چو آفتاب رخت سايه بر جهان انداخت
چو آفتاب رخت سايه بر جهان انداخت شاعر : فخرالدين عراقي جهان کلاه ز شادي بر آسمان انداخت چو آفتاب رخت سايه بر جهان...
شنبه، 6 فروردين 1390
در سرم عشق تو سودايي خوش است
در سرم عشق تو سودايي خوش است شاعر : فخرالدين عراقي در دلم شوقت تمنايي خوش است در سرم عشق تو سودايي خوش است بر...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر دلي کو به عشق مايل نيست
هر دلي کو به عشق مايل نيست شاعر : فخرالدين عراقي حجره‌ي ديو خوان، که آن دل نيست هر دلي کو به عشق مايل نيست که...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق سيمرغ است، کورا دام نيست
عشق سيمرغ است، کورا دام نيست شاعر : فخرالدين عراقي در دو عالم زو نشان و نام نيست عشق سيمرغ است، کورا دام نيست ...
شنبه، 6 فروردين 1390
باز دل از در تو دور افتاد
باز دل از در تو دور افتاد شاعر : فخرالدين عراقي در کف صد بلا صبور افتاد باز دل از در تو دور افتاد تا چه بد کرد...
شنبه، 6 فروردين 1390
زان پيش که دل ز جان برآيد
زان پيش که دل ز جان برآيد شاعر : فخرالدين عراقي جان از تن ناتوان برآيد زان پيش که دل ز جان برآيد کان سود بر اين...
شنبه، 6 فروردين 1390
غلام روي توام، اي غلام، باده بيار
غلام روي توام، اي غلام، باده بيار شاعر : فخرالدين عراقي که فارغ آمدم از ننگ و نام، باده بيار غلام روي توام، اي غلام،...
شنبه، 6 فروردين 1390
بيا، که خانه‌ي دل پاک کردم از خاشاک
بيا، که خانه‌ي دل پاک کردم از خاشاک شاعر : فخرالدين عراقي درين خرابه تو خود کي قدم نهي؟ حاشاک بيا، که خانه‌ي دل...
شنبه، 6 فروردين 1390
نگارا، بي تو برگ جان که دارد؟
نگارا، بي تو برگ جان که دارد؟ شاعر : فخرالدين عراقي سر کفر و غم ايمان که دارد؟ نگارا، بي تو برگ جان که دارد؟ ...
شنبه، 6 فروردين 1390
کجايي، اي دل و جانم، که از غم تو بجانم
کجايي، اي دل و جانم، که از غم تو بجانم شاعر : فخرالدين عراقي بيا، که بي رخ خوب تو بيش مي‌نتوانم کجايي، اي دل و جانم،...
شنبه، 6 فروردين 1390
بر در يار من سحر مست و خراب مي‌روم
بر در يار من سحر مست و خراب مي‌روم شاعر : فخرالدين عراقي جام طرب کشيده‌ام، زآن به شتاب مي‌روم بر در يار من سحر مست...
شنبه، 6 فروردين 1390
ما چو قدر وصلت، اي جان و جهان، نشناختيم
ما چو قدر وصلت، اي جان و جهان، نشناختيم شاعر : فخرالدين عراقي لاجرم در بوته‌ي هجران تو بگداختيم ما چو قدر وصلت،...
شنبه، 6 فروردين 1390
چه کردم؟ دلبرا، از من چه ديدي؟
چه کردم؟ دلبرا، از من چه ديدي؟ شاعر : فخرالدين عراقي که کلي از من مسکين رميدي چه کردم؟ دلبرا، از من چه ديدي؟ ...
شنبه، 6 فروردين 1390
نگارا، کي بود کاميدواري
نگارا، کي بود کاميدواري شاعر : فخرالدين عراقي بيابد بر در وصل تا باري؟ نگارا، کي بود کاميدواري به کام دل رسد...
شنبه، 6 فروردين 1390
گر ندادي جگرم وعده‌ي وصلت هر دم
گر ندادي جگرم وعده‌ي وصلت هر دم شاعر : فخرالدين عراقي کي دل و ديده پر از خون جگر داشتمي؟ گر ندادي جگرم وعده‌ي وصلت...
شنبه، 6 فروردين 1390
از فراغت شديم سودايي
از فراغت شديم سودايي شاعر : فخرالدين عراقي چه توان کرد؟ يار مي‌نشنوي از فراغت شديم سودايي جان را به چهره شاد...
شنبه، 6 فروردين 1390
در کوي تو لوليي، گدايي
در کوي تو لوليي، گدايي شاعر : فخرالدين عراقي آمد به اميد مرحبايي در کوي تو لوليي، گدايي با آنکه نرفته بود جايي...
شنبه، 6 فروردين 1390
قبله‌ي روي صوفيان بارگه صفاي او
قبله‌ي روي صوفيان بارگه صفاي او شاعر : فخرالدين عراقي سرمه‌ي چشم قدسيان خاک در سراي او قبله‌ي روي صوفيان بارگه صفاي...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي باد برو، اگر تواني
اي باد برو، اگر تواني شاعر : فخرالدين عراقي برخيز سبک، مکن گراني اي باد برو، اگر تواني درياب حيات جاوداني ...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر که جان دارد و روان دارد
هر که جان دارد و روان دارد شاعر : فخرالدين عراقي واجب است آنکه درد جان دارد هر که جان دارد و روان دارد صمد لم...
شنبه، 6 فروردين 1390