0
مسیر جاری :
آن به که چون مني نرسد در وصال دوست سعدی شیرازی

آن به که چون مني نرسد در وصال دوست

آن به که چون مني نرسد در وصال دوست شاعر : سعدي تا ضعف خويش حمل کند بر کمال دوست آن به که چون مني نرسد در وصال دوست کاين شوخ ديده چند ببيند جمال دوست رشک آيدم ز مردمک...
آن را که جاي نيست همه شهر جاي اوست سعدی شیرازی

آن را که جاي نيست همه شهر جاي اوست

آن را که جاي نيست همه شهر جاي اوست شاعر : سعدي درويش هر کجا که شب آيد سراي اوست آن را که جاي نيست همه شهر جاي اوست او را گدا مگوي که سلطان گداي اوست بي‌خانمان که هيچ...
درد عشق از تندرسيت خوشترست سعدی شیرازی

درد عشق از تندرسيت خوشترست

درد عشق از تندرسيت خوشترست شاعر : سعدي ملک درويشي ز هستي خوشترست درد عشق از تندرسيت خوشترست عارفان گويند مستي خوشترست عقل بهتر مي‌نهد از کاينات نيستي و حق‌پرستي خوشترست...
اي يار ناگزير که دل در هواي تست سعدی شیرازی

اي يار ناگزير که دل در هواي تست

اي يار ناگزير که دل در هواي تست شاعر : سعدي جان نيز اگر قبول کني هم براي تست اي يار ناگزير که دل در هواي تست حرص بهشت نيست که شوق لقاي تست غوغاي عارفان و تمناي عاشقان...
دريغ صحبت ديرين و حق ديد و شناخت سعدی شیرازی

دريغ صحبت ديرين و حق ديد و شناخت

دريغ صحبت ديرين و حق ديد و شناخت شاعر : سعدي که سنگ تفرقه ايام در ميان انداخت دريغ صحبت ديرين و حق ديد و شناخت که آسمان به سروقتشان دو اسبه نتاخت دو دوست يکنفس از عمر...
غافلند از زندگي مستان خواب سعدی شیرازی

غافلند از زندگي مستان خواب

غافلند از زندگي مستان خواب شاعر : سعدي زندگاني چيست مستي از شراب غافلند از زندگي مستان خواب خانه آبادان و عقل از وي خراب تا نپنداري شرابي گفتمت کانچه عقلت مي‌برد شرست...
اي که انکار کني عالم درويشان را سعدی شیرازی

اي که انکار کني عالم درويشان را

اي که انکار کني عالم درويشان را شاعر : سعدي تو نداني که چه سودا و سرست ايشان را اي که انکار کني عالم درويشان را که به شمشير ميسر نشود سلطان را گنج آزادگي و کنج قناعت...
ما قلم در سر کشيديم اختيار خويش را سعدی شیرازی

ما قلم در سر کشيديم اختيار خويش را

ما قلم در سر کشيديم اختيار خويش را شاعر : سعدي اختيار آنست کو قسمت کند درويش را ما قلم در سر کشيديم اختيار خويش را گو طمع کم کن که زحمت بيش باشد بيش را آنکه مکنت بيش...
ثنا و حمد بي‌پايان خدا را سعدی شیرازی

ثنا و حمد بي‌پايان خدا را

ثنا و حمد بي‌پايان خدا را شاعر : سعدي که صنعش در وجود آورد ما را ثنا و حمد بي‌پايان خدا را کريما منعما آمرزگارا الها قادرا پروردگارا اگر رحمت کني مشتي گدا را چه...
شنيدم که مستي ز تاب نبيد سعدی شیرازی

شنيدم که مستي ز تاب نبيد

شنيدم که مستي ز تاب نبيد شاعر : سعدي به مقصوره‌ي مسجدي در دويد شنيدم که مستي ز تاب نبيد که يارب به فردوس اعلي برم بناليد بر آستان کرم سگ و مسجد! اي فارغ از عقل و دين...