مقدمه
بشر همواره با مسئله ي تفاوتهاي مردان و زنان در عرصه هاي مختلف که ناشي از طبيعت آنان است، مواجه بوده است. يکي از اين عرصه ها، عرصه علم است اگر بدور از هرگونه تعصب، تاريخ علم، فلسفه و حکمت را ورق بزنيم، اين سؤال به ذهن ما خطور خواهد کرد که چرا در ميان فلاسفه بندرت حضور زنان مشاهده مي شود؟ چرا زنان کمتر در عرصه تفکرات فلسفي و عميق وارد شده اند؟ آيا اين تفاوت مربوط به تفاوت در عقل، ادراک و هوش زن و مرد است و يا ناشي از ساختارهاي اجتماعي بوده و حاصل نگرش جامعه به زن مي باشد و يا به متفاوت بودن آموزش دختران و پسران مربوط مي شود؟ آيا با بکارگيري روشهاي ارائه شده از سوي حکيمان در زمينه ي دستيابي به مراتب بالاي فکر در امر آموزش مي توانيم شاهد حضور زنان حکيم، انديشمند و متفکر در جامعه خود باشيم؟ آيا در طرز تفکر و تعقل، بين زنان و مردان تفاوتي وجود دارد؟ و اگر تفاوتي هست، اين تفاوت در چيست؟فلسفه ي پرورش و تفاوتها
عدم توجه به تفاوتهاي انفرادي در امر آموزش باعث عدم شکوفايي استعدادها مي شود. يکي از اين تفاوتها که بايد مورد توجه قرار گيرد، تفاوت در جنسيت است. نويسنده ي کتاب فلسفه ي آموزش و پرورش در توضيح تفاوتهاي انفرادي و اهميت آنها از نظر فلسفه ي پرورش معتقد است:فلسفه ي تعليم و تربيت در هر جامعه يي بدون توجه به تفاوتهاي انفرادي، ناقص و غيرعملي تلقي مي گردد. در اين صورت بايد تمام مسائل و مطالب پرورشي را از نظر تربيت فردي، يعني طرز رفتار، عمل و عکس العملهاي مخصوص و معين انساني مورد بحث قرار داد. بايد دانست مؤسسات فرهنگي و يا آموزشگاهها از اين نظر بوجود مي آيند که طرق و وسايل ياد گرفتن را براي شاگرد با تسهيلات لازم و روش کامل فراهم سازند و فعاليتهاي فردي را براي عملي نمودن آمال و هدفهاي مشترک راهنمايي [ کرده ] و از آنها بنفع جامعه استفاده نمايند. اطلاع کامل از طبيعت افراد، شرط اصلي موفقيت در تربيت بشمار مي رود. افراد از لحاظ بيولوژيکي يعني طرز ساختمان جسمي با يکديگر فرق کامل دارند. اختلاف افراد به عواملي بستگي دارد که عبارتند از: وراثت، محيط، نژاد، جنس، بلوغ و خانواده. (2)
بنظر متخصصان از لحاظ فيزيولوژيکي و ساختمان بدن انسان، در زمينه ي هوش و استعداد، بين زنان و مردان تفاوتهايي وجود دارد. يکي از اين تفاوتها مربوط به موضوع رشد جسمي و هوش است که در جنس مرد بيشتر ادامه مي يابد و طي آن سلولهاي مغز کاملتر و پيچيده تر مي گردد. مسئله ي ديگر، قشر مخ است که در هوش و استعداد نقش اساسي دارد و از آنجا که برخي از کارکردهاي آن در دو جنس متفاوت بنظر مي رسد، از اين رو تمايز جنسي در هوش قابل بحث مي نمايد. در بهره ي هوشي نيز برخي تفاوتهاي جنسي ديده مي شود؛ ضريب هوشي در حد نوابع ميان پسران 57 درصد و ميان دختران 43 درصد است و براساس مطالعات و برخي آزمونها در ضرايب بالاي هوشي در صد پسران افزايش مي يابد. (3) در کتاب فلسفه ي آموزش و پرورش نيز در مورد نقش عوامل جنسي در نحوه ي آموزش و پرورش آمده است:
قرون متماديي است که بشر توجه خود را براي تربيت جنس ذکور معطوف داشته و تمام وسايل و فرصتهاي تربيتي را براي آنها مهيا ساخته و از تربيت جنس مخالف يعني زنها چشم پوشي نموده است! اين غفلت در نتيجه ي اين عقيده و نگرش بوجود آمده که زنها از لحاظ جسم، قوه و فعاليت مغزي با مردان فرق و تفاوت فاحش دارند و نمي توانند در فعاليتهاي اجتماعي آنطور که انتظار مي رود با آنها رقابت و همکاري نمايند. در سابق اينطور تصور مي کردند که چون وزن مغز مرد از زن بيشتر است، از اينرو از لحاظ ميزان هوش بر زن برتري دارد، حال آنکه آزمايشهاي علمي امروزي ثابت مي کند که تفاوت قابل ملاحظه يي در اين قسمت بين آنها وجود ندارد و اين فرق فقط نتيجه ي اندازه گيري غلط بوده است. (4)
اين چنين نيست که دختران بلحاظ هوشي عقب باشند، بلکه تفاوت درزمينه هاي مختلف هوشي نمايان مي شود و اين تفاوت از نظر فيزيولوژيکي ثابت شده است.
