0
مسیر جاری :
در پناه قرآن (2) ادبیات دفاع مقدس

در پناه قرآن (2)

عملیات والفجر 8، یک هفته ای از او خبر نداشتیم. دلم شور می زد. هر چه زنگ می زدم قرارگاه، می گفتند از او خبر نداریم. یک دعایی توی مفاتیح بود، شروع کردم به خواندن. هنوز تمام نشده، زنگ زد! فقط توانست یک احوال...
منبع فیض (1) ادبیات دفاع مقدس

منبع فیض (1)

شهید علی آقاماهانی کنار نهر، کلاس درس قرآن گذاشته بودند. به ما گفت: «شما شرکت نمی کنید؟» گفتیم: «ما باید اسلحه و مهمات به اروند برسانیم، اگر فرصت شد، می آییم.»
آرامش قرآنی ادبیات دفاع مقدس

آرامش قرآنی

آخرین باری که غلامرضا رهبر را دیدم، در قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) در شلمچه بود؛ در سنگری که شب، عملیات در آن بودیم. چون سنگر بسیار کوچک بود، آن شب، برادر رهبر داخل ماشین خوابیده...
مونس همیشگی (1) ادبیات دفاع مقدس

مونس همیشگی (1)

در اوان کودکی و در سن چهار سالگی به مکتب خانه رفت و یک سال بعد با روان خوانی قرآن مجید آشنایی نسبی پیدا نمود. بطوریکه صوت دلنشین او گرمی بخش محفل دوستان بود و در دل بزرگان آن مجالس، امید آینده ی روشن آن
غرق در قرآن (1) ادبیات دفاع مقدس

غرق در قرآن (1)

چند بار با هم از طرف جهاد سازندگی دامغان به جبهه رفتیم. آن روز بچه ها فوتبال بازی می کردند. محمدتقی به دیوار سنگر تکیه داده بود. دعای توسل می خواند. به شوخی گفتم: «محمد تقی! امروز سه شنبه نیست.»
شهدا و قرآن (1) ادبیات دفاع مقدس

شهدا و قرآن (1)

در شش سالگی به دبستان بابا شجاع الدین حسن آباد رفت. همزمان با درس، به حفظ سوره های کوتاه قرآن و یادگیری نماز پرداخت و در این راه پیشرفتی فوق العاده داشت. بطوری که از جانب امام جماعت مسجد بارها تشویق گردید....
انس با قرآن (1) ادبیات دفاع مقدس

انس با قرآن (1)

قاری در حال تلاوت قرآن بود، توی خودم بودم که دیدم سیّد، حال و هوای دیگری دارد. با عجله به طرفم آمد. - «می بینی چقدر این آیه عجیبه؟ چه عمقی داره؟»
نور قرآن (1) ادبیات دفاع مقدس

نور قرآن (1)

بعد از عملیات «کربلای پنج» که در سنگرهای به جا مانده از بعثی ها مستقر شدیم، فرصت را غنیمت شمرده و از یکی از برادران، قرآنی را گرفتم و به آن تفأل زدم. سوره ی مبارکه ی فرقان آمد، آیه ی راجع به مرگ و زندگی...
حلاوتِ قرآن (1) ادبیات دفاع مقدس

حلاوتِ قرآن (1)

حافظه ی خیلی خوبی داشت. چندین دعا و سوره قرآن را حفظ بود. ولی علاقه ایشان به زیارت عاشورا بیشتر بود، بارها شاهد بودیم در مسیر جاده و در حین رانندگی این زیارت را می خواند. به دلیل عظمت زیارت عاشورا و عشق...
آوردم جبهه که قرآن یاد بگیری ادبیات دفاع مقدس

آوردم جبهه که قرآن یاد بگیری

خورشید رفته رفته داشت پشت افق ناپدید می شد. هوای گرم جنوب کم کم تبدیل می شد به خنکی، همراه بقیه وضو گرفتم و نماز خواندم. با این که آن وقت ها بچه بودم (11 -12 ساله). ولی حقیقتاً نماز آن جا نماز دیگری بود،...