هر روز کلاس خودتان را با چند شکل از فعالیت های مقابله با فشار روحی شروع کنید.
دوران کودکی پر از استرس آلیسون
آلیسون کودکی است که تحت استرس زیادی قرار گرفته است. او در مدرسه ابدا محبوب نیست و بیشتر اوقات در زنگ تفریح به تنهایی مشغول بازی است. گاهی او دوستی پیدا می کند، اما معمولا این دوستی یکی دو روز بیشتر دوام ندارد و بعد دوستش به طرف کس دیگری جذب می شود. آلیسون ده ساله در خانه هم تحت فشار روحی زیادی است. او با مادر و برادر کوچکترش تنها زندگی می کند. پدرش وقتی او ۲ ساله بود خانه را ترک کرد و او دیگر از او خبری ندارد. او اغلب تنهاست و باید مراقب برادر کوچکترش باشد، مادامی که مادرش به دنبال کارهای متفرقه است تا در آمد بیشتری به دست آورد.
آلیسون با انجام کارهایی از قبیل: تماشای تلویزیون، دعوا کردن با کودکان دیگر یا کسب توجه بزرگسالان فشار روحی خودش را تسکین می دهد. او غالبأ تا دیروقت بیدار می ماند که باعث می شود روز بعد سر کلاس تمرکز کمتری داشته باشد و حتی کج خلق تر هم بشود.
معلم آلیسون فشار روحی را در زندگی دانش آموز خودش نمی بیند. او به قدری درگیر تمام کردن برنامه ی درسی و گذران روزهاست که به نظر نمی آید متوجه مشکلات آلیسون شده باشد. در حقیقت او آلیسون را به چشم یک کودک آشوبگر، تا حدی آزاردهنده که باعث م یشود کلاس از مسیر اصلی خارج شود می بیند. آلیسون نیاز بسیار زیادی به یک بزرگسال دارد تا به او راه های مفید و سودمندی را برای مقابله با فشار روحی نشان بدهد. خوشبختانه، یک کارآموز معلمی که موقتا در مدرسه بود، خانم وایت، توجه و علاقه ی زیادی به آلیسون پیدا کرد. توجه مثبت این معلم باعث شد که آلیسون سفره ی دلش را باز کند و بعضی از مشکلاتی را که با آن روبه رو بود با او در میان بگذارد.
خانم وایت و آلیسون با همدیگر یک برنامه ی خالی از فشار روحی را درست کردند تا آلیسون از آن پیروی کند. آلیسون شروع به نوشتن یادداشت های روزانه درباره ی چگونگی احساسش کرد و کارتی را که چندین حق انتخاب بر روی آن فهرست شده بود با خودش حمل می کرد تا در صورت لزوم اگر احساس عصبانیت یا بی حوصله گی کرد بتواند اگر فکرش باز نبود به آن رجوع کند. در شش هفته ای که با خانم وایت گذشت، آلیسون اعتماد بنفس خودش را به دست آورد. خانم وایت با مادر آلیسون صحبت کرد و قرار شد او شب ها زودتر به خواب برود.
خانم وایت چندین کتاب از جمله کتابی به نام " از حق خودت دفاع کن" به قلم کافمن، رافائل و اسپلناد (۱۹۹۲). برای مطالعه به آلیسون داد. بدون حمایت و کمک، آلیسون ممکن بود که در پلکان مارپیج زندگی با بدبختی و انزوا مواجه شود. به لطف معلمی دلسوز، آلیسون شکوفا شد و برای بهبود رفتار و اعمالش راهی پیدا کرده یاد گرفت دوست پیدا کند و سطح فشار روحی اش را بهبود بخشد. حتی یک معلم می تواند تغییر به سزایی در یک کودک ایجاد کند. بگذارید همه ی ما برای چنین معلمی بودن تلاش کنیم، معلمی که کودکان سالیان سال او را به خاطر خواهند داشت، کسی که در زندگی آنهاتغییر به وجود آورد.
آلیسون با انجام کارهایی از قبیل: تماشای تلویزیون، دعوا کردن با کودکان دیگر یا کسب توجه بزرگسالان فشار روحی خودش را تسکین می دهد. او غالبأ تا دیروقت بیدار می ماند که باعث می شود روز بعد سر کلاس تمرکز کمتری داشته باشد و حتی کج خلق تر هم بشود.
