0
مسیر جاری :
صدای خمپاره ی شصت ادبیات دفاع مقدس

صدای خمپاره ی شصت

سال شصت و شش به مائوت رفتیم. مقرمان در گردانی بود. گردان داشت جا به جا می شد. به علّت صعب العبور بودن منطقه، به هر گردانی تعدادی قاطر می دادند.
شوخی با فرمانده ادبیات دفاع مقدس

شوخی با فرمانده

گردان ما در حال استراحت بود. شنیدیم که عملیّات در پیش است. من رفتم سپاه و به آقارضا که عضو رسمی سپاه بود، گفتم: «می گن عملیّات در پیشه، نمی دونیم چه کار کنیم؟ چطوری بریم؟»
آبگوشت به یاد ماندنی ادبیات دفاع مقدس

آبگوشت به یاد ماندنی

دو گروهان از نیروهای گردان ما در خط بودند و یک گروهان در حال استراحت. سه روز به شهات آقا رضا مانده بود. آقای شعبانی از خط برگشته بود، تا شبی استراحت کند. ضمن این که سرماخوردگی شدیدی هم داشت.
سیگار کشیدن ممنوع ادبیات دفاع مقدس

سیگار کشیدن ممنوع

صدای صلوات سالن را پر کرد. ماهیچه هایش را منقبض کرد و قیافه ی پهلوان ها را به خود گرفت. بعد هم نشست روی زمین و گفت: «طناب رو محکم ببند.»
فرمانده ی مقرراتی ادبیات دفاع مقدس

فرمانده ی مقرراتی

بعد از عملیّات والفجر مقدماتی، در حالی که با دست راست مچ دست چپش را گرفته بوده است. اعلام می کند: «من یک ساعت از دست یکی از فرماندهان عراقی باز کردم، خیلی ساعت عجیبیه!»
چهره دیپلماتیک ادبیات دفاع مقدس

چهره دیپلماتیک

توی منطقه، دید بچه ها در سنگرهای تاریک شب ها را سپری می کنند. تصمیم گرفت کاری کند. برگه هایی از کاغذ برداشت و به قطعات کوچک تقسیم کرد.
سواران بیل ادبیات دفاع مقدس

سواران بیل

یک ماه قبل از عملیات تغییر محسوسی در چهره ی احمد احساس کردم. به نظرم رنگ چهره اش روشن تر و سفیدتر شده بود. وقتی با احمد صحبت می کردم در عالم دیگری سیر می کرد. گویی در این دنیا نبود.
لبخند زنان ادبیات دفاع مقدس

لبخند زنان

سرباز سید مهدی حسینی، روز 60/11/15 از خدمت مرخص شد. حسینی انسانی با سواد، خوش فکر، متدین و حزب اللهی بود و از نظر سنی هم از همه ی ما بزرگتر بود و ما از تجربه ی دو ساله خدمتش بسیار بهره بردیم. خدمتش که...
میوه های بهشتی ادبیات دفاع مقدس

میوه های بهشتی

شوخ طبعی و با نشاط بود. می گفت: « بچّه ها! حالا که قرار است به مرخصّی برویم، شب منزل ما باشید تا صبح با وضع آراسته ای به دیدن خانواده تان بروید.»
بوسه باران ادبیات دفاع مقدس

بوسه باران

قرار بود عملیاتی در ارتفاعات «زمیناکوه» صورت بگیرد. آن موقع حاج منصور عزتی فرمانده تیپ یکم «لشکر عاشورا» شده بود. یوسف قربانی را برده بود اطلاعات و عملیات تیپ. حاج منصور می گفت: جلسات لشکر توی سنگر ما...