مسیر جاری :
در بيشهي صولت چو علي شير وغائي
در بيشهي صولت چو علي شير وغائي شاعر : خاقاني مانند علي سرخ عضنفر توئي ارچه در بيشهي صولت چو علي شير وغائي گر تيغ علي فرق سري يک سره بشکافت از نسل فريدوني نز آل عبائي...
چون صبحدم عيد کند نافه گشائي
چون صبحدم عيد کند نافه گشائي شاعر : خاقاني بگشاي سر خم که کند صبح نمائي چون صبحدم عيد کند نافه گشائي چون صبح نمود آن صدف غاليه سائي آن جام صدف ده که بخندد چو رخ صبح...
بردار زلفش از رخ تا جان تازه بيني
بردار زلفش از رخ تا جان تازه بيني شاعر : خاقاني وز نيم کشت غمزهاش قربان تازه بيني بردار زلفش از رخ تا جان تازه بيني کاندر حجاب کفرش ايمان تازه بيني يک سو فکن دو زلفش...
ماه به ماه ميکند شاه فلک کديوري
ماه به ماه ميکند شاه فلک کديوري شاعر : خاقاني عالم ناقه برده را، توشه دهد توانگري ماه به ماه ميکند شاه فلک کديوري برزگري کند به گاو، از قبل کديوري مائده سازد از بره،...
پيش که صبح بر درد شقهي چتر عنبري
پيش که صبح بر درد شقهي چتر عنبري شاعر : خاقاني خيز مگر به برق مي برقع صبح بر دري پيش که صبح بر درد شقهي چتر عنبري بر صدف فلک رسان خندهي جام گوهري پيش که غمزه زن شود...
موکب شاه اختران، رفت به کاخ مشتري
موکب شاه اختران، رفت به کاخ مشتري شاعر : خاقاني شش مهه داده ده نهش، قصر دوازده دري موکب شاه اختران، رفت به کاخ مشتري ادهم شب فکنده سم، کندرو از مشمري قعدهي نقره خنگ...
دوش که صبح چاک زد صدرهي چرخ عنبري
دوش که صبح چاک زد صدرهي چرخ عنبري شاعر : خاقاني خضر درآمد از درم صبحوش از منوري دوش که صبح چاک زد صدرهي چرخ عنبري قلهي برف و صبحدم، شيبتش از معطري شعبهي برق و روز...
ناگذران دل توئي کز طرب آشناتري
ناگذران دل توئي کز طرب آشناتري شاعر : خاقاني خاک توام به خشک جان تا به لب آتش تري ناگذران دل توئي کز طرب آشناتري حد وفا همين بود، جور ز حد چه ميبري خانهي دل به چار...
سال نوست ساقيا، نوبر سال ماتوئي
سال نوست ساقيا، نوبر سال ماتوئي شاعر : خاقاني مي که دهي سه ساله ده، کو کهن و تو نوبري سال نوست ساقيا، نوبر سال ماتوئي تا چه کنند خاکيان گاو زرين سامري گاو سفالي اندر...
نثار اشک من هر شب شکر ريزي است پنهاني
نثار اشک من هر شب شکر ريزي است پنهاني شاعر : خاقاني که همت را زناشوئي است از زانو و پيشاني نثار اشک من هر شب شکر ريزي است پنهاني سر من از سر زانو کند دامن گريباني چو...