درج ياقوت درفشان کردي

درج ياقوت درفشان کردي شاعر : عطار ديو بودي و قصد جان کردي درج ياقوت درفشان کردي هر دو لب را شکرستان کردي شکري خواستم از لعل لبت روي از آستين نهان کردي گفتم اين لحظه يافتم شکري با چنين لب چرا چنان کردي وا گرفتي ز بيدلي شکري گر تو بر خشم سر گران کردي از سبک روحي تو اين نسزد دلم از وصل شادمان کردي عشوه دادي مرا در اول کار چشمم از هجر خون‌فشان کردي آخر کار چون ز دست شدم تا مرا پشت چون کمان کردي ريختي تير غمزه بر رويم دل من...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
درج ياقوت درفشان کردي
درج ياقوت درفشان کردي
درج ياقوت درفشان کردي

شاعر : عطار

ديو بودي و قصد جان کرديدرج ياقوت درفشان کردي
هر دو لب را شکرستان کرديشکري خواستم از لعل لبت
روي از آستين نهان کرديگفتم اين لحظه يافتم شکري
با چنين لب چرا چنان کرديوا گرفتي ز بيدلي شکري
گر تو بر خشم سر گران کردياز سبک روحي تو اين نسزد
دلم از وصل شادمان کرديعشوه دادي مرا در اول کار
چشمم از هجر خون‌فشان کرديآخر کار چون ز دست شدم
تا مرا پشت چون کمان کرديريختي تير غمزه بر رويم
دل من بد بتر از آن کرديچون دلم پيش خود هدف ديدي
شيوه‌ي دور آسمان کرديآن چه کردي ز جور با عطار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط