باز کن در یا الهی آمدم
باز کن در یا الهی آمدم با تمام رو سیاهی آمدم باز کن در خوب یا بد آمدم سابقه دارم مجدد آمدم
شنبه، 28 اسفند 1395
باز در خود خیره شو
باز در خود خیره شو، انگار چشمت سیر نیست درد خودبینی است می دانم تو را تدبیر نیست کوزه ی دربسته در آغوش دریا هم تهی است در گل خشک تو دیگر فرصت...
شنبه، 28 اسفند 1395
باب رحمت
آمدم، آمدم به سوى تو باز اى خداى كريم بنده نواز پاى تا سر همه نيازم من از كرم سايه بر سرم انداز آبروى گداى خويش مريز
شنبه، 28 اسفند 1395
آمدیم از سفر دور و دراز رمضان
آمدیم از سفر دور و دراز رمضان پی نبردیم به زیبایی راز رمضان هر چه جان بود سپردیم به آواز خدا هر چه دل بود شكستیم به ساز رمضان
شنبه، 28 اسفند 1395
آمدم تا که مناجات کنم
آمدم تا که مناجات کنم رو به این قبله حاجات کنم آمدم تا که بگویم سخنی با تو مولا که مدد کار منی
شنبه، 28 اسفند 1395
آرزو
هر كس كه ارزو به زر و زور مى كند خود را زفيض رحمت حق دور مى كند در ملك جان زياده مكن آرزو، كه مرگ آهنگ آرزوى تو در گور مى كند
شنبه، 28 اسفند 1395
اي خدايت داده بر خلق دو عالم سروري
اي خدايت داده بر خلق دو عالم سروري اي گدايت را به خيل شهرياران برتري خاک پايت زهره و خورشيد و ماه و مشتري بار دارد خادمت بر در گه پيغمبري
شنبه، 28 اسفند 1395
اي خدا تو مي دوني رسوا شدم
حالا که رسوا شدم پيدا شدم فکر اينم که خدايا چي بگم غير تو راز دلم با کي بگم؟ مي بيني تو قامت کموني ام
شنبه، 28 اسفند 1395
اى معبود
شبى از يك شب تبدار بهار مى شنيدم صداى نسرين را كه چنين در دل شب, با خدايش به مناجات نشست اى خدايى كه جهان در يد توست
شنبه، 28 اسفند 1395
ای همه هستی
ای همه هستی ز تو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده زیرنشین علمت کاینات ما بتو قائم چو تو قائم بذات
شنبه، 28 اسفند 1395
این راه پاره را
پایم که وصله می زنم این راه پاره را من چند بار تجربه کردم دوباره را هر که پیاده بود از اینجا عبور کرد چشمم ندید گرد عزیز سواره را
شنبه، 28 اسفند 1395
ای بنده(رمضان)
ای بنده بیا ساکن میخانه ما باش ما شمع تو گردیم وتو پروانه ما باش تا چند خوری باده ز پیمانه اغیار پیمان بشکن طالب پیمانه ما باش
شنبه، 28 اسفند 1395
انديشه
لحظه اى خود را بيا از خويشتن بيگانه كن ديدنى ها را فداى ديدن جانانه كن تا به كى مى از سبوى غير مى نوشى بيا از سبوى رحمت حق باده در پيمانه كن
شنبه، 28 اسفند 1395
انديشه ساحل
گول زرق و برق زر را مى خورى اى دل چرا؟ زندگى را مى كنى بر خويشتن مشكل چرا غنچه گل شد، گل خزان گرديد و بلبل شد خموش مانده اى اى باغبان، حيران...
شنبه، 28 اسفند 1395
اميدواران
آمد به درت اميدوارى كو را به جز از تو نيست يارى محنت زده اى نيازمندى خجلت زده اى گناهكارى
شنبه، 28 اسفند 1395
امتحان بندگی
در امتحان بندگي اش اشتباه كرد برگ سپيد دفتر دل را سياه كرد حتي به راز عطر خوش سيب پي نبرد در محضر امام زمان هم گناه كرد
شنبه، 28 اسفند 1395
الهي عاشقم
الهي عاشقم من بر وصالت كه هر جا بنگرم بينم جمالت جهان را آفريدي بي كم وكاست همه عالم به فرمان تو بر پاست
شنبه، 28 اسفند 1395
الهی
الهی سینه ای ده آتش افروز در آن سینه دلی و آندل همه سوز هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست
شنبه، 28 اسفند 1395
الهی دلی ده
الهی دلی ده که جای تو باشد لسانی که در وی ثنای تو باشد الهی بده همتی آنچنانم.... که سعیم وصول بقای تو باشد
شنبه، 28 اسفند 1395
الا تا به کی
الا تا بکی از در دوست دوری گرفتار دام سرای غروری نه بردل ترا از غم دوست دردی نه بر چهره از خاک آن کوی گردی نه گلزار معنی ، نه رنگی، نه بوئی
شنبه، 28 اسفند 1395