معلم آلیسون فشار روحی را در زندگی دانش آموز خودش نمی بیند. او به قدری درگیر تمام کردن برنامه ی درسی و گذران روزهاست که به نظر نمی آید متوجه مشکلات آلیسون شده باشد. در حقیقت او آلیسون را به چشم یک کودک آشوبگر، تا حدی آزاردهنده که باعث م یشود کلاس از مسیر اصلی خارج شود می بیند. آلیسون نیاز بسیار زیادی به یک بزرگسال دارد تا به او راه های مفید و سودمندی را برای مقابله با فشار روحی نشان بدهد. خوشبختانه، یک کارآموز معلمی که موقتا در مدرسه بود، خانم وایت، توجه و علاقه ی زیادی به آلیسون پیدا کرد. توجه مثبت این معلم باعث شد که آلیسون سفره ی دلش را باز کند و بعضی از مشکلاتی را که با آن روبه رو بود با او در میان بگذارد.
خانم وایت و آلیسون با همدیگر یک برنامه ی خالی از فشار روحی را درست کردند تا آلیسون از آن پیروی کند. آلیسون شروع به نوشتن یادداشت های روزانه درباره ی چگونگی احساسش کرد و کارتی را که چندین حق انتخاب بر روی آن فهرست شده بود با خودش حمل می کرد تا در صورت لزوم اگر احساس عصبانیت یا بی حوصله گی کرد بتواند اگر فکرش باز نبود به آن رجوع کند. در شش هفته ای که با خانم وایت گذشت، آلیسون اعتماد بنفس خودش را به دست آورد. خانم وایت با مادر آلیسون صحبت کرد و قرار شد او شب ها زودتر به خواب برود.
خانم وایت چندین کتاب از جمله کتابی به نام " از حق خودت دفاع کن" به قلم کافمن، رافائل و اسپلناد (۱۹۹۲). برای مطالعه به آلیسون داد. بدون حمایت و کمک، آلیسون ممکن بود که در پلکان مارپیج زندگی با بدبختی و انزوا مواجه شود. به لطف معلمی دلسوز، آلیسون شکوفا شد و برای بهبود رفتار و اعمالش راهی پیدا کرده یاد گرفت دوست پیدا کند و سطح فشار روحی اش را بهبود بخشد. حتی یک معلم می تواند تغییر به سزایی در یک کودک ایجاد کند. بگذارید همه ی ما برای چنین معلمی بودن تلاش کنیم، معلمی که کودکان سالیان سال او را به خاطر خواهند داشت، کسی که در زندگی آنهاتغییر به وجود آورد.
فشار روحی و تاثیرش بر یادگیری
کودکان بی شماری با فشارهای روحی مربوط به مدرسه مانند نمره های پایین، فضای کلاسی بیش از اندازه چالش زا، توقعات ورزشی، رابطه با همتایان امتحانات و برخورد با معلمان روبرو هستند (جوت، ۱۹۹۷). اگر چه فشارهای روحی پراکنده یا ملایم بیشتر اوقات سالم است، در معرض فشارهای روحی شدید بودن در طول زمان می تواند شناخت کودکان را صدمه زده یا فلج نماید (جنسون،2005). زمانی که ذهن فشار روحی زیادی را تجربه کند، یادگیری به وقوع نمی پیوندد. در حقیقت برخی کودکان زمانی که با یکی از دوستانشان جر و بحث دارند، یک نمره ی ناامیدکننده دریافت می کنند یا درس را نمی فهمند؛ احساس می کنند اسیر هیجان ها شده اند.
گلمن (۱۹۹5) فکر "اسارت هیجانی" را مورد کاوش قرار می دهد. او اظهار می دارد " اسارت در یک لحظه اتفاق می افتد، درست لحظه ای قبل از این که نئوکورتکس، آن قسمت از مغز که عهده دار فکر کردن است، شانس این را داشته باشد تا کاملا متوجه بشود که چه می گذرد، حتی قبل از این که بتواند تصمیم بگیرد که آیا این فکر خوبی هست یا نه. البته، این مساله یکی از نگرانی های تعلیم و تربیت است. در حقیقت جک شونکوف (۲۰۰۷) پروفسور دانشگاه هاروارد معتقد است زمانی که کودک با یک موقعیت تهدید آمیز روبه رو می شود، مثل روز اول یک مدرسه ی جدید نیاز دارد تا راهی را برای حریف شدن با این مسأله پیدا کند. از این رو، تمام فشارهای روحی در توانایی شان در صدمه زدن به مغز برابر نیستند. تحقیقات نشان می دهند که تجربه ی بیش از حد فشار روحی سمی می تواند رشد مدارهای مغز را که با پاسخگویی فشار روحی، حافظه و یادگیری رابطه دارند مختل نماید.