در ابتداي امر در کشور ايالت متحده آمريکا، اختلاط تربيت پسر و دختر در آموزشگاهها فقط از نظر اقتصاد و صرفه جويي در هزينه هاي آموزش و پرورش بوده است. با اينکه امروزه تعليم و تربيت دختران و پسران در يک محيط به نام کودکستان، آموزشگاه، دبيرستان و يا دانشگاه بعمل مي آيد، باز تفاوتهاي مربوط به هر جنسي را مورد نظر قرار مي دهند و با اينکه دختر و پسر يک نوع تربيت را اخذ مي نمايند، باز در نتيجه اطلاعات عملي و قطعي، تفاوتهاي انفرادي هر يک از آنها را در رشته هاي تحصيلي، معلوم و آشکار مي سازند و حداکثر استفاده را از نظريه ي پيشرفت بدست مي آورند.
با توجه به اين تفاوتها، تظريه ي سومي ابراز شده است که مي توان از آن به نظريه ي تفاوت در توانمنديهاي هوشي تعبير کرد. اين ديدگاه، عامل جنسيت را در توانمنديهاي هوشي موثر مي داند و به امتيازات نسبي در عوامل هوشي اشاره مي کند و آن را ناشي از عوامل زيستي و هورموني و مسائل وراثتي و امور طبيعي ديگر مانند تفاوتهاي موجود بين زن و مرد مي داند اما در اين نکته افراط نمي کند، ضمن آنکه محيط و عوامل اجتماعي و فرهنگي را نيز در بروز استعدادها موثر مي شمارد و بر نقش مسائل فيزيولوژيک بويژه هورموني تأکيد مي ورزد. تحقيقات در اين زمينه، اصل تفاوت را تأييد مي کند، اما نبايد از اين مسئله غفلت کرد که تفاوت دليل بر ناتواني نيست، اين تفاوتها در جمجمه و مغز و نيز در رشد جسمي مغز محسوس است، بگونه يي که جمجمه ي زن با جمجمه ي مرد متفاوت است و در همه ي نژادها استخوانهاي جمجمه ي زنان نازکتر از مردان است و حجمي حدود ده درصد کمتر از جمجمه ي مردان دارد؛ اندازه ي آن کوچکتر و وزن آن سبکتر است و اختلاف جنسي در قسمتهاي مختلف جمجمه بطور کامل مشهود است. يک رابطه ي آماري بين اندازه ي مغز و هوش موجود است و اطلاعات موجود، از درستي رابطه بين اين دو حکايت مي کند. بنظر مي رسد هر چه اندازه مطلق مغز بزرگتر باشد، تا حد معيني موجب هوش بيشتر مي شود. گرچه وزن مغز راهنماي هوش است و فردي که وزن مغز آن از هزارم گرم کمتر باشد، با اطمينان مي توان گفت از نظر هوشي عقب است، ولي اين به تنهايي کافي نيست. وزن مغز در افراد مختلف، متفاوت است و وزن مغز زن بايد به نسبت بدن خودش مقايسه شود تا نسبت آن از مردان نيز بيشتر شود. از سوي ديگر، سلولهاي مغز تا زماني که رشد جسمي ادامه دارد، به رشد خود ادامه مي دهند. مجموعه يي از عوامل، از جمله هورمونهاي زنانه و تأثير آنها بر مغز، بگونه يي سامان يافته اند که رشد جسمي زن حدود دو سال زودتر از مرد متوقف مي گردد. از اينرو برخي معتقدند بر اين اساس مي توان فرضيه ي تفاوت هوشي را از اين نظر نيز مطرح کرد که با زمان رشد بيشتر مغز در جنس مرد سازمان آن نيز پيچيدگي و کارآمدي فزونتري مي يابد. (5) يکي ديگر از تفاوتهايي که با ميزان هوش ارتباط دارد مربوط به حواس پنجگانه است. حواس پنجگانه در قشر مغز جاي دارند و اين حواس در زن و مرد تفاوتهايي دارند. ميزان هوش با چين خوردگيهاي سطح خارجي مغز مرتبط است. اوگوست استريندبرگ درباره ي حواس پنجگانه که در قشر مخ جاي دارند و بطور کلي درباره ي دستگاه عصبي زن با نگرش افراطي اظهار مي دارد:
پيچ و خمهاي مغز زن کمتر از مرد است و ماده خاکستري مغز زن سبکتر است. در مقابل، عصبهاي زن، درست مثل بچه ها قويتر است. در نتيجه زن مي تواند بعضي از دردهاي جسماني را آسانتر از مرد تحمل کند. زيرا دستگاه عصبي او ابتدايي تر است و حواس زن ضعيفتر از حواس مرد است. در مورد بهره ي هوشي نيز تفاوتهاي جنسي مشاهده مي شود؛ براي ضريب هوشي بالاتر از 140 که افراد بسيار پرهوش را در برمي گيرد، نسبت پسران به دختران شش به چهار است. اين نسبت براي کساني که ضريب هوشي بالاتر از 180 را دارند و نزديک به نابغه و نابغه اند، هفت به سه است. يعني بهره ي هوشي در حد نوابغ در ميان پسران 57 و در ميان دختران 43 است، که خود تفاوت آشکاري را نشان مي دهد. از 56 تحقيقي که در آمريکا انجام گرفته است نيز برتري هوشي پسران به اثبات رسيده است. در اين بررسي گرچه در سه مورد، معدل دو جنس مشابه و يکسان مي نمود. ولي در 28 مورد پسران بر دختران برتري داشتند و برتري دختران بر پسران 25 مورد بود. در زمينه ي رشد هوشي که در دختر و پسر از دوران کودکي آغاز مي شود، در 25 سالگي بالاترين نمره ي هوشي در جنس مرد ديده مي شود. گرچه پايين ترين نمره هوشي نيز در جنس مرد ديده مي شود. (6)
