جلوه های شهادت طلبی (1)

شب بود و هوا هم سرد. هنوز پشت تیربارش ایستاده بود. خسته و مجروح با بند سفیدی که بر سرش بسته بود و غنچه ی خونی که زیر سفیدی باند نشست می کرد....

دوشنبه، 20 آبان 1392

یک قدم تا بهشت

همیشه دلم می خواست بدانم کجای بدنش شیمیایی شده، اما هر وقت کنارش می نشستم تا از او در این مورد سوال کنم، به بهانه ای مسیر صحبت را عوض می کرد....

دوشنبه، 20 آبان 1392

بی قرار شهادت

عملیّات مسلم بن عقیل ( علیه السّلام) بود. در سنگر فرماندهی به عنوان ربط تدارکات، امور مربوط به مخابرات را پیگیری می کردم. نیمه های شب، سه گردان...

دوشنبه، 20 آبان 1392

راهی ملکوت

چند ساعتی از قبول قطعنامه و پایان جنگ نگذشته بود که او را در حالی که به شدّت گریه می کرد و بی تاب بود، دیدم. گفتم: آرام باش و این قدر بی قراری...

دوشنبه، 20 آبان 1392

سبک بال

روز جمعه، مصلّی شلوغ بود. جمعیت موج می زد. رفته بودم لب حوض تا وضو بگیرم. آب، فواره، موج، روشنایی با صدای « حیّ خیر العمل» در هم بود. چشمم به...

دوشنبه، 20 آبان 1392

کربلای جبهه ها

هنگام ضبط برنامه ی روایت فتح در خرمشهر، وقتی راجع به شهادت صحبت می کردیم، سید مرتضی بی اختیار اشک می ریخت. به او گفتم: دیگر اشک در چشم هایتان...

دوشنبه، 20 آبان 1392

با کاروان شهادت (3)

وقتی غلامعلی به شهر می آمد، پس از توقف کوتاهی به پایگاه بسیج مسجد محل می رفت و نگهبانی می داد. آخرین بار که به دزفول آمد به یکی از دوستانش گفته...

دوشنبه، 20 آبان 1392

از خاک تا افلاک

عملیّات کربلای 4 که آغاز شد، آخرین باری بود که حسین به جبهه می رفت. پس پیش من آمد و گفت: « مادرم! اجازه بده به جبهه بروم. » به او گفتم: حسین...

دوشنبه، 20 آبان 1392

با کاروان شهادت (2)

شهید رضوی از مصادیق بارز شیران روز و زاهدان شب بود. او در مناجات عرفانی خود چنین می گفت: « خدایا! عاشقم، عاشق ترم کن به دیدارت.

دوشنبه، 20 آبان 1392

با کاروان شهادت (1)

در آن روزهای سخت جنگ، برادری بود به نام حاج صادق عبدالله زاده که از مردم خوب و کسبه ی محترم بازار تهران بود که در همان ستادی که بنده و مرحوم...

دوشنبه، 20 آبان 1392

يکشنبه، 19 آبان 1392

اخلاق متعالی در خاطرات شهدا (5)

زمانی که «علی رضا» ازدواج کرد، از او پرسیدم که از ازدواج راضی است یا نه؟ گفت: «با این همه همسرم، زن مورد علاقه ی من است، ولی عشق به او نمی تواند...

يکشنبه، 19 آبان 1392

حلال واری!

دوان دوان، می بردیمش عقب. می خواست چیزی بگوید. نفسش بالا نمی آمد. اشاره کرد چفیه را روی صورتش بکشیم. گفتم: «نفست بند می آد.»

يکشنبه، 19 آبان 1392

اخلاق متعالی در خاطرات شهدا (4)

در خوزستان، گروه اقلیتی وجود دارد که معروف به «صُبی» هستند. این گروه در ظاهر، پیرو حضرت یحیی هستند و آیین و مسلک و کتاب خاص خودشان را دارند....

يکشنبه، 19 آبان 1392

اخلاق متعالی در خاطرات شهدا (3)

حاج آقا به صله ی رحم بسیار اهمیت می داد و در مجالس میهمانی، با بذله گویی سعی می کرد روحیه ی همه را شاد کند. از بچه ها از اصول دین سؤال می کرد...

جمعه، 17 آبان 1392

نمونه ی تمام عیار

خیلی آرام بود و آرامش را حفظ می کرد. بچه ها می گفتند در هوای شصت درجه ی اهواز، صبح تا ظهر، مقاومت می کرد و آرام بود. همیشه توصیه می کرد که: «اگر...

جمعه، 17 آبان 1392

اخلاق متعالی در خاطرات شهدا (2)

شهید «خسرو تقوی فر» هر زمان که به مرخصی می آمد، به تمام اهل فامیل و دوستان و آشنایان، با وجود همان وقت کمی که داشت، سرکشی می کرد و جویای احوال...

جمعه، 17 آبان 1392

ادامه ی همان کودکان

«حاج میرحسینی» ادامه ی همان کودکان خردسالی بود که امام خمینی (ره) سال ها پیش فرمودند: «سربازان من هنوز در گهواره هستند.»

جمعه، 17 آبان 1392

اخلاق متعالی در خاطرات شهدا (1)

«همت» به محض شنیدن خبر تولد فرزندش، خون شادی رگ های صورتش را سرخ کرد. او همان لحظه دست هایش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! سپاس که تولد...

جمعه، 17 آبان 1392

توکل و توسل

شب، مجروح و خونین، خودم را رساندم بر فراز «ارتفاع طالقانی». ابراهیم و چند تا دیگر از بچه ها، سمت «دوپازا» شهید شده بودند. کمی بعد، از شدت رنج...

پنجشنبه، 16 آبان 1392