مسیر جاری :
طرز تهیه تن ماهی خانگی
نظام مدیریت وقف و امور خیریه در قطر، تحلیلی از ساختارها، نهادها و رویکردهای اسلامی
اگه خیارشور زیادی شور شد چه کنیم؟
سیمای چهار مادر آسمانی: آمنه، فاطمه بنت اسد، خدیجه و فاطمه زهرا (علیهمالسلام)
هر آنچه باید درباره قدیمی ترین کلیسای جهان بدانید
مقاوم ترین گل های آپارتمانی
خوشمزه ترین روش پخت ماهی
والدین آگاه با عیدی بچه ها چه کارهایی میتوانند انجام دهند؟
راه های مودبانه برای «متوقف کردن» افراد پرحرف
عجیب ترین قوانین مدارس دنیا
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
چهار زن برگزیده عالم
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
نحوه خواندن نماز والدین
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
متن کامل سوره واقعه با خط درشت + صوت و ترجمه
کاربردهای انرژی هسته ای
داستان
سخنرانی چرچیل
یک روز شخصی از بازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراکپزی افتاد.جلو رفت و نان خود را به سر بخاری که از دیگ بلند میشد گرفت و نانش را خورد. هنگام رفتن، صاحب دکان جلوی او را
داستان
بنی آدم اعضای یکدیگرند
در این مقاله راسخون ، شما را به خواندن چند داستان کوتاه انگیزشی زیبا دعوت می کند:
داستان
یک مشت شکلات
دختر کوچولو وارد مغازه شد و کاغذی را به طرف فروشنده دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته، بهم بدی. فروشنده اجناس دختر را داخل کیسهای گذاشت در حالی کیسه را به دختر
داستان
شرط بندی ملا
روزی کشاورز فقیری از همسایه خود مقداری پول قرض کرد. همسایه کشاورز که پیرمرد طمعکاری بود، وقتی دید کشاورز توان پرداخت قرض خود را ندارد به طمع ازدواج با دختر زیبا و جوان کشاورز
داستان
سند جهنم
در قرون وسطی و در دوران اوج قدرت کلیساها، کشیشها عقاید و خرافههای دینی به وجود آورده بودند، آنها بهشت را به مردم میفروختند. مردم نادان هم در ازای پرداخت کیسههای طلا، دستنوشتهای به
داستان
فنجان رئیس جمهور
مردی نزد شیوانا آمد و از فقر و تنگدستی خود گله کرد و گفت: نمیدانم با این فقر و نداری چه کنم؟ خانوادهام امیدشان به من است. شیوانا به مرد گفت: اگر تو همین الان بمیری، خانوادهات چه میکنند؟ مرد گفت:
داستان
پلیدترین چیز
روزی پادشاهی خواست بداند پلیدترین و کثیفترین کار در دنیا چیست. پس وزیرش را صدا زد و به او فرمان داد تا به دنبال یافتن جواب این سوال برود و به او قول داد در صورتی که آن را پیدا کند تمام تاج
داستان
قضاوت عجولانه
یک روز تعطیل در نیویورک سوار اتوبوس شدم. بیشتر مسافران آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود تا اینکه در یکی از ایستگاهها مردی با چند بچه سوار اتوبوس شدند. یکباره فضای آرام و
داستان
رومیزی قدیمی
معلم تازهکاری به همراه همسرش، برای تدریس به یکی از روستاها فرستاده شدند. آنها پس از ورود به روستا در مدرسه ساکن شدند. ساختمان مدرسه کهنه و قدیمی بود و به تعمیر احتیاج داشت. زن و شوهر
داستان
تو نیکی میکن و در دجله انداز
روزگاری پسری به سفری دور رفته بود و ماهها بود که از او خبری نبود. مادر پسر برای بازگشت پسرش دعا میکرد و هر روز علاوه بر نان خانه، یک نان اضافه میپخت و پشت پنجره میگذاشت تا