اما در مورد حافظه ي انسان، همه ي صاحبنظران معتقدند که دختران بر پسران برتري دارند. براساس برخي گزارشات، زنان دانشجو بهتر از مردان مي توانند اسامي افرادي را که براي لحظه يي ملاقات کرده اند، بخاطر آورند و دختران در معلومات، حافظه و هوش اجتماعي از پسران جلوترند. اوج حافظه سنين سيزده و شانزده سالگي است؛ دختران تا چهارده سالگي براي حفظ مطالب، توان و لياقت بيشتري نسبت به پسران از خود نشان مي دهند. همچنين در زمينه ي گويش و تواناييهاي کلامي، بيشتر انديشمندان بر اين باورند که دختران بر پسران برتري دارند. با تحقيقات انجام شده در سه دهه ي گذشته، گروهي نظر داده اند که تفاوت در تواناييهاي کلامي بين پسران و دختران کمتر شده است که البته ممکن است اين تفاوت از عوامل محيطي و زمينه هاي فرهنگي ناشي شود. اما واقعيت اين است که اساساً مغز زن طوري سازمان يافته که بتواند احساسات خود را ابراز کند، از اينرو صحبت کردن از زن، امري جدا نشدني مي نمايد، اما مرد بايد نخست درباره ي احساساتش فکر کند و آنگاه سخن بگويد، در حالي که يک زن مي تواند همزمان حس کند، بيانديشد و حرف بزند. اين پديده از آنجاست که زن مي تواند بطور همزمان دو نيمکره ي مغزش را بکار گيرد، ولي مردان يا مي توانند از مهارتهاي زباني نيمکره ي چپ مغزشان استفاده کنند و يا از مهارتهاي معنايي و مشکل گشايي نيمکره ي راستشان بهره ببرند. (7)
هوش کلي که از عوامل هوش است از مجموعه ي آزمونهاي کلامي و غيرکلامي بدست مي آيد و شامل توانايي عددي، رواني کلامي، حافظه، استدلال، درک روابط فضايي و سرعت ادراک مي شود که در مورد زنان و مردان تفاوت چنداني ندارد و شواهد مبني بر اينکه از نظر هوش کلي يکي از دو جنس بر ديگري برتري داشته باشد، يافت نشده است و نابرابريهاي خاص آنها در بعضي از عوامل، يکديگر را خنثي و تعديل مي کنند. زيرا بعضي از استعدادهاي خاص در يکي از دو جنس قويتر و رشد يافته تر از ديگري است. اضافه بر آن، پسران بطور نسبي در تجسم فضايي، استعداد مکانيکي، استدلال رياضي و منطقي بر دختران برتري دارند و بطور نسبي مردان از نظر تواناييهاي رياضي قويترند. اين برتري در آزمونهايي که استدلال رياضي، جاي محاسبات ساده را ميگيرد، از حدود يازده سالگي نمايان مي شود. برتري دختران نيز بر اساس گزارشها، در عاملهاي زيباشناسي ( اشکال، رنگها و تصاوير ) تواناييهاي کلامي ( تعريف کلمات )، مهارتهاي يدي ( دکمه کردن و نخ کردن ) و اشتغالات اجتماعي ( مشخص کردن سنين و انواع ظاهري ) مورد تأييد است. زيرا چگونگي استفاده از نيمکره ي مغز در دو جنس در اين زمينه دليل زيستي و علمي دارد. بنابراين مردها نه تنها رفتارهاي متفاوتي با زنان دارند بلکه بصورتي متفاوت مي انديشند. (8) فمينيست ها به هيچ وجه حاضر نيستند اين تفاوتها را بپذيرند. هانسون از طرفداران « عدالت جنسيتي » در همه ي شعارهاي خود، نظام آموزشي را عامل فرهنگ غالب مي داند و فرهنگ غالب از نظر او فرهنگ مردانه و بيمار است. وي تغيير نظام آموزشي را راه حل رفع تبعيض جنسيتي بشمار مي آورد. از نظر او پيشگيري و آموزش مجدد پسران راه حل منطقي است. اغلب مربيان تعليم و تربيت در آمريکا مجاب شده اند که مردانگي نداشته باشند تا از اين طريق جامعه يي عاري از خشونت داشته باشند. (9) در حالي که اگر مردانگي را از مردان و زنانگي را از زنان بگيرند، فلسفه ي وجودي جنسيت در آفرينش مخدوش مي گردد. از اينرو با توجه به تواناييها و تشخيص صحيح توانمنديها مي توان آموزشهاي متناسبي را ارائه کرد. زيرا ممکن است با آموزش، اين ويژگيها را در دختران و پسران تا حدودي جابجا کرد. ولي حاصل اين کار مشکلات جبران ناپذيري براي نظام خانواده در پي خواهد داشت.