گلمن (۱۹۹5) فکر "اسارت هیجانی" را مورد کاوش قرار می دهد. او اظهار می دارد " اسارت در یک لحظه اتفاق می افتد، درست لحظه ای قبل از این که نئوکورتکس، آن قسمت از مغز که عهده دار فکر کردن است، شانس این را داشته باشد تا کاملا متوجه بشود که چه می گذرد، حتی قبل از این که بتواند تصمیم بگیرد که آیا این فکر خوبی هست یا نه. البته، این مساله یکی از نگرانی های تعلیم و تربیت است. در حقیقت جک شونکوف (۲۰۰۷) پروفسور دانشگاه هاروارد معتقد است زمانی که کودک با یک موقعیت تهدید آمیز روبه رو می شود، مثل روز اول یک مدرسه ی جدید نیاز دارد تا راهی را برای حریف شدن با این مسأله پیدا کند. از این رو، تمام فشارهای روحی در توانایی شان در صدمه زدن به مغز برابر نیستند. تحقیقات نشان می دهند که تجربه ی بیش از حد فشار روحی سمی می تواند رشد مدارهای مغز را که با پاسخگویی فشار روحی، حافظه و یادگیری رابطه دارند مختل نماید.
فعالیت های مقابله با فشار روحی
پیشنهاد ما این است که هر روز کلاس خودتان را با چند شکل از فعالیت های مقابله با فشار روحی شروع کنید. تعدادی فعالیت تمرکز عملی در این فصل گنجانده شده است. ما فعالیت های دیگری از قبیل "صندوق تخلیه" جایی که کودکان احساسات منفی یا ناشی از عصبانیت خود را روی تکه ای کاغذ می نویسند و آنها را دور می ریزند. هر چندی قبل از این ما نیاز داریم تا به کودکان بیاموزیم تا بشناسند که چه زمانی احساس فشار روحی می کنند و به آنها کمک کنیم تشخیص بدهند چه زمانی دیگران احساس فشار روحی دارند. ما می توانیم این کار را با مذاکره با کودکان در مورد حالت چهره و میزان دلشورگی خود انجام دهیم. زمانی که خود شما به احساس فشار روحی رسیدید به کودکان بگویید و از آنها بخواهید ببینند آیا هیج علامت فیزیکی را در شما مشاهده می کنند.
دکتر کوپر (۱۹۹6) اشاره می کند اگر ما هوش هیجانی نداشته باشیم، هر گاه فشار روحی زیاد شود مغز انسان به طور خودکار کنترل را به دست می گیرد و به دلیل تمایل ذاتی مغز به ادامه ی همان فعالیت آن را شدیدتر می کند و این حالت غالب اوقات دقیقا همان رویکرد اشتباه بشر در دنیای امرور است".
مغز یک مسیر کوتاهی را از تالاموس تا امیگزال دارد که تضمین می کند که ما به سرعت به اطلاعات معتبر هیجانی پاسخ دهیم. نگاهی به عقب و به تعلیم و تربیت و کودکی خود بیاندازید. قوی ترین خاطرات ما با هیجان های قوی مرتبط اند (لودو ، ۱۹۶۹)
ادامه دارد...
دکتر کوپر (۱۹۹6) اشاره می کند اگر ما هوش هیجانی نداشته باشیم، هر گاه فشار روحی زیاد شود مغز انسان به طور خودکار کنترل را به دست می گیرد و به دلیل تمایل ذاتی مغز به ادامه ی همان فعالیت آن را شدیدتر می کند و این حالت غالب اوقات دقیقا همان رویکرد اشتباه بشر در دنیای امرور است".
مغز یک مسیر کوتاهی را از تالاموس تا امیگزال دارد که تضمین می کند که ما به سرعت به اطلاعات معتبر هیجانی پاسخ دهیم. نگاهی به عقب و به تعلیم و تربیت و کودکی خود بیاندازید. قوی ترین خاطرات ما با هیجان های قوی مرتبط اند (لودو ، ۱۹۶۹)
ادامه دارد...
نویسنده: هلن مافینی-شهناز بهمن
منبع: کتاب «پرورش هوش هیجانی کودکان»