خطي از غاليه بر غاليهدان آوردي شاعر : عطار دل اين سوخته را کار به جان آوردي خطي از غاليه بر غاليهدان آوردي رفتي از غاليه طغرا و نشان آوردي نه که منشور نکويي تو بي طغرا بود ماه را در زره مشکفشان آوردي تا به ماهت نرسد چشم بد هيچ کسي تو چرا بيهده از موي ميان آوردي نيست از جانب من تا به تو يک موي ميان با سر موي خودش موي کشان آوردي هرکه او از سر کوي تو به مويي سر تافت گفت آري شدي و زخم زبان آوردي گفتم از لعل لبت يک شکر آرم بر زخم جگرش...