ادراک حقايق و راه رسيدن به کمالات
از نگاه فلسفي، بُعد ادراکي انسان در دو حوزه ي نظر و عمل فعاليت مي کند. اگر متعلق شناخت، موجودات و اشياء- آنگونه که مستند و موجود هستند- باشند، به حوزه ي شناخت نظري مربوط مي شود؛ ولي اگر متعلق شناخت، عمل انساني از جهت خوب و بد يا بايد و نبايد باشد، به آن حوزه ي شناخت عملي مي گويند. از اينرو فلاسفه، علوم را به دو بخش علوم نظري و علوم عملي تقسيم کرده اند. ما نيز در دو بخش متمايز به ويژگيهاي عقل نظري و عقل عملي در زنان و مردان مي پردازيم:الف) عقل نظري در زنان و مردان
عقل نظري در دريافتهاي معرفتي انسان نسبت به خدا و جهان پيرامونش اعم از غيب و شهود ايفاي نقش مي کند. کشف حقايق مختلفي که تمام هستي را از شناخت عاليترين مراتب هستي يعني خداوند تا مراتب پايين تر، يعني شناخت خود، درک روابط علي بين موجودات هستي و علومي نظير رياضي، همه و همه مربوط به حوزه ي عقل و ادراک نظري مي باشند. زن و مرد داراي هويت انساني واحدي بوده و در بُعد روحي و در رابطه با شناخت خداوند و حقايق هستي که از روح انسان سرچشمه مي گيرد، ميان آنها تفاوتي وجود ندارند. عقل زنان در کشفي که با شناخت هستي ارتباط تنگاتنگي دارد، بخصوص آن مقداري که به سعادت انسان مرتبط است، بلحاظ جنسيتي هيچ گونه ضعفي ندارد و عدم ممارست زنان با علومي نظير رياضيات و فلسفه و رشد محدودتر آنها در اين علوم، بدليل ويژگيها و خصوصيات تکويني زنان است که در بحث هوش و وضعيت فيزيولوژيکي، اين تفاوت تکويني مطرح شد. ولي همين خصوصيات، زنان را در بخشي از مدرکات عقل که فرد را به هدايت انساني مرتبط مي کند، موفق مي سازد؛ چنانکه خداوند تفاوت تکويني مردان و زنان را دليل موجهي براي عدم شناخت حقيقت و به گمراهي کشيده شدن انسان نمي داند و قرآن کريم به استقلال فکري زنان و ادراک صحيح و در نتيجه استقلال توحيدي آنان به زيبايي اشاره کرده است. قرآن کريم، آسيه همسر فرعون را به عنوان نمونه و الگوي ايمان مطرح مي کند و درست نقطه مقابل او همسر نوح و لوط را به عنوان نمونه کفر و گمراهي از روي شناخت و ادراک معرفي مي کند و بيان مي دارد که زن عليرغم تمام زمينه ها و شرايط پيرامونيش به عنوان عوامل خارجي و تربيت کننده، مي تواند براساس شناخت و اختيار خود راه سعادت و يا شقاوت را برگزيند: « ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ کَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ ... وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ...؛ و خداوند براي کافران همسر نوح و همسر لوط را مثال آورد... و خداوند براي مومنان همسر فرعون را مثال آورد ( تحريم/10 و 11) همسر فرعون با وجود تمام عوامل بيروني و حتي انگيزه هاي احساسي براي فريفته شدن و کفر، راه هدايت و خدايابي پيش گرفت و به درجه شناخت حقيقت وجودي خدا نايل گرديد.بديهي است که اگر امکان اين شناخت وجود نداشت و در نهاد او اين واقعيت مکنون نبود؛ هيچگاه امکان دستيابي به اين حقيقت پيدا نمي شد؛ حتي اگر زمينه ها و عوامل بيروني مساعد هم موجود بود. نکته قابل توجه اين است که در اين آيه، مومنان شامل زنان و مردان مي شوند و خداوند همسر فرعون را هم براي مردان و هم براي زنان، نمونه مي داند نه آنکه صرفاً نمونه يي براي ايمان زنان باشد. بنابراين اگر در نهاد زن اين امکان وجود نداشت، عاليترين مظاهر روح که شناخت و باور به وجود اعلي مراتب هستي يعني خداوند است، فراهم نمي شد. کما اينکه پشت پا زدن به اين حقيقت- مانند کفر ورزيدن همسر نوح و لوط- نيز با وجود تمام عوامل مساعد بيروني از ظرفيت مشترک بين زن و مرد در انتخاب و اختيار، پرده برمي دارد. زيرا دريافت حقايق بستگي به ظرفيت وجودي انسان ها دارد؛ هر چه ظرفيت موجودي بيشتر باشد و حقيقت نفس او از توانايي ادراک بيشتري برخوردار باشد، مي تواند از علم فراوانتري نيز برخوردار گردد. دريافت حقايق هستي چه بصورت علم حضوري باشد و چه بصورت علم حصولي، تفاوتي ندارد. ظرفيت علمي زن و مرد براي دريافت اين حقايق يکسان است و اگر غير از اين بود خداوند دين را براي زنان بگونه يي ديگر بيان مي کرد. حتي در رسيدن به مرحله قرب که کمال آن در انسانهاي کامل است، باز هم بين زن و مرد به عنوان انسان هاي کامل تفاوتي وجود ندارد؛ همانطور که ظرف ادراکي حضرت فاطمه (عليها السّلام) با ظرف وجودي حضرت علي (عليه السّلام) تفاوتي ندارد. در اسلام هرگز در رابطه با دريافت حقايق هستي و ارتقاي علمي براي زنان محدوديتي مطرح نگرديده است. چنانکه راجع به يکي از زنان پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم)، به نام حفصه، آمده است بدليل اينکه اين زن قبل از ازدواج تحت تعليم خواندن و نوشتن بود، حضرت رسول (صلي الله عليه و آله وسلم) به استاد وي که يک خانم بود، سفارش کردند که کار تعليم او را ادامه بدهد. (10)
ب) عقل عملي در زنان و مردان
