مسیر جاری :
عشق بيفشرد پا بر نمط کبريا
عشق بيفشرد پا بر نمط کبريا شاعر : خاقاني برد به دست نخست هستي ما را ز ما عشق بيفشرد پا بر نمط کبريا زانکه نگنجد در او هستي ما و شما ما و شما را به نقد بي خوديي در خور...
اي راي تو صيقل اختران را
اي راي تو صيقل اختران را شاعر : خاقاني افسر توئي افسر سران را اي راي تو صيقل اختران را جاي قسم است داوران را خاک در تو به عرض مصحف هفت اقليم است سروران را هر هفته...
صبح است کمانکش اختران را
صبح است کمانکش اختران را شاعر : خاقاني آتش زده آب پيکران را صبح است کمانکش اختران را هنگامه دريده اختران را هنگام صبوح موکب صبح ماند نفس فسون گران را بر صرع ستارگان...
مگر به ساحت گيتي نماند بوي وفا
مگر به ساحت گيتي نماند بوي وفا شاعر : خاقاني که هيچ انس نيامد ز هيچ انس مرا مگر به ساحت گيتي نماند بوي وفا فسردگان ز کجا و دم صفا ز کجا فسردگان را همدم چگونه برسازم ...
تيغ حصرم رنگ و بر وي دانه دانه چون عنب
تيغ حصرم رنگ و بر وي دانه دانه چون عنب شاعر : خاقاني بخت کرده زان عنب نقل و ز حصرم توتيا تيغ حصرم رنگ و بر وي دانه دانه چون عنب نقطهاي چهره بر آبستني دارد گوا تيغ او...
به صور صبح گاهي برشکافم
به صور صبح گاهي برشکافم شاعر : خاقاني صليب روزن اين بام خضرا به صور صبح گاهي برشکافم تيمم گاه عيسي قعر دريا شده است از آه دريا جوشش من چو عيسي زان ابا کردم ز آبا ...
نيست اقليم سخن را بهتر از من پادشا
نيست اقليم سخن را بهتر از من پادشا شاعر : خاقاني در جهان ملک سخن راندن مسلم شد مرا نيست اقليم سخن را بهتر از من پادشا عالم ذکر معالي را منم، فرمان روا مريم بکر معالي...
اي پنج نوبه کوفته در دار ملک لا
اي پنج نوبه کوفته در دار ملک لا شاعر : خاقاني لا در چهار بالش وحدت کشد تو را اي پنج نوبه کوفته در دار ملک لا هژده هزار عالم ازين سوي لا رها جولانگه تو زان سوي الاست گر...
در ايرمان سراي جهان نيست جاي دل
در ايرمان سراي جهان نيست جاي دل شاعر : خاقاني دير از کجا و خلعت بيت الله از کجا در ايرمان سراي جهان نيست جاي دل دار الخلافهي پدر است ايرمان سرا بنگر چه ناخلف پسري کز...
سرير فقر تو را سرکشد به تاج رضا
سرير فقر تو را سرکشد به تاج رضا شاعر : خاقاني تو سر به جيب هوس درکشيدهاي به خطا سرير فقر تو را سرکشد به تاج رضا تو تاج بر سري از سر فرو نهي عمدا بر آن سرير سر بيسران...