سبک شناختی منفی

در طول زندگی انسان، حوادث و اتفاقات زیادی رخ می دهد که بسته به تفسیری که از ایشان در ذهن شخص نقش می بندد می تواند زمینه ساز افسردگی و یا گذر از آن اتفاق و صبر در آن باشد. در این نوشتار به آن دسته از تفاسیری که منجر به افسردگی در برخورد با حوادث می شود، می پردازیم.
يکشنبه، 11 آذر 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سبک شناختی منفی
تفکر همه یا هیچ، یکی از سبک های شناختی منفی است. 
 
چکیده: در طول زندگی انسان، حوادث و اتفاقات زیادی رخ می دهد که بسته به تفسیری که از ایشان در ذهن شخص نقش می بندد می تواند زمینه ساز افسردگی و یا گذر از آن اتفاق و صبر در آن باشد. در این نوشتار به آن دسته از تفاسیری که منجر به افسردگی در برخورد با حوادث می شود، می پردازیم.

 تعداد کلمات 834/ تخمین زمان مطالعه 5 دقیقه
سبک شناختی منفی

سبک شناختی منفی

در ۱۹۶۷، آرون تی بک اظهار کرد افسردگی ممکن است ناشی از تفسیر همیشگی رویدادها به یک روش منفی باشد. می توان گفت این نظریه مفصل ترین و جامع ترین توجیه شناختی افسردگی می باشد. مدلی است که در این مدل نظر بر آن است که تجربه در افراد به تشکیل فرض ها درباره خویشتن و جهان می انجامد و این فرض ها یا طرحواره های خود، در سازمان بندی ادراک و در کنترل و ارزیابی رفتار مورد استفاده قرار می گیرند.


[نظریه افسردگی بک]

نظریه افسردگی بک مشابه نظریه او در مورد اضطراب می باشد. حوادث منفی قبلی بنا به فرض، در شکل طرحواره هایی در حافظه رمز گذاری می گردند و به موقع وقوع حوادث مشابه، فعال شده و تعبیر و تفسیر اطلاعات جدید را تحت تأثیر خود قرار می دهند. طرحواره های افسردگی شامل اطلاعات گزاره ای (فرضیه های اساسی) هستند مبنی بر اینکه «خود» ناتوان، دنیای بیرون پر از مشکلات، و آینده ناامید کننده است. فعال شدن این طرحواره ها دارای دو اثر عمده است: نخست، بخشی از این اطلاعات در شکل افکار منفی خودکار به صورت غیرارادی وارد هشیاری می گردد از قبیل «هیچ کس مرا دوست ندارد» یا «امیدی به آینده نیست». تأثیر دوم تفکر طرحواره ای آن طوری که بک می گوید، به خطاهای منطقی که افراد افسرده در ارزیابی موقعیت مرتکب می شوند، مربوط می گردد: آنها بر اساس شواهد محدود و یا حتی متناقض استباط های اختیاری به عمل می آورند، به جای توجه به کل موقعیت، انتزاع های انتخابی از جزئیات می کنند، یک حادثه بی اهمیت و مجزا را به همه موارد تعمیم می دهند، اهمیت حوادث را به شیوه ای غیر واقع گرایانه بیش از اندازه کوچک یا بزرگ می نمایند. حوادث را به شیوه ای نامناسب شخصی کرده و آنها را در مقوله های افراطی و متضاد قطبی می کنند.
بر طبق نظر بک محتوای ویژه افکار هشیار منجر به یک پاسخ هیجانی ویژه می شود. همسو با این نقطه نظر وی اعتقاد دارد که مراجعان افسرده عقاید تحریف شده و منفی در مورد خودشان، دنیای پیرامون و آینده می سازند. بسیاری از مردم در فرایند اجتماعی شدن خود، مجموعه ای از نظرات با نگرش هایی را پرورش می دهند، که در واقع غیر منطقی هستند، این فرضیات از آن جهت غیر منطقی هستند که مورد حمایت محیط قرار نمی گیرند؛ تحریف های شناختی خطاهای منطقی منظمی هستند که باعث بازنمایی های نادرستی از واقعیت ها می گردند. این تحریف های شناختی شامل موارد زیر است:

انتزاع انتخابی: شخص شواهد برجسته تر و تناقضات را نادیده می گیرد و در مورد یک رخداد بر اساس یک چیز جزئی منفی نتیجه می گیرد.

استنباط اختیاری: که در آن ارزیابی منفی در غیاب شواهد صورت می گیرد.

تعمیم بیش از اندازه: یک نتیجه کلی منفی از تنها یک رخداد گرفته می شود و به طریقی غیر قابل قبول در موقعیت های غیر مشابه به کار برده می شود.

بزرگنمایی: (بعضی وقت ها فاجعه آمیز جلوه دادن نامیده می شود): که در آن اهمیت یک رخداد منفی بیش از حد برآورده می شود یا بزرگ جلوه داده می شود.

تفکر همه یا هیچ: تمایل به فکر کردن به مطلق ها (هر چیزی یا خوب است یا بد و اغلب بد است).

افکار خودکار و خطاهای منظم منطقی منجر به ارزیابی های منفی خود، دنیا و آینده شده و محتوای هشیاری آگاه فرد تیره و خود - ملامتگر می گردد. درنتیجه خلق شخص افسرده تر می گردد. زمانی که شخص دچار افسردگی خفیف است، افکار منفی با درجاتی از عینیت ارزیابی می گردد، اما افسردگی های شدید بیماران احساس می کنند که کنترل خود را بر فرآیندهای فکری شان از دست داده اند، ذهن آنها جولانگاه افکار خودکار منفی می گردد و شروع به پردازش طرحوارهای اطلاعات جدید می نماید.
در حالی که نظریه های اضطراب به اکتساب اطلاعات جدید درباره موقعیت های خطرناک تأکید می کنند، نظریه های افسردگی مکررا به مفهوم «خود پنداره» به عنوان نظامی از دانش یا باورها در مورد خود شخص توجه می کنند. به عنوان مثال در نظریه شناختی - اجتماعی اوتلی و بولتون (1985) در مورد افسردگی، فرض بر این است که حوادث معینی از زندگی بدین دلیل فشارزا قلمداد می شوند، که برای «خود» فرد تهدید کننده هستند، در موقعیت هایی که «خود» در نقش یک سری از نقش ها هویت می یابد. یک نقش، از قبیل «مادر خوب » یا یک «نان آور» هویت ویژه ای را فراهم می کند و با اهداف، نقشه ها، و انتظارات شخصی ارتباط برقرار می کند. اوتلی و بولتون پیشنهاد می کنند که شروع افسردگی به ارتباط بین انتظارهای نقش شخصی و تصدیق این انتظارات توسط کسانی که نقش مهمی را در این روابط بازی می کنند، بستگی دارد. فقدان یکی از اینها ، یا هر موقعیت دیگری که جلوی ایفای نقش مهم برای هویت فرد را بگیرد، ایجاد افسردگی می کند. از سوی دیگر، آسیب پذیری از دیدگاه آنها به عنوان فقدان نقش های مکمل یا بالقوه ای است که در موارد مربوط به یک فقدان بواسطه آنها می توان اهداف خود تعریفی را دنبال نمود.
 
منبع: کتاب «اختلالات خلقی» 
نویسنده: محمدحسین فاطمی راد و دیگران 
 

بیشتر بخوانید:
با 5 راه به مبارزه با افسردگی بروید!
از سوگواری تا افسردگی.
چگونه بر افسردگی غلبه نماییم؟
افسردگی روحی: علایم و درمان



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.