مسیر جاری :
عفو بی حساب
بر عفو بی حسابت این نکته ام گواه است گفتی که یأس از من بالاترین گناه است من غرق در گناهم مسکین و رو سیاهم تنها توئی پناهم لا تَقنَطفوا گواه است
عرق شرم به رویم
جاریست چو باران عرق شرم به رویم از عفو تو یا از گنه خویش بگویم؟ ترسم نگذارند به فردای قیامت یک برگ گل از باغ وصال تو ببویم
طوباى صحيفه
به سر افتاده سوداى صحيفه به دل برپاست غوغاى صحيفه نمىيابيم راه رستگارى مگر باشيم داناى صحيفه
طواف كعبه
خوشا به نيمه شبى با خدا صفا كردن زبان حال گشودن زدل دعا كردن تمام لذّت عالم نمى رسد قدرش به يك دقيقه مناجات، با خدا كردن
شيعه
ساقي امشب باده از بالا بريز باده از خم خانه مولا بريز باده اي بي رنگ و آتشگون بده زانكه دوشم داده اي افزون بده
شمیم اهل نظر
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند کجاست دیده ی روشندلان باطن بین نگاه نیک نظر را به هر کسی ندهند
شرمندهام
در درگهت، يكى زغلامانم نام تو، زينت لب و دندانم تو برتر از هرآنچه به وصف آيد من كمتر از هرآنچه كه مى دانم
شرمساريم
خداوندى چنين بخشنده داريم كه با چندين گنه اميدواريم كه بگشايد درى كايزد ببندد
بيا با هم در اين درگه بناليم خدايا! گر بخوانى ور برانى
شرمسار
الهى! اى دواى درد جانم بشوى اين ظلمت و زنگ از روانم ترحّم كن ندارم توشه راه مگر لاتقنطوا من رحمة الله
شب فيض
خيز، اى بنده محروم و گنهكار بيا يك شب اى خفته غفلت زده بيدار بيا بس شب و روز كه در زير لَحَد خواهى خفت دَم غنيمت بشمار امشب و بيدار بيا