حوزه ي کار عقل عملي، خوبها و بدها و نيز بايدها و نبايدها است. مؤلفه هاي اصلي ادراک عقل عملي، يکي دارا بودن اراده و اختيار، و ديگري وجود احساسات انساني است که براساس شناخت و درک فطري خود از محسنات و مقبحات اخلاقي، منشأ پيدايش رفتارهاي نيک و بد مي گردد. اين احساسات باضافه ي دايره ي وسيع اختيار آدمي، گوهري است که از انسان شخصيتي اخلاقي مي سازد. از اينرو مباحث اخلاقي در حوزه ي عقل عملي مطرح مي گردند.کانت، فيلسوف بزرگ عصر روشنفکري و از صاحبنظران حوزه ي فلسفه ي اخلاق، معتقد است که تمام رفتارهاي ما بموجب حکم اخلاقي، الزامي هستند، فقط بايد زمينه ي تحريکي وجود داشته باشد تا بموجب آن، اعمال ما بتوانند اجرا شوند. اگر زمينه ي تحريک، اجباري باشد، ضرورت حقوقي است، اما اگر اين زمينه از کيفيت خير دروني رفتار برخاسته باشد، ضرورت اخلاقي است. در واقع فلسفه ي اخلاق در مورد خير دروني رفتار تحقيق مي کند. (11) او تکاليف را به دو گروه کلي تقسيم مي کند: 1) تکاليف مربوط به اراده خير يا خيرخواهي 2) تکاليف مربوط به مسئوليت يا عدالت. بنظر کانت زنان از جهت اخلاقي فرودست تر از مردان هستند. زيرا به امر تکليف هيچ توجهي ندارند و براي مفاهيمي چون حق و تکليف که بنيان زندگي معنوي است، احترامي قائل نيستند. او مي گويد: زنان از شر بخاطر اينکه غلط است، دوري نمي کنند، بلکه بخاطر زشت بودن است که آن را پس مي زنند و اعمال اخلاقي و پرهيزکارانه از نظر آنها چون زيباست، اخلاقي است. آنها اعتقادي به انجام وظيفه و تعهد ندارند! بهمين دليل نسبت به همه ي فرمانها و قيدها ناشکيبا هستند و هر کاري را فقط بخاطر اينکه خشنودشان کند، انجام مي دهند. از نظر او بسختي مي توان باور کرد که زنان تاب تحمل اصول را بياورند. کانت ورود زنان به مباحث عقلي وفلسفي را نمي پذيرد؛ چه در حوزه ي عقل نظري و چه در حوزه ي عقل عملي و دليل آن را غلبه احساس بر عقل در مورد زنان مي داند.
احساس که خود بخشي از ادراک نظري انسان است، از ديگر مظاهر روح مي باشد که مي تواند در انسان زمينه گرايشهاي عملي و انتخاب رفتار صحيح را فراهم آورد. زيرا انسان داراي دو کانون کمال و معرفت است که هر يک بسهم خود، آدمي را راهنمايي مي کند. کانون اول عقل و کانون دوم دل است. دل مأواي احساسات متعالي انساني است که مي تواند در صورت عدم پاسخ دهي عقل و يا در حالتي که پاسخهاي او خشک و غيرجذاب است، به کمک دستگاه ادراک بيايد. زن و مرد هر دو از احساسات انساني بطور يکسان برخوردارند. (12)
با مراجعه به متون ديني اسلام، مي توان دريافت که انديشه کانت در زمينه ي عقل عملي و اخلاق سازگاري چنداني با شريعت و اخلاق اسلامي ندارد. زيرا از منظر دين، اعمال اخلاقي و پرهيزکارانه زيبا و اعمال شرورانه زشت است و اولياي خدا همواره زيبايي و زشتي اعمال را به عنوان باطن اعمال مشاهده مي کنند و اين نمي تواند به عنوان يک نقطه ي ضعف براي زنان مطرح گردد، بلکه رسيدن به حق از مهمترين مدرکات عقل عملي است که زنان در مواقع بسياري در اين زمينه پيشگام بوده اند. چنانکه در تاريخ اسلام بيعت الرضوان گواه بر اين است که اولين بيعت کنندگان با پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله وسلم) زنان بودند. (13) به دليل اشتراک اين دو خصوصيت در زن و مرد، قرآن در مدرکات عقل عملي و توان بانجام رساندن آنها، بين زن و مرد تفاوتي قائل نشده است، چنانچه مي فرمايد: « إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْقَانِتِينَ وَ الْقَانِتَاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقَاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِرَاتِ وَ الْخَاشِعِينَ وَ الْخَاشِعَاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقَاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِمَاتِ وَ الْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَافِظَاتِ وَ الذَّاکِرِينَ اللَّهَ کَثِيراً وَ الذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً »؛ همانا مردان و زنان مسلمان و مردان باايمان و زنان باايمان و مردان اهل طاعت و زنان اهل طاعت و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان صابر و زنان صابر و مردان عفيف و زنان عفيف و مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده و مردان روزه دار و زنان روزه دار و مردان و زناني که پوشش اسلامي دارند و مردان و زناني که ياد خدا بسيار مي کنند، خداوند براي آنان مغفرت و اجر عظيم مهيا ساخته است.» ( احزاب/ 35 ) روشن است که وقتي عقل عملي و مدرکات آن انسان را در مسير عبادت و عبوديت مي اندازد: « العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان. » (14) عقل چيزي است که بوسيله آن خداي رحمان عبادت شده و بهشت بدست مي آيد و عبوديت گوهري است فراروي آدمي؛ چه زن و چه مرد. « وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ؛ جن وانس را نيافريدم مگر براي آنکه مرا عبادت کنند. » ( الذاريات /56 )، بنابراين مي توان ادعا کرد که زنان و مردان در حوزه ي ادراک عقل عمل با هم اشتراک دارند. گرچه بايد اعتراف کرد که زنان کمتر از مردان وارد اين عرصه مي شوند و همين امر باعث شده که انديشمنداني مانند کانت ادعا کنند که اصلاً براي زنان امکان ورود به اين عرصه وجود ندارد، در حاليکه حضور برخي از زنان در اين حوزه و غلبه عقلانيت بر احساسات در آنها، ناقص کلي بودن اين حکم کانت و متفکران ديگر از قبيل اوست. پس با وجود اين امکان در انسانها، مي توان با تربيت صحيح کودکان و آموزش فلسفيدن به روش سقراطي به دختران و پسران، از آنان متفکران بزرگي ساخت. مشکل آموزش در جهان معاصر، عدم توجه به آموزش فلسفيدن است و اين مشکل هم متوجه پسران است و هم متوجه دختران.
