0
مسیر جاری :
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم شرح دیوان حافظ

من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم

من آن عاشق و رندی نیستم که معشوق و جام شراب و عشق ورزی را ترک کنم. محتسب هم می داند که من این کارها را کمتر انجام می دهم و هرگز ترک می و معشوق نخواهم گفت و از میگساری و عاشقی توبه نخواهم کرد.
بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم شرح دیوان حافظ

بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم

ای معشوق سرو قامت! بی تو با گل و گلزار چه کنم؟ گیسوی تابدار سنبل را برای چه نوازش کنم و چهره ی سوسن به چه کارم می آید؟ تو که نیستی، من دل و دماغ تماشای گل ها را ندارم.
عمری است تا من در طلب هر روز گامی می زنم شرح دیوان حافظ

عمری است تا من در طلب هر روز گامی می زنم

مدت زیادی است که در آرزوی درک عالم معنی هستم و به این منظور به دنبال انسان نیکنامی هستم که با هدایت و ارشاد او به مقصد برسم. امیدی به زاهدان ریاکار و صوفیان خانقاهی ندارم.
چل سال بیش رفت که من لاف می زنم شرح دیوان حافظ

چل سال بیش رفت که من لاف می زنم

بیش از چهل سال است که من پیرو پیر مغان هستم و خود را از کوچک ترین بندگان و خدمت گزاران او می دانم؛ اما چنان که باید در طریقه ی رندی راه نپیموده ام و یک رند پاک باخته نشده ام.
حجاب چهره ی جان می شود غبار تنم شرح دیوان حافظ

حجاب چهره ی جان می شود غبار تنم

اصل وجود ما تن و جسم خاکی نیست. تن، حجابی است که جلوه های آن هستی روحانی را می پوشاند و اگر جان آدمی بخواهد روح مطلق و ازلی را بشناسد، باید از علائقی که او را به تن و به این دنیا پای بند می کند، دور شود....
گر من از سرزنش مدّعیان اندیشم شرح دیوان حافظ

گر من از سرزنش مدّعیان اندیشم

اگر از سرزنش مدعیان پرهیزکاری و صلاح بترسم، هرگز نمی توانم در عاشقی و رندی کاری از پیش ببرم و به مقصود برسم؛ بدنامی در این راه از زهد ریایی بهتر است.
من که از آتش دل چون خُم می در جوشم شرح دیوان حافظ

من که از آتش دل چون خُم می در جوشم

با اینکه از آتش دل، مانند خُم شراب در حال جوش و خروش هستم، ولی مُهر سکوت بر لب زده ام؛ خون دل می خورم، سخنی نمی گویم؛ برای درک اسرار عالم غیب، بیتابم اما سکوت را برگزیده ام.
خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم شرح دیوان حافظ

خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم

ای مشعوق! هر وقت، تصویر تو را پیش چشم مجسم می کنم، گویی دل من هم از سینه بیرون می آید تا تو را از روزنه ی چشم من تماشا کند. تصور دیدن تو دلم را بیتاب می کند.
من دوستدار روی خوش و موی دلکشم شرح دیوان حافظ

من دوستدار روی خوش و موی دلکشم

من دوستدار چهره ی زیبا و شاد و موی آراسته هستم. من مدهوش و حیران چشم خمار و اسیر کننده و شراب ناب و زلال هستم.
چرانه در پی عزم دیار خود باشم شرح دیوان حافظ

چرانه در پی عزم دیار خود باشم

من چرا قصد رفتن به سرزمین محبوب خود را نداشته باشم؟ چرا خاک سر کوی معشوق خود نباشم؟ چرا به همان خانه و کاشانه، نزد همان معشوق محبوب برنگردم؟ می خواهم به شهر خودم باز گردم.