى آن چنان کشور وسیع و قدرتمند با تمدّنى عالى و خیره کننده بوجود آورد که تا آن روز در جهان سابقه نداشت.
اعترافات جالب غربی ها بیانگر این واقعیت است و اگر چه عده اى از مورّخان غربى با آن همه آزاد فکرى که مدّعى هستند هنوز با قضاوت هاى آمیخته به تعصّب خود سعى مى کنند پرده بر روى حقایق تاریخى انداخته و عظمت تمدّن درخشانى را که در سایه اسلام بر شرق [و به دنبال آن بر غرب] سایه افکند نادیده بگیرند و با کمتر از آنچه هست قلمداد کنند ولى عدّه اى دیگر روى آزادمنشى و یا وضوح و روشنى موضوع اعترافاتى در این زمینه کرده اند که حتى براى ما مسلمانان شرقى که غالباً روح و عظمت اسلام را هنوز به درستى درک نکرده ایم جالب است.
نویسندگان «تاریخ تمدّن غرب و مبانى آن در شرق» در فصلى که براى اسلام و تمدّن اسلامى عنوان کرده اند مى گویند: «در این نکته شکى نیست که هنگام وفات محمد(صلى الله علیه و آله) حتى بسیارى از اعراب خبرى از این آئین جدید نداشتند، ولى با این وصف هنوز یک قرن نگذشته بود که «شارل مارتل» مجبور شد با پیروان مذهب محمد(صلى الله علیه و آله) بجنگد تا ایشان را از فرانسه براند! و امپراطورى بسیار عظیم بیزانس براى حفظ موجودیت خود با این آئین در کشمکش بود، و اسلام به هندوستان نیز راه یافته بود! چنین توسعه خیره کننده اى حتى پس از آن که توضیحات عمده اى را [که براى توجیه این پیشرفت داده شده] از نظر بگذرانیم باز اسرارآمیز باقى خواهد ماند».
این نویشندگان پس از بحثى که درباره «تحوّل و ترقى فوق العاده تمدن اسلامى» در این کتاب نموده اند گفتار خود را با این جمله پایان داده اند: «هنگامى که کمک هاى «بیزانس» و «مسلمانان» را به فرهنگ مغرب زمین مورد توجّه قرار دهیم مى توانیم بگوییم که نور بسیارى از شرق به غرب تابیده است!»
منبع: اسرار عقب ماندگى شرق، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازى، ناصر، نسل جوان، قم، بی تا، ص 43.
آخرین تحقیقات علمى و فلسفى به ما مى گوید که جهان آفرینش یک واحد بزرگ بیش نیست و این همه اشکال گوناگون و رنگ هاى مختلف خلقت به یک اصل باز مى گردد. رسالت بزرگ علم و فلسفه این است که آن اصل اساسى را کشف کند و به همین دلیل هر قدر دامنه علم و دانش بشر وسعت مى یابد یک نواختى قوانین جهان و وحدت آنها آشکارتر مى شود.
جامعه انسانیّت هم یک واحد بزرگ بیش نیست، هر قدر بسوى وحدت پیش برود به اصالت و واقعیت خود نزدیکتر شده، و هر قدر با ایجاد مرزهاى مصنوعى به اجزاى بیشترى تقسیم گردد از حقیقت دور افتاده است! به همین جهت با پیشرفت و تکامل جوامع انسانى، حکومت هاى محلى که از بقایاى دوران عقب ماندگى است، از طریق اتحاد یا پیمان هاى مختلف، به هم پیوسته و جوامع بزرگترى را تشکیل مى دهند و خلاصه این که جوامع پیشرفته همواره به سوى وحدت مى روند، زیرا واحدهاى بزرگتر امکانات زیادترى براى ترقى و تکامل دارند.
اسلام نه تنها پایه مسائل فکرى و عقیده اى را بر اساس توحید و وحدت گذارده، بلکه در مسائل اجتماعى و سیاسى و اقتصادى اسلام نیز اصل «توحید و وحدت» زیر بناى اجتماع اسلامى را تشکیل مى دهد.
