0
مسیر جاری :
اي تاجدار خسرو مغرب که شاه چرخ خاقانی

اي تاجدار خسرو مغرب که شاه چرخ

اي تاجدار خسرو مغرب که شاه چرخ شاعر : خاقاني در مشرقين ز جاه تو کسب ضيا کند اي تاجدار خسرو مغرب که شاه چرخ الا طواف قبله‌ي پاکان کجا کنند درگاه توست قبله‌ي پاکان و جان...
اي شفيع صد هزار امت چو خاقاني به حشر خاقانی

اي شفيع صد هزار امت چو خاقاني به حشر

اي شفيع صد هزار امت چو خاقاني به حشر شاعر : خاقاني بنده مرتد بود و بر دست تو ايمان تازه کرد اي شفيع صد هزار امت چو خاقاني به حشر آن جنابت برگرفت اشکي که طوفان تازه کرد ...
از افق ملکت ار ستاره فرو شد خاقانی

از افق ملکت ار ستاره فرو شد

از افق ملکت ار ستاره فرو شد شاعر : خاقاني طلعت شمس ابد سوار بماناد از افق ملکت ار ستاره فرو شد داور شرق آفتاب‌وار بماناد ماه نوار در حجاب غرب نهان شد گر گل نو رفت...
هاي خاقاني تو را جاي شکر ريز است و شکر خاقانی

هاي خاقاني تو را جاي شکر ريز است و شکر

هاي خاقاني تو را جاي شکر ريز است و شکر شاعر : خاقاني گر دهانت را به آب زهرناک آکنده‌اند هاي خاقاني تو را جاي شکر ريز است و شکر کافران غز دهانش را به خاک آکنده‌اند محيي‌الدين...
خاقانيا به سوک خراسان سياه پوش خاقانی

خاقانيا به سوک خراسان سياه پوش

خاقانيا به سوک خراسان سياه پوش شاعر : خاقاني که اصحاب فقه گرد سوادش سپاه برد خاقانيا به سوک خراسان سياه پوش نزديک آفتاب لباس سياه برد عيسي به حکم رنگرزي بر مصيبتش ...
آه و دردا که شبيخون اجل خاقانی

آه و دردا که شبيخون اجل

آه و دردا که شبيخون اجل شاعر : خاقاني در زد آتش به شبستان اسد آه و دردا که شبيخون اجل نغمه‌ي جغد بر ايوان اسد بدل نغمه‌ي عنقاست کنون که علي بود ز اقران رسد اسدالله...
آنان نديده‌اند که کوتاه ديده‌اند خاقانی

آنان نديده‌اند که کوتاه ديده‌اند

آنان نديده‌اند که کوتاه ديده‌اند شاعر : خاقاني خاقانيا عروس صفا را به دست فقر آنان نديده‌اند که کوتاه ديده‌اند در وجد و حال بين چو کبوتر زنند چرخ هر هفت کن که هفت تنان...
مير کشور گشاي رکن الدين خاقانی

مير کشور گشاي رکن الدين

مير کشور گشاي رکن الدين شاعر : خاقاني که درش ديو را شهاب کند مير کشور گشاي رکن الدين کنيتش دهر بوتراب کند حرز امت محمد آنکه ز حلم فلک الدولتش خطاب کند فخر آل طغان...
مير چون هفت بيت من خوانده است خاقانی

مير چون هفت بيت من خوانده است

مير چون هفت بيت من خوانده است شاعر : خاقاني ده شتر بارگير فرموده است مير چون هفت بيت من خوانده است اين ده اشتر که مير فرموده است با نه افلاک همبرند مرا کبود سينه و...
اي که هر دم ز تبت خلقت خاقانی

اي که هر دم ز تبت خلقت

اي که هر دم ز تبت خلقت شاعر : خاقاني صد شتر بار مشک در سفرند اي که هر دم ز تبت خلقت به کساني که سرور هنرند گردن اشتران دهي پر زر خار و حنظل به فيد گلشکرند تا تو...