با يد به اين نکته توجه داشت که جنسيت هيچ نقشي در رسيدن به کمالات روحاني ندارد و هر کسي متناسب با استعدادهاي خاص خود مي تواند در اين مسير حرکت کند. ولي براساس برخي از برداشتها، زن و مرد از حيث مراتب روحاني متفاوتند؛ بگونه يي که جنس زن را از رسيدن به اين مقامات محروم مي دانند. در نظرگاه اسلام اينگونه برداشتها روا نيست و زن و مرد از يک ميزان توان براي درک حقايق و وصول به مقامات الهي و رسيدن به سعادت برخوردارند. قرآن کريم در آيات بسياري ( النساء/ 124، النحل/97 ) تصريح کرده است که پاداش اخروي منوط به جنسيت نيست. (15)
تبعيض يا تفاوت در آموزش
اهميت روش تربيت عقلاني در اين است که باعث رشد جنبه ي عقلاني افراد مي شود. شايد در پاسخ به اين سؤال که چرا در طول تاريخ زنان بندرت وارد مباحث عقلاني شده اند، بتوان گفت که يکي از دلايل آن کمتر بودن تعليم و تربيت عقلاني در مورد دختران بوده است. گرچه برخي معتقدند که غلبه احساسات بر عقلانيت باعث ناتواني زنان در اين عرصه است، اما وجود حيات احساسي در زن، حقيقتي غير قابل انکار است و ويژگي و خصوصيتي متناسب با کارکرد اوست که منشأ آثاري در رابطه با مظاهر روح انساني مي شود. به عنوان مثال، وجود حيات احساسي در زن و ظرافتهاي روحي و انفعال قابل ملاحظه در او، باعث شده که در زمينه ي عقل عملي اين احساسات خاص زنانگي به کمک احساسات انساني او بيايند و براي او ظرفيت بالايي نسبت به جذبه هاي اخلاقي بسازند. بر همين اساس است که صبوري و طاقت، ميل به آرامش و حفظ شرايط مطلوب در زن داراي زمينه ي تکويني است، نه آنکه مانند آنچه برخي فمينيستهاي راديکال تصوير کرده اند، ناشي از حماقت و ضعيف انگاشته شدن زن در يک سير تاريخي باشد. بر همين مبناست که در مقابل فمينيستها برخي معتقدند که زنان براي رسيدن به نتيجه ي معرفتهاي نظري، راه کوتاهتري را از طريق پل احساسات و عواطف جوشان خود طي مي کنند و اين مسير را بر پيمودن راه طولاني تر استنتاجات عقلي ترجيح مي دهند. در مقابل، مردان نيز براساس کارکرد خاصي که بر عهده آنها قرار مي گيرد، داراي مختصات جسمي و رواني ويژه يي هستند. چنانکه صلابتهاي مردانه در جانب جسم آنها باضافه ي غلبه ي حيات تعقلي، از آنها موجوداتي متفاوت ساخته است. غلبه ي حيات تعقلي خاص که در نتيجه تفاوتها پيدا مي شود، آنها را در مسير عقل نظري بيشتر پيش برده است. (16)اما با اين وجود دليل مذکور نمي تواند يک امر کلي باشد، زيرا در طول تاريخ مصاديق و نمونه هاي فراواني از زنان بوده اند که احساسات و عواطف خود را در مقابل يک امر عقلاني ناديده گرفته اند. آسيه همسر فرعون نمونه ي زني است که احساسات و عواطف همسري خويش، ميل به زندگي آرام و حفظ شرايط مطلوب را فداي گزينش راه حق کرد و راهي را برگزيد که عقل حکم بر صحت آن داشت، در ميان قبيله ي بني هاشم، زينب کبري (عليها السّلام) به عنوان عقيله بني هاشم مي درخشد و حضرت معصومه (عليها السّلام) به عنوان يک زن خردمند در تاريخ تشيع خودنمايي مي کند. همچنين خواهر امام حسن عسگري ( عليه السلام ) به عنوان مظهر حکمت، مايه ي مباحات همه مردان و زنان حکمت دوست است. از آنجايي که هر قانون کلي حتي اگر يک مورد نقض داشته باشد، از کليت ساقط مي گردد و ديگر به عنوان قانون نمي تواند کاربردي داشته باشد، وجود موارد مذکور حکايت از آن دارند که يکي از اهداف دين، تربيت عقلاني است، پس در جايي که احساسات، مانند غل و زنجير جلوي عقلانيت بشر را مي گيرد، بايد با آن مبارزه کرد. براي مثال از آنجا که احساسات در زنان قويتر است، خطر افتادن در ورطه ي خرافات نيز در آنان بيشتر است. به همين دليل است که مي توان گفت يکي از اهداف پيامبران و ائمه معصومين (عليه السّلام) تربيت عقلاني زنان بوده است. البته اين تربيت بايد بگونه يي ظرافتمندانه صورت گيرد که به احساسات زن لطمه نزند، زيرا کاهش احساسات و عواطف در زنان، موجب ايجاد خلل در تکوين مي گردد و بشريت از خلاء عواطف و احساسات مادرانه و همسرانه، بشدت آسيب خواهد ديد. بنابراين گسترش تربيت عقلاني در ميان دختران و زنان در کنار پرورش عواطف و احساسات، امري ممکن و ميسر مي باشد.
