0
مسیر جاری :
دخترک جوان و حباب هاي آب کودکان

دخترک جوان و حباب هاي آب

در روزگار قديم پادشاهي بود که به دخترش بسيار مهر مي ورزيد و او را هيچ گاه از نظر دور نمي داشت. يک روز که باران به شدت مي باريد و در روي آب حباب هاي بسيار پديد مي آورد، دخترک از ديدن آنها شاد شد و به شاه...
دخترک چيني کودکان

دخترک چيني

چانگِ تسه لان يک دختر زيبا و مهربان و فرمان بردار چيني است . او طبيعت را دوست مي دارد و مثل تمام کودکان چيني در برابر تغييرات فصول حساس است. در بهار به آواز پرندگان و جنگل گوش مي دهد و همين که اولين
قضاوت قره قوش کودکان

قضاوت قره قوش

در ميان اميران ستمگر مشرق زمين کسي که به سبب بيدادگري و استبداد و هوس هاي عجيب از همه مشهورتر بود « قره قوش » حاکم قاهره بود که در زمان صلاح الدين بزرگ مي زيست. نام او در سوريه مظهر ستمگري است و امروز...
غيب گوي خوش بخت کودکان

غيب گوي خوش بخت

در شهر دمشق مردي به نام « گنجشک » زندگي مي کرد که بسيار تنبل بود و از اين تنبلي رنج مي برد. زن او که نامش « ملخ » بود پيوسته به گوشش مي خواند: « عيب است که مرد کار نکند و خجلت دارد که پولي براي زندگي به...
دخترک شامي کودکان

دخترک شامي

بين آسيا و افريقا سرزمين شام يا سوريه واقع است که از اروپا نيز چندان دور نيست. در کتب آسماني نيز از اين سرزمين ياد شده است. در دمشق در آنجا که بيابان شروع مي شود، در بيروت و در تريپولي کنار دريا، کودکان...
سنگ پشت و گوزن کودکان

سنگ پشت و گوزن

روزي گوزني به سنگ پشت، که در برزيل آن را « ژابوتي » مي نامند، گفت: پاهاي تو مانند تکه هاي چوب، خشک و خشن و مثل شست دست کودکان کوتاه است و لاکي که در پشت داري به اندازه ي يک خانه سنگين است. اي دوست
کورروپيرا و شکارچي کودکان

کورروپيرا و شکارچي

گفته اند يکي از بوميان ميموني را کشته بود. در هنگام مراجعت چون شب شد نتوانست به خانه برگردد، بنابراين در پاي درختي خوابيد در خواب صداي کسي را شنيد که فرياد مي کرد:
گنگا کودکان

گنگا

هلوروم، پدر خدايان، دو فرزند داشت: يکي آسمان که « باتالام » نام داشت و ديگري زمين که او را « او دو دو اَ » مي خواندند.
دو کودک برزيلي کودکان

دو کودک برزيلي

« جلما » و « ژوزه ماريا » دو پسر همسال شما هستند. آنها در مزارع بزرگ « سنيور پدرو هانريکز » که يک مالک برزيلي است به سر مي برند و هميشه موقع کار و رفتن به مدرسه و بازي با هم هستند، زيرا در هم سايگي يک...
همسر شمال کودکان

همسر شمال

شمال پسر بزرگ و نيرومند و با جرأتي بود. همه براي اندام زيبا و قوتش به او احترام مي گذاشتند. يک روز به دوستانش گفت: « دوستان عزيز، من مي خواهم به سفر بروم و چندين ماه پيش شما نخواهم بود؛ شايد به دور دنيا...