ریشه های نگرش منفی در نوجوانان دختر و پسر (بخش دوم)

رضایت از جنسیت در فرد می تواند به سلامت روان و نیز سلامت جسم بیانجامد. کسانی که هویت جنسیتی خود را نپذیرفته اند نمی توانند نقش های جنسیتی خود را به خوبی ایفا کنند. از همین روی لازم است ریشه های نگرش منفی را به درستی شناخت. با ما همراه باشید تا با ریشه های نگرش منفی در نوجوانان دختر و پسر بیشتر آشنا شوید.
دوشنبه، 20 خرداد 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ریشه های نگرش منفی در نوجوانان دختر و پسر (بخش دوم)
نارضایتی جنسیتی می تواند سلامت جسم را نیز تحت الشعاع خود قرار دهد. 
 

[نتیجه پژوهش]

نتایج این بررسی، به ویژه در مورد دختران، به راستی تکان دهنده بود. اکثر دخترها نمی خواستند دختر باشند (۸۶ درصد آنان) و عمده ترین دلایل آن را تبعیض، تحقیر و بدرفتاری از طرف پدر و مادر و گاه برادران در خانواده و در جامعه می دانستند. نمونه هایی از پاسخ های دختران آورده می شود:
 
«برادرم دو سال از من کوچکتر است. او اجازه دارد که هر جمعه با دوستانش به گردش برود. مثلا کوه، سینما، پارک و... اما به من اجازه نمی دهند که حتی به خانه ی دوستم بروم. وقتی به آن ها می گویم چرا او باید بیرون برود و من در خانه بمانم، می گویند برای این که او پسر است و تو دختر. دختر نباید بدون پدر و مادرش جایی برود. چه دلیل قانع کننده ای؟! کاش موضوع به همین جا ختم می شد. علاوه بر خانه ماندن باید کارهای خانه را به کمک مادرم انجام دهم. جارو کردن اتاق، شستن لباس ها و کارهای دیگر خانه. گاهی آن قدر ناراحت می شوم که از همه ی مردها بدم می آید. جمعه ها برای من بدترین روز هفته است».
 
دختر دیگری نوشته بود: «نمی خواهم دختر باشم. چون دختر بودن یعنی زور شنیدن. اما پسر هم نمی خواهم باشم چون پسر بودن یعنی زور گفتن و قلدری کردن و من که در زندگی تلخی زورگویی را احساس کرده ام، نمی خواهم خودم به دیگران زور بگویم».
 
پاسخ دختری به این پرسش، چنین بود: «نه تنها در خانه، در مدرسه هم بین دختر و پسر فرق می گذارند. پسرها را بیشتر به گردش علمی می برند. طرح کاد آنها خیلی بهتر از ماست. در خیابان ما یک مدرسه پسرانه هست که چون حیاطش کوچک است هفته ای یک بار پسرها را به استادیوم می برند تا در آنجا بازی و ورزش کنند. حیاط مدرسه ی ما هم کوچک است اما ما را به ورزشگاه نمی برند. این موضوع را به رئیس مدرسه گفتیم. ایشان گفتند اولا ورزشگاه برای دخترها نداریم. ثانیا اگر دخترها ورزش نکنند اشکالی ندارد. چرا همه چیز را برای پسرها می خواهند؟ به خاطر همین دلم می خواست پسر بودم تا از همه ی این امتیازات استفاده می کردم».
 
دختر دیگری نوشته بود: «گاهی با خودم فکر می کنم چرا خداوند زن را خلق کرد. برای این که سختی بکشد؟ آیا همیشه و همه جا همین طور بوده است؟ یا امروز و در اینجا وضع زنان این قدر ناگوار است. من سال چهارم دبیرستان هستم. درسم خوب است. خیلی دلم می خواهد وارد دانشگاه شوم و می توانم. اما پدرم می گوید بعد از گرفتن دیپلم باید ازدواج کنی آن هم با کسی که اصلا دوستش ندارم. می گویم نمی خواهم ازدواج کنم به خصوص با این مرد. آن وقت پدرم عصبانی می شود و داد می زند که «بیخود نمی خواهی ازدواج کنی اختیار دختر که دست خودش نیست دست پدر و مادرش هست» یعنی من خودم نمی توانم در مورد زندگی آینده ام تصمیم بگیرم؟ می دانم که بالاخره مرا مجبور به ازدواج می کنند و زندگیم را از بین می برند. همان طور که در مورد خواهرم عمل کردند».
 
پاسخ دختر دیگری چنین بود: «من یک برادر بزرگتر و یک برادر کوچکتر از خودم دارم. همه ی ما درس می خوانیم. اما من مجبورم علاوه بر درس،کارهای خانه را هم انجام دهم و حتی کارهای شخصی برادرانم را هم بکنم. مثلا لباسشان را اطو کنم و اتاقشان را جارو بزنم. به پدر و مادرم می گویم من هم درس دارم. لااقل بگذارید کارهای شخصی خودشان را انجام دهند. اما آن ها گوش نمی کنند و می گویند تو دختری و از حالا باید به کارهای خانه عادت کنی. برادرانم هم پرتوقع شده اند و دائم به من فرمان می دهند و کارهایشان را به من واگذار می کنند. آخر مگر من گناه کرده ام که دختر آفریده شده ام».
 
