طرف خودشیفته، همان خصیصه ای را دارد که روان شناسان به آن «تصور خودبزرگ بینانه راجع به اهمیت خود» می گویند.
شخصیت غرق خود
طرفی که غرق خود است همواره خواهان تعریف و تمجید است. تشخیص گذاران سلامت روان، روی بزرگسالانی که به شدت غرق خودشان هستند، تشخیص اختلال شخصیت خودشیفته می گذراند. خودشیفته سه خصوصیت اصلی دارد:
(۱) خودش را بیش از حد مهم می داند،
(۲) با تعریف و تمجیدهای دیگران مشغله ذهنی دارد و
(۳) نمی تواند با دیگران همدلی یا آنها را درک کند. احتمالا می دانید که نارسیس شخصیتی در اسطوره های یونانی است - مرد جوانی که عمیقا عاشق خود می شود و در نهایت، در آبی که تصویرش را در آن تحسین می کرد، غرق می شود. این مصداق حال یک خودشیفته است - عشق مفرط به خود که عشق ورزیدن حقیقی به دیگران را غیرممکن می سازد.
(۱) خودش را بیش از حد مهم می داند،
(۲) با تعریف و تمجیدهای دیگران مشغله ذهنی دارد و
(۳) نمی تواند با دیگران همدلی یا آنها را درک کند. احتمالا می دانید که نارسیس شخصیتی در اسطوره های یونانی است - مرد جوانی که عمیقا عاشق خود می شود و در نهایت، در آبی که تصویرش را در آن تحسین می کرد، غرق می شود. این مصداق حال یک خودشیفته است - عشق مفرط به خود که عشق ورزیدن حقیقی به دیگران را غیرممکن می سازد.
تصورخودبزرگ بینانه
طرف خودشیفته، همان خصیصه ای را دارد که روان شناسان به آن «تصور خودبزرگ بینانه راجع به اهمیت خود» می گویند. خودشیفته در واقع مثل طاووس است که پیوسته در مورد توانایی ها و دستاوردهایش اغراق می کند و هیچ فرصتی را برای متوجه کردن دیگران به بزرگی خویش از دست نمی دهد. اگر طرف مقابلتان خودشیفته است، دائم این احساس را در شما ایجاد می کند که صفات و دستاوردهای شما ارزش چندانی ندارند یا بی ارزش اند.
البته گاهی اوقات این کار را با ظرافت تمام انجام می دهد (برای مثال می گوید «بگذار واضح بگویم که مردها از من چشم برنمی دارند! آه عزیزم در مورد من فکر بد نکن»). یادتان باشد خودشیفته ها، هشیارانه تظاهرسازی و مبالغه نمی کنند؛ بلکه واقعا معتقدند آدم برتر، خاص و باهوشی هستند. خودشیفته ها معمولا با خیال موفقیت بی حد و حصر و قدرت و جلال بی پایان مشغله دارند. این خیالات گاهی در نهان خانه دل آنها است اما معمولا گوشه ای از آنها را می شنوید و می بینید. اگر واکنشتان تصدیق نباشد، آزرده و گاه عصبانی می شود.
البته گاهی اوقات این کار را با ظرافت تمام انجام می دهد (برای مثال می گوید «بگذار واضح بگویم که مردها از من چشم برنمی دارند! آه عزیزم در مورد من فکر بد نکن»). یادتان باشد خودشیفته ها، هشیارانه تظاهرسازی و مبالغه نمی کنند؛ بلکه واقعا معتقدند آدم برتر، خاص و باهوشی هستند. خودشیفته ها معمولا با خیال موفقیت بی حد و حصر و قدرت و جلال بی پایان مشغله دارند. این خیالات گاهی در نهان خانه دل آنها است اما معمولا گوشه ای از آنها را می شنوید و می بینید. اگر واکنشتان تصدیق نباشد، آزرده و گاه عصبانی می شود.
تکبر و رفتارهای نفرت انگیزانه
چنین آدمی پیوسته لاف می زند و قمپز در می کند و از نظر دیگران متکبر و نفرت انگیز است. در ضمن چون اعتقاد دارد بسیار خاص و بی همتا است، سعی می کند با کسانی رابطه برقرار کند که از نظر او به نوعی خاص، «کامل» و مشهورند. البته معنای این رفتار آن است که با شما قرار گذاشته چون شما را جذاب، ثروتمند و موفق دیده است - به عبارتی، یک نوع هماهنگی نسبتا موجه (هرچند احتمالا نه کامل) با بزرگی او داشته اید. در واقع شما قاب عکسی برای شاهکار نقاشی یا ویترین آرایی او هستید. خودشیفته ممکن است نزد «بهترین» یا «سرترین» پزشکان حسابداران و آرایشگران برود چون مراجعه به آنها حس ارزشمندی اش را تقویت می کند.
عاشق خودشیفته بسیار متوقع و شاید طاقت فرسا است چون یکسره و به شدت توجه تحسین و تعریف می خواهد. به این سیاق، عملا یک کودک است: عزت نفس او بسیار شکننده است و نیاز سیری ناپذیر به ارزیابی های مثبت دارد. اگر حتی موقتا از تحسین و تمجید او دست بردارید، هزینه گزافی بابت آن خواهید پرداخت و عصبانی و ترش رو می شود، لب و لوچه اش را ور می چیند یا حتی حرف های نیشدار و طردکننده خواهد زد.
