مسیر جاری :
شکر خدا را که ز فضل خداي
شکر خدا را که ز فضل خداي شاعر : امير خسرو دهلوي گشت مزين چو بهشت اين سراي شکر خدا را که ز فضل خداي بيست خزينه ز صد و بيست و پنج بيست خزانه است درو پر ز گنج سه صد و...
باغ در ايام بهاران خوش است
باغ در ايام بهاران خوش است شاعر : امير خسرو دهلوي موسم گل با رخ ياران خوشست باغ در ايام بهاران خوش است نرگس سرمست در آيد به ناز چون گل نوروز کند نافه باز از دل بيننده...
صبح دمي رفت مسيحا به دشت
صبح دمي رفت مسيحا به دشت شاعر : امير خسرو دهلوي سبزه صحرا به دمش زنده گشت صبح دمي رفت مسيحا به دشت کرد به دشنام زبان را در آن بي خردي در رخ آن گنج زار زين طرفش بود...
داشت شباني رمه در کوهسار
داشت شباني رمه در کوهسار شاعر : امير خسرو دهلوي پير و جوان گشته ازو شير خوار داشت شباني رمه در کوهسار آب در آن شير درآميختي شير که از بز به سبو ريختي نقرهي چون شير...
بود يدالله بوغا در مصاف
بود يدالله بوغا در مصاف شاعر : امير خسرو دهلوي با يکي از کينه وران در طواف بود يدالله بوغا در مصاف گبر ستيزنده نيامد به زير حمله بسي کرد سوار دلير شد ز دو سوالت پيکار...
کعبه روي چند به گرماي تيز
کعبه روي چند به گرماي تيز شاعر : امير خسرو دهلوي تشنه فتادند به دشت حجيز کعبه روي چند به گرماي تيز خون به حد جرعه به جامي نماند چون به قدم طاقت گامي نماند ز انده مردن...
از پي ميراث يکي خشم ناک
از پي ميراث يکي خشم ناک شاعر : امير خسرو دهلوي ريخت به کين خون برادر به خاک از پي ميراث يکي خشم ناک پيش در مير ولايت گذشت تيغ به خون شسته ز پهناي دست يافته ز آسيب...
گلخني کرد به شاهي نگاه
گلخني کرد به شاهي نگاه شاعر : امير خسرو دهلوي رفت دلش در خم گيسوي شاه گلخني کرد به شاهي نگاه سوخته برويش برابر نماز شه چو به گرما به رسيدي فراز گاه به مردي و گهي زيستي...
چون تن آدم ز گل آراستند
چون تن آدم ز گل آراستند شاعر : امير خسرو دهلوي خانهي جان بهر دل آراستند چون تن آدم ز گل آراستند ور نه علف خانهي آب و گل است آدمي آن است که در وي دل است کز خود و...
زاهدي از خوان رضا توشه گير
زاهدي از خوان رضا توشه گير شاعر : امير خسرو دهلوي گشت ز غوغاي جهان گوشهگير زاهدي از خوان رضا توشه گير خاک زمين صندل پيشانيش شد ز بسي سجدهي پنهانيش داشت ز توفيق خدا...