 دختر دیگری نوشته بود: «اصلا دلم نمی خواهد دختر باشم. دخترها چه دلخوشی ای در زندگی خود دارند؟ به خصوص وقتی ازدواج می کنند، همه چیز خود را از دست می دهند. وقتی به مادرم نگاه می کنم، آینده خود را در او می بینم و گریه ام می گیرد. قبل از ازدواج کار می کرد. پدرم مجبورش کرد از کارش دست بکشد. حالا برای گرفتن پول باید به او التماس کند. بدون اجازه ی پدرم حق ندارد جایی برود در حالی که پدرم همه تعطیلات را با دوستانش می گذراند و از مادرم هم اجازه نمی گیرد. مادرم همه ی وقتش را باید به کارهای خانه بپردازد و کاش کسی قدر می دانست. نه احترامی، نه تفریحی و نه آرامشی. زن بودن در جامعه ی ما یعنی همین. من چنین زندگی را نمی خواهم».
 

[دختران راضی از جنسیت خود]

دخترانی که از دختر بودن خود راضی بودند، دو گروه بودند. عده ای به دلیل برخورداری از شرایط مناسب خانوادگی طعم تبعیض را نچشیده و گروهی خود، این تبعیض را باور داشتند و پذیرا بودند و در نتیجه از آن اظهار نارضایتی نمی کردند. نمونه هایی از پاسخ ها آورده می شود:
 
«از این که دخترم، راضی ام چون در خانواده ی ما بین پسر و دختر تفاوت نمی گذارند و شاید به من بیشتر از برادرم می رسند. می دانم که در جامعه این تفاوت ها وجود دارد ولی هنوز با آن ها برخورد جدی نکرده ام».
 
«دخترها باید بپذیرند که با پسرها فرق دارند و از این موضوع ناراحت نشوند. زن و مرد یکسان آفریده نشده اند. ما باید بدانیم که وظایف خاصی داریم که با پسرها تفاوت دارد و باید خود را برای انجام آن ها آماده سازیم. من از این که دخترم، ناراحت نیستم و از این که بین پسر و دختر تفاوت می گذارند نیز ناراضی نیستم».
 

[راضی بودن پسرها از جنسیت خود]

در مورد پسرها بر عکس دختران، اکثر آنها از پسر بودن خود راضی بودند (۹۳ درصد) و چند نفری هم که راضی نبودند هرگز نمی خواستند به جای دختران باشند. نمونه هایی از پاسخ های آن ها آورده می شود:
 
«از پسر بودن خود ناراضی نیستم. البته زندگی مشکلاتی دارد. اما باز برای پسرها راحت تر است. دختر بودن خیلی وحشتناک است. اصلا نمی خواهم به جای آن ها باشم. وقتی از چیزی ناراحت می شوم یک لحظه خودم را به جای خواهرم می گذارم و می بینم که چقدر از او خوشبخت تر و آزادترم. گاهی دلم برایش می سوزد اما نمی توانم کاری برایش انجام دهم».
 
«از پسر بودن خود احساس اضطراب می کنم چون همیشه به من می گویند تو در آینده باید مسئولیت زندگی را به عهده بگیری و چنین و چنان کنی. از آینده برای من غولی ساخته اند که مرا نگران می کند. اما هرگز نمی خواهم دختر باشم. مردها پرقدرت تر و تواناترند».
 
«خوشحالم از این که پسرم. اگر دختر بودم خودم را می کشتم. دخترها برای این آفریده شده اند که مردان بزرگی پرورش دهند و به آن ها خدمت کنند. کارهای بزرگ دنیا همیشه به دست مردها انجام می گیرد. دخترها نباید از این موضوع ناراحت شوند بلکه باید این واقعیت را بپذیرند».
 
آنچه از مجموع این پاسخزها بر می آید، نگرش منفی دختران نسبت به خود و نگرش منفی پسران، نسبت به دختران است. این نگرش های منفی، به ویژه در دوران نوجوانی که هویت آنان شکل می گیرد، تأثیرات زیانباری بر شخصیت دختران وارد می سازد و در نتیجه روند هویت یابی به درستی صورت نمی پذیرد و نوجوان نمی تواند به هویت سالمی دست یابد و دچار بحران هویت می شود که سرگردانی، بی هدفی و گمگشتگی از نشانه های آن است.
 
آیا با این نگرش های منفی که حاصل تبعیض و نابرابری بین دختر و پسر است، می توان انتظار داشت که دختران از هویت و شخصیت سالمی برخوردار باشند و بتوانند نقش و وظایف خود را در آینده به درستی انجام دهند؟ دخترانی که خود را باور ندارند و نمی خواهند خودشان باشند، چگونه می توانند افرادی مستقل، آزاد، متکی به خود و توانا باشند.
 
از بین بردن تبعیض و فراهم ساختن امکانات برابر برای رشد و شکوفایی دختران و پسران مؤثرترین راه حفظ سلامت روانی آنان در دوران بحرانی بلوغ و در تمام سال های زندگی است.
 
نویسنده: فاطمه قاسم زاده
 
منبع: کتاب «آری گفتن به نیازهای کودکان»


سبک زندگی مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.