مسیر جاری :
من که خاقانيم آزاد دلم
من که خاقانيم آزاد دلم شاعر : خاقاني که خرد قائد راي است مرا من که خاقانيم آزاد دلم کاينه عيب نماي است مرا بيش جان را نکنم زنگ زده صيقل زنگ زداي است مرا هم فراغ...
ضمانش کرد به صد سال عمر و مهر نهاد
ضمانش کرد به صد سال عمر و مهر نهاد شاعر : خاقاني قبالهدار ازل نامهي ضمانش را ضمانش کرد به صد سال عمر و مهر نهاد تبرک از شرف آوردي آستانش را به حکم هديهي نوروزي آسمان...
قطب سپهر رفعت يعني رکاب شاه
قطب سپهر رفعت يعني رکاب شاه شاعر : خاقاني در اوجدار ملک رسيد از کران آب قطب سپهر رفعت يعني رکاب شاه چون باد دي ببست رکاب و عنان آب زان پس که تاخت رخش به هرا چو نوبهار...
گفتم اي دل بهر دربان جلال
گفتم اي دل بهر دربان جلال شاعر : خاقاني نعل اسب از تاج دانائي فرست گفتم اي دل بهر دربان جلال تاج هفت اجرام بالائي فرست دل جوابم داد کز نعل پياش دانه زي مرغان صحرائي...
دوش آن زمان که چشمهي زراب آسمان
دوش آن زمان که چشمهي زراب آسمان شاعر : خاقاني سيمابوار زين سوي چاه زمين گريخت دوش آن زمان که چشمهي زراب آسمان جرم فلک پس سپر آهنين گريخت مه را گرفته ديدم گفتم ز تيغ...
سلام من که رساند به پهلوان جهان
سلام من که رساند به پهلوان جهان شاعر : خاقاني جز آفتاب که چون من درم خريدهي اوست سلام من که رساند به پهلوان جهان که صورت کرم امروز آفريدهي اوست صبا کبوتر اين نامه شد...
شاها معظما ملک الشرق خسروا
شاها معظما ملک الشرق خسروا شاعر : خاقاني تو حيدري و حرز کيان ذوالفقار توست شاها معظما ملک الشرق خسروا شمشيروار در کف دريا شعار توست شروان که زنده کردهي شمشير توست و...
صاحبا نو به نو تحيت من
صاحبا نو به نو تحيت من شاعر : خاقاني پيش قابوس سرفراز فرست صاحبا نو به نو تحيت من به جهان جوي دين طراز فرست قطعهاي کز ثنا طرازيدم سخن مور گرم تاز فرست پيش خوان...
اي فتي فتوي غدرت ندهم
اي فتي فتوي غدرت ندهم شاعر : خاقاني کافت غدر هلاک امم است اي فتي فتوي غدرت ندهم اينت بنياد که جان را حرم است غدر نقابي بنياد وفاست کافت نقب زن از صبحدم است صبح...
در جهان کس نيست اندوه جهان کس مخور
در جهان کس نيست اندوه جهان کس مخور شاعر : خاقاني کوس عزلت زن دوال رايگان کس مخور در جهان کس نيست اندوه جهان کس مخور گردن اندر کش، قفاي امتحان کس مخور دامن اندر چين، بساط...