مسیر جاری :
سر تابوت مرا باز گشائيد همه
سر تابوت مرا باز گشائيد همه شاعر : خاقاني خود ببينيد و به دشمن بنمائيد همه سر تابوت مرا باز گشائيد همه زار ناليد که کبکان سرائيد همه بر سر سبزهي باغ رخ من کبک مثال ...
دلنواز من بيمار شمائيد همه
دلنواز من بيمار شمائيد همه شاعر : خاقاني بهر بيمار نوازي به من آئيد همه دلنواز من بيمار شمائيد همه به سر موي ز من دور چرائيد همه من چو موئي و ز من تا به اجل يک سر موي...
سنگ سياه بهر نثارت ز سيم و زر
سنگ سياه بهر نثارت ز سيم و زر شاعر : خاقاني ابر سيه نموده و برف خزان شده سنگ سياه بهر نثارت ز سيم و زر ليک آفتاب سلطنهدار جهان شده آري سپاه صبح دريده لباس شب ديده...
به خراسان شوم انشاء الله
به خراسان شوم انشاء الله شاعر : خاقاني آن ره آسان شوم انشاء الله به خراسان شوم انشاء الله ره به پنهان شوم انشاء الله چون طرب در دل و دل در ملکوت خضر دوران شوم انشاء...
اي در حرمت نشان کعبه
اي در حرمت نشان کعبه شاعر : خاقاني درگاه تو را نشان کعبه اي در حرمت نشان کعبه بهتر ز مجاوران کعبه اي کمتر خادمان بزمت العبد بر آستان کعبه کعبه است درت، نوشته خورشيد...
مهر است يا زرين صدف خرچنگ را يار آمده
مهر است يا زرين صدف خرچنگ را يار آمده شاعر : خاقاني خرچنگ ناپروا ز تف، پروانهي نار آمده مهر است يا زرين صدف خرچنگ را يار آمده معجون سرطاني نگر داروي بيمار آمده بيمار...
اي با دل سودائيان عشق تو در کار آمده
اي با دل سودائيان عشق تو در کار آمده شاعر : خاقاني ترکان غمزت را به جان دلها خريدار آمده اي با دل سودائيان عشق تو در کار آمده با زهر پيکان در کمين ترکان خونخوار آمده ...
عيد است و پيش از صبحدم مژده به خمار آمده
عيد است و پيش از صبحدم مژده به خمار آمده شاعر : خاقاني بر چرخ دوش از جام جم يک نيمه ديدار آمده عيد است و پيش از صبحدم مژده به خمار آمده هان ماه نو طغراش بين امروز در کار...
اين تويي کز غمزه غوغا در جهان انگيخته
اين تويي کز غمزه غوغا در جهان انگيخته شاعر : خاقاني نيزه بالا خون بدان مشکين سنان انگيخته اين تويي کز غمزه غوغا در جهان انگيخته بوستان از ابر و ابر از بوستان انگيخته ...
ماه نو ديدي حمايل ز آسمان انگيخته
ماه نو ديدي حمايل ز آسمان انگيخته شاعر : خاقاني اختران تعويذ سيمين بيکران انگيخته ماه نو ديدي حمايل ز آسمان انگيخته سيمهاي قل هواللهي عيان انگيخته شب ز انجم گرد بر گرد...