مسیر جاری :
#تاریخ انقلاب اسلامی در راسخون
#تاریخ انقلاب اسلامی در مقالات
#تاریخ انقلاب اسلامی در فیلم و صوت
#تاریخ انقلاب اسلامی پرسش و پاسخ
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاوره
#تاریخ انقلاب اسلامی در خبر
#تاریخ انقلاب اسلامی در سبک زندگی
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاهیر
#تاریخ انقلاب اسلامی در احادیث
#تاریخ انقلاب اسلامی در ویژه نامه
خطوط مختلف خوشنویسی اسلامی
رازهای زندگی حضرت زهرا (س) از زبان سلمان فارسی
توصیههای ویژه مقام معظم رهبری برای پیروزی جبهه مقاومت
تمثیلات و مصادیق قرآنی صهیونیسم
اصول و قواعد دوازده گانه خوشنویسی
5 ابزار ضروری برای زنده ماندن در صعودهای زمستانی
تحصیل در آلمان: فرصتی برای ساختن آیندهای بهتر
تحصیل پزشکی و دندانپزشکی در ترکیه: راهنمای کامل برای متقاضیان ایرانی
بوستان موشها و تاثیر آن در ترک و درمان اعتیاد
خوشنویسی در جهان اسلام
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
خلاصه ای از زندگی مولانا
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
نحوه خواندن نماز والدین
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
پیش شماره شهر های استان تهران
حوری بهشتی
چند نفر از دوستا غیرگرمساری او به فروان آمده بودند. تابستان بود و هوا بسیار گرم. کسانی که دستشان به دهانشان می رسید در حیاط، توی پشه بند می خوابیدند تا از شر پشه های خاکی در امان باشند.
عکس های یادگاری
آقا رضا اورکت به تن نداشت. هوای پس از بارندگی حسابی خنک بود. بیرون چادرها به صف شده بودیم که به رزم شبانه برویم. سردش بود. گفتم: «هوا سردتر هم می شه! ای کاش اورکتی چیزی می پوشیدی.»
تک زدن خربزه
ایام محرم بود و بچه ها در روز، زمانی را اختصاص داده بودند به عزاداری و سینه زنی. سنگر را سیاه پوش کرده بودند و چراغ ها خاموش بود. همه داشتند عزاداری می کردند، سعید و دانیال و رسول بلند شدند از سنگر رفتند...
پیرمرد دنیا دیده
از جبهه که می آمد کلی تک و تعریف داشت که بکند؛ حتی حمام هم نمی رفت یک راست می رفت بالای منبر و شروع می کرد به تعریف کردن ماجراهای جبهه. برادرهایش کوچکش هم سریع همه برو بچه های محل و فامیل را خبر می کردند...
کولر سرخود
اولین روز تیرماه سال 1365 بود. آن روز به مناسبت سالگرد دایی ام، همه در منزل مادر جمع بودیم. مهدی خیلی لاغر و ضعیف شده بود. از همه ی وجودش انگار تنها روحش باقی مانده بود. در جمع ما بود، امّا همه می دانستند...
بهانه ای برای لبخند زدن
آبگرمکن خانه آتش گرفته بود. همه به این طرف و آن طرف می دویدند و سعی داشتند آتش را خاموش کنند. بهمن گفت: «من می دانم چی کار باید کرد»
محمد ژانگولر
سفره پهن بود و بشقاب ها مقابلشان منتظر بودند تا شهردار آن روز غذا را بیاورد. مهم نبود چه رنگی و چه مزه ای باشد هر چه بود به جانشان می نشست، ساعت های ناهار که دور هم جمع می شدند سنگر از صدای خنده شان در...
من با کسی شوخی ندارم
میثمی نمی خواست او برود. جای خالی اش را چه طور پر می کرد؟ اما خانواده اش نمی خواستند شیراز بمانند. برایشان سخت بود. پایشان را کرده بودند توی یک کفش که باید با آنها برگردد شهر خودشان.
بیا خواستگاری خواهر من!
شهید مهدی زین الدین آمده بود مرخصی بگیره. یک نگاهی بهش کرد و گفت: «می خواهی بری ازدواج کنی؟» گفت: «آره، می خواهم برم خواستگاری.» درنگی کرد و گفت: «خب بیا خواهر منو بگیر.» خوشحال شد و گفت: «جدی می گید آقا...
انقلاب اسلامی و استحکام بخشی ساخت درونی قدرت
انقلاب اسلامی با رهبری حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) و با تکیه بر شعار نه شرقی و نه غربی محصول پیروزی رویکرد ساخت درونی قدرت و اتکا به ظرفیت ها و نیروهای داخلی بوده است.