مسیر جاری :
مرا ز هاتف همت رسد به گوش خطاب
مرا ز هاتف همت رسد به گوش خطاب شاعر : خاقاني کزين رواق طنيني که ميرود درياب مرا ز هاتف همت رسد به گوش خطاب در سليمان جويي به صدر خواجه شتاب زبان مرغان خواهي طنين چرخ...
دوش برون شد ز دلو يوسف زرين نقاب
دوش برون شد ز دلو يوسف زرين نقاب شاعر : خاقاني کرد بر آهنگ صبح جاي به جاي انقلاب دوش برون شد ز دلو يوسف زرين نقاب صبح دم از هيبتش حوت بيفکند ناب يوسف رسته ز دلو مانده...
صبح دمان دوش خضر بر درم آمد به تاب
صبح دمان دوش خضر بر درم آمد به تاب شاعر : خاقاني کرد به آواز نرم صبحک الله خطاب صبح دمان دوش خضر بر درم آمد به تاب هم چو ستاره به صبح خانه گرفت اضطراب از قدمش چون فلک...
شاهد سرمست من صبح درآمد ز خواب
شاهد سرمست من صبح درآمد ز خواب شاعر : خاقاني کرد صراحي طلب، ديد صبوحي صواب شاهد سرمست من صبح درآمد ز خواب من شده از دست صبح دست بسر چون رباب در برم آمد چو چنگ گيسو در...
جبههي زرين نمود چهرهي صبح از نقاب
جبههي زرين نمود چهرهي صبح از نقاب شاعر : خاقاني خندهي شب گشت صبح خندهي صبح آفتاب جبههي زرين نمود چهرهي صبح از نقاب سرمهي گيتي بشست گريهي چشم سحاب غمزهي اختر...
رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب
رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب شاعر : خاقاني رفت به چرب آخوري گنج روان در رکاب رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب عودي خاک از نبات گشت مهلهل به تاب کحلي چرخ از سحاب گشت...
زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقاب
زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقاب شاعر : خاقاني خيمهي روحانيان کرد معنبر طناب زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقاب شد گره اندر گره حلقهي درع سحاب شد گهر اندر گهر صفحهي تيغ...
داد مرا روزگار مالش دست جفا
داد مرا روزگار مالش دست جفا شاعر : خاقاني با که توانم نمود نالش از اين بي وفا داد مرا روزگار مالش دست جفا بر لبم آورده جان با که گزارم عنا در سرم افکند چرخ با که سپارم...
نافهي آهو شده است ناف زمين از صبا
نافهي آهو شده است ناف زمين از صبا شاعر : خاقاني عقد دو پيکر شده است پيکر باغ از هوا نافهي آهو شده است ناف زمين از صبا زر خلاص است خاک بياثر کيميا روح روان است آب بيعمل...
اي صفت زلف تو غارت ايمان ما
اي صفت زلف تو غارت ايمان ما شاعر : خاقاني عشق جهان سوز تو بر دل ما پادشا اي صفت زلف تو غارت ايمان ما بر سر ميدان توست دست گشاده هوا بر در ايوان توست پاي شکسته خرد ...