جنبشهاي فمينيستي، تفاوتهاي بين مردان و زنان را ناشي از طبيعت آنان نمي دانستند، بلکه اين تفاوتها را نتيجه آموزش متفاوت دو جنس مي دانستند و عنوان مي کردند که دسترسي دختران به آموزش، بايد به آنها اين آمادگي را بدهد که بتوانند تمامي نقشهايي را که جامعه ويژه ي مردان مي داند، بعهده گيرند. (17) جنبش زنان يا فمينيسم با طرح شعار برابري کامل مردان و زنان در همه ي عرصه ها، وارد عمل شد و با تلاشهاي همه جانبه ي خود در جهت تحقق اين شعار به عنوان يک اهرم فشار بر مجمع عمومي سازمان ملل متحد، فعاليت خود را دنبال نمود.
ميشل فوکو فيلسوف برجسته ي پست مدرن در قرن بيستم، تفسير جديدي از فمينيسم ارائه نمود. او تلاش کرد تا بحث از « قدرت و همبستگيش با دانش » را گسترش دهد. در نظر دريدا با توجه به دو قطبي بودن کاربردهاي زبان، مثل زمين و آسمان، ماده و روح، زن و مرد و غيره، بايد اينها را از برداشتهاي مابعدالطبيعي رها ساخت و بنيادهاي ساخته شده آن را مورد سؤال قرار داد و بتعبير ديگر، آنها بايد ساختار شکني شوند.
بنظر ميشل فوکو تفاوتهاي بين دختر و پسر، تنها ناشي از ساختارهاي اجتماعي است وگرنه تفاوت خصلتي بين جنس مؤنث و مذکر وجود ندارد. با اين وجود وي به عدم ارتباط بين اين مسئله ازدواج و نقش مادري، تأکيد داشت. (18)
بعد از طرح مسئله فمينيسم، دولتها توجه گسترده يي را به آموزش دختران معطوف داشتند. اين امر باعث شد بار ديگر بشکلي ديگر، تبعيض فاحشي در آموزش پسران و دختران بوجود آيد و آموزش و پرورش پسران، مورد بي توجهي و بي مهري قرار گيرد. بررسي واقعيتها در آمريکا نشان مي دهد که پسران، و نه دختران، در بخش ضعيف شکاف جنسيتي در نظام آموزشي قرار دارند. پسران معمولاً در خواندن و نوشتن، يک سال و نيم از دختران عقبتر هستند و کمتر به مدرسه پايبندند و احتمال ورودشان به دانشگاه کمتر از دختران است. در سال 1997 ثبت نام شدگان تمام وقت دانشگاهها شامل 45 درصد پسر و 55 درصد دختر بودند. (19) در حاليکه در 56 تحقيقي که در آمريکا صورت گرفته، مي توان برتري هوشي پسران را مشاهده کرد. در اين تحقيقات در 28 مورد پسران بر دختران برتري داشتند و برتري دختران بر پسران 25 مورد بود. (20) در زمينه ي خلاقيت و نبوغ، مطالعات حاکي از آن است که خلاقيت مردان بيش از زنان است و پسران در فعاليتهاي اکتشافي بي باکتر و کنجکاوترند و در ميان نوابغ رشته هاي مختلف علوم نيز تعداد زنان اندک است (21) درباره ي تواناييهاي کلامي و عوامل هوشي نيز تفاوتهاي ناشي از جنسيت وجود دارد. (22) ولي با وجود اين تفاوتها، تعليم و تربيت مي تواند اين آمارها را تغيير دهد. براي مثال، وزارت آموزش و پرورش آمريکا پيش بيني کرده است که تعداد ثبت نام کنندگان پسر در دانشگاهها امکان دارد همچنان کمتر شود. ولي هيچ يک از اين وقايع تأثيري بر ديدگاه « رسمي » در مورد « شکست مدارس در برقراري عدالت بين پسران و دختران » نگذاشته اند و هنوز هم دائماً در جهت ارتقاء سطح تحصيلي دختران برنامه ريزي مي شود و نه پسران. (23)
واقعيت اين است که بدون توجه به تفاوتها نمي توان آموزش و پرورش عادلانه يي بنا کرد. وقتي سخن از خصوصيات تکويني است و براي هر يک از زن و مرد ويژگي خاصي هست؛ بجهت آنکه تکوين، خاستگاه و بستر جريان تشريع است، ضروري است که متناسب با اين تقاضاها و تواناييهاي متفاوت، حقوق و وظايف متفاوت داشته باشيم، وگرنه اين تفاوتها بدون آثار بوده و در خلقت حکيمانه خداوند توجيه نمي گردند. وقتي تکوين و خلقت، ابزار عمل و خميرمايه ي کنشها و واکنشهاي ذهني، روحي و رفتاري است، بايد هر کدام موضوع خود را در شريعت و روش زندگي بيابند. زيرا نمي توان از يکسو در صحنه ي تکوين، تفاوتها را پذيرفت و زن و مرد را در برخي خصوصيات جسمي و روانيش متفاوت از مرد دانست و از سوي ديگر طرح تساوي در کارکردها و فعاليتها را در همه ي زمينه ها پي ريزي نمود. در عرصه ي آموزش و پرورش نيز بايد بدقت تمام، ويژگي هاي تکويني دختران و پسران را در نظر گرفت. تجربه ي تساوي و تشابه کامل در حقوق و وظايف بين زنان و مردان در برخي از کشورهاي توسعه يافته، تجربه ناموفقي است. دختران و پسران با توجه به استعدادهاي هوشي و با توجه به وضعيت تکويني خود نيازمند تعليم و تربيتي هستند که در آينده بتوانند وظايفشان را نسبت به خود، جامعه و پروردگار خويش بنحو احسن انجام دهند. فمينيستهاي آمريکا بدون در نظر گرفتن خواستها و گرايشات دختران و پسران که ارتباط مستقيم با تواناييها و استعدادهاي آنها دارد، معتقدند که وجود تفاوتهاي آماري در مورد هوش و استعداد زنان ناشي از بي عدالتي در سيستم آموزش و پرورش است. از اينرو دايان راويچ عضو موسسه بروکينگر و معاون سابق وزير آموزش و پرورش، صراحتاً اين بي عدالتي را چنين تعريف کرده است: « چه موقع عادلانه خواهد بود؟ آيا وقتي که شصت يا هفتاد و پنج درصد از ثبت نام شدگان دانشگاهها را دختران تشکيل بدهند، عدالت برقرار مي شود؟ شايد موقعي عادلانه باشد که اصلاً مردي به دانشگاه نرود!» (24) در حال حاضر در آمريکا شکاف تحصيلي فزاينده ميان دختران و پسران، آينده ي ميليونها پسر آمريکايي را تهديد مي کند. (25) اين در حالي است که در جوامع امروزي، تحصيل علم براي يافتن شغل است و کمتر کسي به تحصيل علم به ديده ي علم بمعناي حقيقي آن يعني کسب معرفت و تعالي يافتن وجودي، توجه دارد.
