0
مسیر جاری :
پنج پسر یکی اش خُمس است! سایر شهدا

پنج پسر یکی اش خُمس است!

شهید سیّدمحمّدحسین نواب اوایل دهه هفتاد و در جبهه بوسنی، به شهادت رسید. روایتی که از زندگی و سیره این شهید بزرگوار ملاحظه می فرمایید، تلفیق چهار مصاحبه با آقایان سیّد احمد نوّاب (برادر شهید)، سیّد عبدالفتّاح...
راهی که هر شب می رفت! ادبیات دفاع مقدس

راهی که هر شب می رفت!

سیدابوالفضل برخلاف من، کار کردن را بسیار دوست داشت. مشغول ساختمان سازی بود که به نزدش رفتم. آن روز، کت و شلوار تازه ام را پوشیده بودم.
چهار شبانه روز بدون خستگی می جنگید! ادبیات دفاع مقدس

چهار شبانه روز بدون خستگی می جنگید!

مرحله ی سوم عملیات کربلای پنج، پای آقا مهدی تا زانو در گچ بود. آثار جراحت و زخم در جسم ایشان لبریز وجود داشت و پزشکان بر استراحت مطلق ایشان تأکید داشتند.
همیشه در حال دویدن! ادبیات دفاع مقدس

همیشه در حال دویدن!

با آنکه سن و سالی از ایشان گذشته بود، بچه های کوچک و نوجوان را جمع می کرد، برای آنها کلاس های عقیدتی- سیاسی می گذاشت. حتی به آنها آموزش های نظامی می داد. سعی می کرد آنها را در مراسم مختلف شرکت دهد. خیلی...
بسته ی پر از گرمکن ادبیات دفاع مقدس

بسته ی پر از گرمکن

همت و پشتکارش بی نظیر بود. همکلاسی های ابتدایی اش می گفتند که وقتی مدرسه می رفتیم هر بار که تصمیم می گرفت کاری را انجام دهد، تمام همتش را روی همان کار می گذاشت.
شلیک های روحیه بخش ادبیات دفاع مقدس

شلیک های روحیه بخش

« روزی در حیاط اداره، مشغول کار بودیم با سر و رویی خاکی؛ دو سه نفر از خانمهای معلم آمدند و پرسیدند که« آقای فخاری هستند؟» آنها را به داخل ساختمان راهنمایی کردیم؛ آنها شاید فکر کردند که ما فراش یا خدمتگذاریم!...
سینه خیز روی برف ها ادبیات دفاع مقدس

سینه خیز روی برف ها

با صد و بیست نفر افراد خارجی مباحثه کردم، می نشستم و برایشان از انقلاب می گفتم، از اهداف امام می گفتم، از کارهایی که در ایران واقع شده و آنها هم یادداشت می کردند
شناسنامه برای پلهای مناطق جنگی! ادبیات دفاع مقدس

شناسنامه برای پلهای مناطق جنگی!

صدای در زدنش را شناختم. دویدم از پله ها پایین رفتم و در را باز کردم. خودش بود. آمد تو، سلام کرد و همان جا روی پله ها نشست. گفت که دنبال چند نفر از منافقین هستند. مخفی گاهشان چند کوچه بالاتر است و برای...
روزها جلسه، شبها حمله ادبیات دفاع مقدس

روزها جلسه، شبها حمله

جلسه ی فرماندهان در قرارگاه تیپ برگزار شده بود. همه آمده بودند جز آقا ولی. سابقه نداشت آقا ولی بدقولی کند و یا تأخیر داشته باشد. جلسه هم که بدون حضور ایشان برگزار نمی شد. وقتی پرس و جو کردیم، آقا ولی را...
احداث چهار جاده در یک نیمه شب! ادبیات دفاع مقدس

احداث چهار جاده در یک نیمه شب!

دست راست کاوه مجروح شده بود. آمده بود ملاقات آیت الله خامنه ای که آن موقع رئیس جمهور بودند. وقتی که آقا او را دیدند، خیلی گرم با او معانقه و روبوسی کردند. حدود نیم ساعت با هم بودند.