0
مسیر جاری :
اي به باد هوس درافتاده سعدی شیرازی

اي به باد هوس درافتاده

اي به باد هوس درافتاده شاعر : سعدي بادت اندر سرست يا باده اي به باد هوس درافتاده در خيال خداي ننهاده يکقدم بر خلاف نفس بنه در بيابان غفلت افتاده راه گم کرده از...
عشقبازي چيست سر در پاي جانان باختن سعدی شیرازی

عشقبازي چيست سر در پاي جانان باختن

عشقبازي چيست سر در پاي جانان باختن شاعر : سعدي با سر اندر کوي دلبر عشق نتوان باختن عشقبازي چيست سر در پاي جانان باختن توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن آتشم در جان...
خلاف راستي باشد، خلاف راي درويشان سعدی شیرازی

خلاف راستي باشد، خلاف راي درويشان

خلاف راستي باشد، خلاف راي درويشان شاعر : سعدي بنه گر همتي داري، سري در پاي درويشان خلاف راستي باشد، خلاف راي درويشان نبيني در همه عالم، مگر سيماي درويشان گرت آيينه‌اي...
برخيز تا طريق تکلف رها کنيم سعدی شیرازی

برخيز تا طريق تکلف رها کنيم

برخيز تا طريق تکلف رها کنيم شاعر : سعدي دکان معرفت به دو جو بر بها کنيم برخيز تا طريق تکلف رها کنيم ما نيز جامه‌هاي تصوف قبا کنيم گر ديگر آن نگار قبا پوش بگذرد بهتر...
برخيز تا به عهد امانت وفا کنيم سعدی شیرازی

برخيز تا به عهد امانت وفا کنيم

برخيز تا به عهد امانت وفا کنيم شاعر : سعدي تقصيرهاي رفته به خدمت قضا کنيم برخيز تا به عهد امانت وفا کنيم ديگر فروتني به در کبريا کنيم بي‌مغز بود سر که نهاديم پيش خلق...
تو پس پرده و ما خون جگر مي‌ريزيم سعدی شیرازی

تو پس پرده و ما خون جگر مي‌ريزيم

تو پس پرده و ما خون جگر مي‌ريزيم شاعر : سعدي وه که گر پرده برافتد که چه شور انگيزيم تو پس پرده و ما خون جگر مي‌ريزيم که بفرمايي تا از سر جان برخيزيم ديگران را غم جان...
خداوندي چنين بخشنده داريم سعدی شیرازی

خداوندي چنين بخشنده داريم

خداوندي چنين بخشنده داريم شاعر : سعدي که با چندين گنه اميدواريم خداوندي چنين بخشنده داريم بيا تا هم بدين درگه بزاريم که بگشايد دري کايزد ببندد جز انعامت دري ديگر نداريم...
خرما نتوان خوردن ازين خار که کشتيم سعدی شیرازی

خرما نتوان خوردن ازين خار که کشتيم

خرما نتوان خوردن ازين خار که کشتيم شاعر : سعدي ديبا نتوان کردن ازين پشم که رشتيم خرما نتوان خوردن ازين خار که کشتيم پهلوي کبائر حسناتي ننوشتيم بر حرف معاصي خط عذري نکشيديم...
ساقيا مي ده که ما دردي کش ميخانه‌ايم سعدی شیرازی

ساقيا مي ده که ما دردي کش ميخانه‌ايم

ساقيا مي ده که ما دردي کش ميخانه‌ايم شاعر : سعدي با خرابات آشناييم از خرد بيگانه‌ايم ساقيا مي ده که ما دردي کش ميخانه‌ايم هر کجا در مجلسي شمعيست ما پروانه‌ايم خويشتن...
ما اميد از طاعت و چشم از ثواب افکنده‌ايم سعدی شیرازی

ما اميد از طاعت و چشم از ثواب افکنده‌ايم

ما اميد از طاعت و چشم از ثواب افکنده‌ايم شاعر : سعدي سايه‌ي سيمرغ همت بر خراب افکنده‌ايم ما اميد از طاعت و چشم از ثواب افکنده‌ايم دل به دريا و سپر بر روي آب افکنده‌ايم ...