عاشق خودشیفته بسیار متوقع و شاید طاقت فرسا است چون یکسره و به شدت توجه تحسین و تعریف می خواهد. به این سیاق، عملا یک کودک است: عزت نفس او بسیار شکننده است و نیاز سیری ناپذیر به ارزیابی های مثبت دارد. اگر حتی موقتا از تحسین و تمجید او دست بردارید، هزینه گزافی بابت آن خواهید پرداخت و عصبانی و ترش رو می شود، لب و لوچه اش را ور می چیند یا حتی حرف های نیشدار و طردکننده خواهد زد.
خودبالابین
استحقاق یا انتظار برخورد و توجه از نشانه های اصلی شخصیت خودشیفته است. خودشیفته صرف نظر از شرایط، فرض می کند دیگران به او الطاف ویژه خواهند کرد و قوانین و قواعد در مورد دیگران (یعنی آدم های معمولی) کاربرد دارند. اگر مدیریت رستوان یا یک آشنا به او لطف ویژه نکند، تعجب می کند و عصبانی می شود. برای مثال، طرف خودشیفته شما انتظار دارد دیگران از این که او دیر به فلان مهمانی یا محفل أمده ناراحت نشوند (چون دیگران باید منتظرش بمانند) یا اگر حرف کسی را قطع کرد، ناراحت نشود (چون حرف او مهمتر است). توجه نکردن به استحقاق خودشیفته، بی شک به نوعی تنبیه یا اختلاف رابطه ای ختم می شود.
خودشیفته علاوه بر تکبر، خودخواهی، پرافاده بودن و بنده نوازی و تفقد، یک نقص رابطه ای دیگر هم دارد که با هر مقدار مهربانی و صبر نمی توانید بر آن غلبه کنید؛ آن هم نقص همدلی است. شخصی که غرق خودش است واقعا نمی تواند نظر شما را درک کند یا برای احساسات، تجربیات و امیال شما ارزش قائل شود و آنها را بفهمد. به عبارت دیگر، خودشیفته از تقابل هیجانی عاجز است - یعنی نمی تواند دنیا را از دریچه چشم دیگری ببیند و حتی اگر ببیند، نیازها و تجربه هایش به سرعت او را دوباره مدعی محور بودن می کنند. خودشیفته همواره به دیگران حسادت می ورزد (هرچند سعی می کند آن را بپوشاند) و فرض را بر این می گذارد دیگران به او حسادت می کنند. خودشیفته ها خود را بیش از دیگران لایق ثروت و موفقیت می دانند و پیوسته روی نقاط ضعف و کوتاهی های اطرافیانشان انگشت می گذارند تا برتری خود را برجسته
کنند.
سرانجام این که شخص خودشیفته، در برابر آنچه به آن رنجش خودشیفته می گویند، آسیب پذیر است. رنجش خودشیفته وقتی رخ می دهد که عزت نفس شکننده خودشیفته تهدید یا رو می شود. این رنجش می تواند ناشی از به خطر افتادن تصویر خودبزرگ بینانه ای باشد که از خود دارد. بنابراین، وقتی طرف از تحسین خودشیفته در می ماند یا رفتاری در خور او انجام نمی دهد و ارزیابی های خودبزرگ بینانه او از خودش را زیر سؤال می برد، خودشیفته احساس می کند به او حمله شده یا او را تحقیر کرده اند. در چنین شرایطی، با ترشرویی کناره گیری می کند، خشمگین می شود، تحقیر می کند یا حملات کلامی (و در برخی موارد، فیزیکی) متقابل کینه توزانه می کند.
خودشیفته علاوه بر تکبر، خودخواهی، پرافاده بودن و بنده نوازی و تفقد، یک نقص رابطه ای دیگر هم دارد که با هر مقدار مهربانی و صبر نمی توانید بر آن غلبه کنید؛ آن هم نقص همدلی است. شخصی که غرق خودش است واقعا نمی تواند نظر شما را درک کند یا برای احساسات، تجربیات و امیال شما ارزش قائل شود و آنها را بفهمد. به عبارت دیگر، خودشیفته از تقابل هیجانی عاجز است - یعنی نمی تواند دنیا را از دریچه چشم دیگری ببیند و حتی اگر ببیند، نیازها و تجربه هایش به سرعت او را دوباره مدعی محور بودن می کنند. خودشیفته همواره به دیگران حسادت می ورزد (هرچند سعی می کند آن را بپوشاند) و فرض را بر این می گذارد دیگران به او حسادت می کنند. خودشیفته ها خود را بیش از دیگران لایق ثروت و موفقیت می دانند و پیوسته روی نقاط ضعف و کوتاهی های اطرافیانشان انگشت می گذارند تا برتری خود را برجسته
کنند.
سرانجام این که شخص خودشیفته، در برابر آنچه به آن رنجش خودشیفته می گویند، آسیب پذیر است. رنجش خودشیفته وقتی رخ می دهد که عزت نفس شکننده خودشیفته تهدید یا رو می شود. این رنجش می تواند ناشی از به خطر افتادن تصویر خودبزرگ بینانه ای باشد که از خود دارد. بنابراین، وقتی طرف از تحسین خودشیفته در می ماند یا رفتاری در خور او انجام نمی دهد و ارزیابی های خودبزرگ بینانه او از خودش را زیر سؤال می برد، خودشیفته احساس می کند به او حمله شده یا او را تحقیر کرده اند. در چنین شرایطی، با ترشرویی کناره گیری می کند، خشمگین می شود، تحقیر می کند یا حملات کلامی (و در برخی موارد، فیزیکی) متقابل کینه توزانه می کند.
نویسنده: دبلیو. بِرَد جانسون و کِلی مورِی
منبع: کتاب «عشق دیوانه وار»