مسیر جاری :
#معرفی ادبا و نویسندگان در راسخون
#معرفی ادبا و نویسندگان در مقالات
#معرفی ادبا و نویسندگان در فیلم و صوت
#معرفی ادبا و نویسندگان پرسش و پاسخ
#معرفی ادبا و نویسندگان در مشاوره
#معرفی ادبا و نویسندگان در خبر
#معرفی ادبا و نویسندگان در سبک زندگی
#معرفی ادبا و نویسندگان در مشاهیر
#معرفی ادبا و نویسندگان در احادیث
#معرفی ادبا و نویسندگان در ویژه نامه
گرم از دست برخیز که با دلدار بنشینم
اگر این امکان برایم فراهم شود که با معشوق خود بنشینم و به وصالش برسم، از جام وصل او شراب می نوشم و مست می شوم؛ از گلزار عیش و شادی گل می چینم و بهره مند می شوم.
حالیا مصلحت وقت در آن می بینم
اکنون صلاح وقت در این است که به میخانه نقل مکان کنم و در آنجا ساکن شوم و به عیش و شادی پرداخته و سرمست شوم و مستانه بنشینم.
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
ای معشوق! با مژگان سیاه و زیبایت هزاران شکاف در دین و ایمان ظاهری ام ایجاد کردی و آنها را از من گرفتی؛ بیا تا به شکرانه ی خدمتی که در حق من نمودی، از چشمان خمار و دلفریبت هزاران درد و بلا را دور سازم و...
من ترکِ عشق شاهد و ساغر نمی کنم
من هرگز عشق و مهرورزی به معشوقان زیبارو را ترک نمی کنم و از نوشیدن جام شراب مستی بخش روی گردان نیستم. بارها از این کار توبه کرده و اظهار پشیمانی نموده اند ولی دیگر توبه نخواهم کرد.
روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم
مدت زمانی می گذرد که در میکده و خرابات خدمت می کنم و با وجود درویشی و نیازمندی و فقر، مناعت طبع دارم و کار توانگران و سعادتمندان را انجام می دهم و از دولت رندان و صاحبدلان بهره مندم.
حاشا که من به موسم گل ترک مِیْ کنم
دور باد از من که در وقت شکفتن گل، نوشیدن شراب را ترک کنم و توبه نمایم. من که مدّعی عقل و دانش هستم، این کار را کی می توانم انجام دهم؟
به عزم تو به سحر گفتم استخاره کنم
سحرگاهان با خود گفتم که به نیّت توبه استخاره ای کنم، ولی چه چاره و تدبیری می توانم بکنم؟ چرا که بهاری که توبه ی پرهیزکاران از باده خواری را می شکند از راه می رسد و مانع توبه کردنم می شود.
دوش سودای رُخَش گفتم ز سر بیرون کنم
دیشب با خودم گفتم که عشق چهره ی زیبای معشوق و آرزوی دیدارش را از فکر و ذهنم بیرون کنم و او گفت:محال است که این دیوانه ی عشق بتواند عشق مرا از ذهنش بیرون سازد؛ چاره اش فقط زنجیر است تا آرام گیرد.
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
بی اختیار اشک می ریزم و شکیبایی را رها می کنم و در این کار، بی پروا دل به دریا خواهم زد و هر چه در دل دارم، بیان خواهم کرد.
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
ای معشوق زیبا و دلربا! با غم عشق تو چه کنم و چه چاره ای برای رهایی از آن بیندیشم؟ تا کی در غم دوری و هجران تو تا سحرگاهان ناله سر دهم؟