اسلام مرزهاى «جغرافیائى» و «نژادى» و «طبقاتى» را در هم کوبید، و بر ویرانه هاى آنها، جامعه واحدى که تمام انسان ها [بدون استثنا] مى توانستند در آن شرکت کنند بنا نهاد، حتى اگر روزى افراد انسان [آن طور که آرزو دارند] همه کرات منظومه شمسى را تسخیر نمایند دامنه این جامعه واحد اسلامى در آن جا نیز گسترده خواهد شد.
اسلام اگر مى خواست روى نژاد عرب تکیه کند، آن چنان که سنت جاهلیت و طرز تفکّر مردم آن روز بود، و بدبختانه امروز هم به صورت دیگرى عنوان می شود، هرگز عالم گیر نمى شد و امروز پیروان آن به حدود هفتصد میلیون نفر نمى رسید، سهل است، امکان توسعه هم نداشت و اگر مى خواست تنها روى مرزهاى حجاز تکیه نماید امروز در میان ریگ هاى روان این سرزمین سوزان دفن شده بود. و یا اگر نماینده یک طبقه خاص اجتماع، [مثلًا طبقه فئودال ها] بود با از میان رفتن آنها از بین رفته بود.
ولى اسلام همه این آثار پراکندگى و نفاق را پشت سر گذاشت و اصل توحید در مدّت کوتاهى آن چنان کشور وسیع و قدرتمند با تمدّنى عالى و خیره کننده بوجود آورد که تا آن روز در جهان سابقه نداشت.
اعترافات جالب غربی ها بیانگر این واقعیت است و اگر چه عده اى از مورّخان غربى با آن همه آزاد فکرى که مدّعى هستند هنوز با قضاوت هاى آمیخته به تعصّب خود سعى مى کنند پرده بر روى حقایق تاریخى انداخته و عظمت تمدّن درخشانى را که در سایه اسلام بر شرق [و به دنبال آن بر غرب] سایه افکند نادیده بگیرند و با کمتر از آنچه هست قلمداد کنند ولى عدّه اى دیگر روى آزادمنشى و یا وضوح و روشنى موضوع اعترافاتى در این زمینه کرده اند که حتى براى ما مسلمانان شرقى که غالباً روح و عظمت اسلام را هنوز به درستى درک نکرده ایم جالب است.
نویسندگان «تاریخ تمدّن غرب و مبانى آن در شرق» در فصلى که براى اسلام و تمدّن اسلامى عنوان کرده اند مى گویند: «در این نکته شکى نیست که هنگام وفات محمد(صلى الله علیه و آله) حتى بسیارى از اعراب خبرى از این آئین جدید نداشتند، ولى با این وصف هنوز یک قرن نگذشته بود که «شارل مارتل» مجبور شد با پیروان مذهب محمد(صلى الله علیه و آله) بجنگد تا ایشان را از فرانسه براند! و امپراطورى بسیار عظیم بیزانس براى حفظ موجودیت خود با این آئین در کشمکش بود، و اسلام به هندوستان نیز راه یافته بود! چنین توسعه خیره کننده اى حتى پس از آن که توضیحات عمده اى را [که براى توجیه این پیشرفت داده شده] از نظر بگذرانیم باز اسرارآمیز باقى خواهد ماند».
این نویشندگان پس از بحثى که درباره «تحوّل و ترقى فوق العاده تمدن اسلامى» در این کتاب نموده اند گفتار خود را با این جمله پایان داده اند: «هنگامى که کمک هاى «بیزانس» و «مسلمانان» را به فرهنگ مغرب زمین مورد توجّه قرار دهیم مى توانیم بگوییم که نور بسیارى از شرق به غرب تابیده است!»
منبع: اسرار عقب ماندگى شرق، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازى، ناصر، نسل جوان، قم، بی تا، ص 43.