0
مسیر جاری :
اگر به تحفه جانان هزار جان آري سعدی شیرازی

اگر به تحفه جانان هزار جان آري

اگر به تحفه جانان هزار جان آري شاعر : سعدي محقرست نشايد که بر زبان آري اگر به تحفه جانان هزار جان آري که زر به کان بري و گل به بوستان آري حديث جان بر جانان همين مثل باشد...
نه تو گفتي که به جاي آرم و گفتم که نياري سعدی شیرازی

نه تو گفتي که به جاي آرم و گفتم که نياري

نه تو گفتي که به جاي آرم و گفتم که نياري شاعر : سعدي عهد و پيمان و وفاداري و دلبندي و ياري نه تو گفتي که به جاي آرم و گفتم که نياري کشتن اوليتر از آن کم به جراحت بگذاري...
من از تو روي نپيچم گرم بيازاري سعدی شیرازی

من از تو روي نپيچم گرم بيازاري

من از تو روي نپيچم گرم بيازاري شاعر : سعدي که خوش بود ز عزيزان تحمل خواري من از تو روي نپيچم گرم بيازاري حلال کردمت الا به تيغ بيزاري به هر سلاح که خون مرا بخواهي ريخت...
مرا دليست گرفتار عشق دلداري سعدی شیرازی

مرا دليست گرفتار عشق دلداري

مرا دليست گرفتار عشق دلداري شاعر : سعدي سمن بري صنمي گلرخي جفاکاري مرا دليست گرفتار عشق دلداري هنروري عجبي طرفه‌اي جگرخواري ستمگري شغبي فتنه‌اي دل آشوبي که ماه را...
عمري به بوي ياري کرديم انتظاري سعدی شیرازی

عمري به بوي ياري کرديم انتظاري

عمري به بوي ياري کرديم انتظاري شاعر : سعدي زان انتظار ما را نگشود هيچ کاري عمري به بوي ياري کرديم انتظاري وز محنت فراقش بر دل بماند باري از دولت وصالش حاصل نشد مرادي...
دو چشم مست تو برداشت رسم هشياري سعدی شیرازی

دو چشم مست تو برداشت رسم هشياري

دو چشم مست تو برداشت رسم هشياري شاعر : سعدي و گر نه فتنه نديدي به خواب بيداري دو چشم مست تو برداشت رسم هشياري سپهر با تو چه پهلو زند به غداري زمانه با تو چه دعوي کند...
خوش بود ياري و ياري بر کنار سبزه زاري سعدی شیرازی

خوش بود ياري و ياري بر کنار سبزه زاري

خوش بود ياري و ياري بر کنار سبزه زاري شاعر : سعدي مهربانان روي بر هم وز حسودان برکناري خوش بود ياري و ياري بر کنار سبزه زاري گو غنيمت دان که ديگر دير دير افتد شکاري هر...
خبر از عيش ندارد که ندارد ياري سعدی شیرازی

خبر از عيش ندارد که ندارد ياري

خبر از عيش ندارد که ندارد ياري شاعر : سعدي دل نخوانند که صيدش نکند دلداري خبر از عيش ندارد که ندارد ياري تا دگر برنکنم ديده به هر ديداري جان به ديدار تو يک روز فدا خواهم...
اي گنج نوشدارو با خستگان نگه کن سعدی شیرازی

اي گنج نوشدارو با خستگان نگه کن

اي گنج نوشدارو با خستگان نگه کن شاعر : سعدي مرهم به دست و ما را مجروح مي‌گذاري اي گنج نوشدارو با خستگان نگه کن ور نه به شکل شيرين شور از جهان برآري يا خلوتي برآور يا...
هر نوبتم که در نظر اي ماه بگذري سعدی شیرازی

هر نوبتم که در نظر اي ماه بگذري

هر نوبتم که در نظر اي ماه بگذري شاعر : سعدي بار دوم ز بار نخستين نکوتري هر نوبتم که در نظر اي ماه بگذري بسيار ديده‌ام نه بدين لطف و دلبري انصاف مي‌دهم که لطيفان و دلبران...