0
مسیر جاری :
با خط سرسبز بيرون آمدي عطار

با خط سرسبز بيرون آمدي

با خط سرسبز بيرون آمدي شاعر : عطار آفت دلهاي پرخون آمدي با خط سرسبز بيرون آمدي چست از بهر شبيخون آمدي تا خط آوردي به خون عاشقان شبروي را چونکه بيرون آمدي در درون...
خطي از غاليه بر غاليه‌دان آوردي عطار

خطي از غاليه بر غاليه‌دان آوردي

خطي از غاليه بر غاليه‌دان آوردي شاعر : عطار دل اين سوخته را کار به جان آوردي خطي از غاليه بر غاليه‌دان آوردي رفتي از غاليه طغرا و نشان آوردي نه که منشور نکويي تو بي طغرا...
اين پرده‌ي نهادت بر در ز هم که هرگز عطار

اين پرده‌ي نهادت بر در ز هم که هرگز

اين پرده‌ي نهادت بر در ز هم که هرگز شاعر : عطار در پرده ره نيابي تا پرده‌در نگردي اين پرده‌ي نهادت بر در ز هم که هرگز گر مرد اين حديثي زنهار برنگردي گر با تو خلق عالم...
درج ياقوت درفشان کردي عطار

درج ياقوت درفشان کردي

درج ياقوت درفشان کردي شاعر : عطار ديو بودي و قصد جان کردي درج ياقوت درفشان کردي هر دو لب را شکرستان کردي شکري خواستم از لعل لبت روي از آستين نهان کردي گفتم اين...
گر مرد راه عشقي ره پيش بر به مردي عطار

گر مرد راه عشقي ره پيش بر به مردي

گر مرد راه عشقي ره پيش بر به مردي شاعر : عطار ورنه به خانه بنشين چه مرد اين نبردي گر مرد راه عشقي ره پيش بر به مردي درمان مجوي دل را گر زنده دل به دردي درمان عشق جانان...
اي آفتاب از ورق رويت آيتي عطار

اي آفتاب از ورق رويت آيتي

اي آفتاب از ورق رويت آيتي شاعر : عطار در جنب جام لعل تو کوثر حکايتي اي آفتاب از ورق رويت آيتي سرسبزتر ز خط سياه تو آيتي هرگز نديد هيچ کس از مصحف جمال کرد از حروف زلف...
اي همه راحت روان، سرو روان کيستي عطار

اي همه راحت روان، سرو روان کيستي

اي همه راحت روان، سرو روان کيستي شاعر : عطار ملک تو شد جهان جان، جان و جهان کيستي اي همه راحت روان، سرو روان کيستي هيچ ندانم اي پسر تا تو از آن کيستي اينت جمال دلبري...
جانا دلم ببردي در قعر جان نشستي عطار

جانا دلم ببردي در قعر جان نشستي

جانا دلم ببردي در قعر جان نشستي شاعر : عطار من بر کنار رفتم تو در ميان نشستي جانا دلم ببردي در قعر جان نشستي چون تو بجاي جانم بر جاي جان نشستي گر جان ز من ربودي الحمدلله...
اگر از نسيم زلفت اثري به جان فرستي عطار

اگر از نسيم زلفت اثري به جان فرستي

اگر از نسيم زلفت اثري به جان فرستي شاعر : عطار به اميد وصل جان را، خط جاودان فرستي اگر از نسيم زلفت اثري به جان فرستي چه اگر ز زلف بويي به همه جهان فرستي ز پي تو پاک‌بازان...
عشق را گر سري پديدستي عطار

عشق را گر سري پديدستي

عشق را گر سري پديدستي شاعر : عطار اين در بسته را کليدستي عشق را گر سري پديدستي کاشکي هيچ کس رسيدستي نرسد هيچکس به درگه عشق اثر آن ز دور ديدستي يا اگر کس به پيشگه...