بنابراين کسب علم با داشتن شغل ارتباط تنگاتنگ و مستقيمي دارد. به همين دليل امروزه در کشورهايي که تفکر فمينيستي بشکل فزاينده يي رشد کرده است، توجه ويژه يي به آموزش و پرورش دختران شده است، بگونه يي که از تعليم و تربيت پسران غافل شده اند و اين حکايت از فاجعه ي عظيمي دارد که در آينده دامن خانواده ها و همه ي زمان و مردان را خواهد گرفت. گزارشات آماري حاکي از آن است که پسران در انگلستان و استرليا، مانند پسران آمريکايي، بطرز بارزي از نظر آموزش، بخصوص خواندن و نوشتن، از دختران عقب هستند و اغلب نمرات ردي متعلق به آنهاست و احتمال فرارشان از مدرسه بيشتر است. تفاوت عمده اين است که مربيان آموزشي و سياستمداران انگلستان در مواجهه با مشکل عدم موفقيت مردان، ده سال از آمريکاييها جلوتر هستند. زيرا دولت انگلستان يک برنامه بسيار موفق « بازگشت به مباني » را با عنوان « ساعت سواد آموزي » در مدارس ابتدايي اجرا کرده است. هدف مشخص اين برنامه، کمک به پسران است تا بتوانند عقب افتادگي خود از دختران را جبران کنند. انگليسيها همچنين در حال آزمايش کلاسهاي کاملاً پسرانه در مدارس دولتي مختلط هستند. آنها مي خواهند دوباره « کليشه هاي جنسيتي » را در مطالب آموزشي خود دخالت دهند. آنها دريافته اند که پسران داستان هاي حادثه يي را که قهرمانان آنها مرد هستند، دوست دارند و مي خوانند. در کلاسهاي آنها شعر جنگ مجدداً خوانده مي شود و رقابتهاي کلاسي نيز برقرار شده است. (26)
بنظر مي رسد با غفلتهاي صورت گرفته در مورد تعليم و تربيت پسران، بزودي شاهد نهضتهاي حاکي از حقوق پسران در جوامع امروزي باشيم. اين مسئله در مورد آموزش و پرورش پسران و دختران ايراني نيز قابل توجه است. زيرا در اينجا نيز پيشرفت تحصيلي دختران نسبت به پسران کاملاً مشهود است. هم اکنون در کشور ما آمار بالاي دختراني که وارد دانشگاه مي شوند و بدنبال آن جوياي کار هستند، بشدت افزايش يافته است که در مقابل کاهش شديد تعداد پسران در عرصه هاي علمي و دانشگاهي و در نتيجه ناديده گرفتن تواناييهاي بالقوه مردان آينده اين جامعه، خطرات و عواقب جبران ناپذيري را در پي خواهد داشت. فاجعه يي که کشورهاي غربي قبل از ما آن را تجربه کرده اند و قبلاً زنگ خطر آن در اين کشورها به صدا درآمده است.
وضعيت اسفبار پسران محصل انگلستان در انتخابات سال 1997 موضوع مهمي بود که استل موريس، عضو پارلماني حزب کارگر که اکنون وزير آموزش و پرورش انگلستان است، درباره ي آن مي گويد: « اگر فکري بحال مسئله يي که پسران و مردان جوان ما با آن روبرو هستند، نکنيم، جاي هيچ اميدي نيست. » در آمريکا قرار است چه کسي فکري بحال وضعيت پسران بکند؟ هيچ کس! هيچ سازماني مليي نيست که مردم را از کمبودهاي آموزشي پسران آگاه کند و هيچ يک از گروههاي قدرتمند سياسي براي کمک به بهبود وضعيت پسران، به کنگره ي نفوذ نمي کنند. حال و هواي آمريکا بحث برانگيز و ايدئولوژيک است و توسط طرفداران دختران شکل مي گيرد. (27)
وزارت آموزش و پرورش آمريکا بشدت درگير مسئله « برابري جنسيتي » در نظام آموزشي است. مرکز انتشاراتي برابري آموزشي زنان، پيوسته جزوه هايي را در دفاع از ريشه هاي اجتماعي جنسيت تأليف و منتشر مي کند، در يکي از اين جزوه ها آمده است: ما مي دانيم که تفاوتهاي بيولوژيک، روان شناختي و هوشي بين دختر و پسر حداقل در دوره ي کودکي ممکن است. با اين همه، جامعه ي ما بشدت علاقمند است کودکان را بشکلي بار بياورد که بر تفاوتهاي جنسيتي تأکيد نشود.
در واقع ما مي دانيم که اينطور نيست. اخيراً نشريه ساينتيفيک اَمريکن تحقيقي را انجام داده و به اين نتيجه رسيده که تفاوت اولويتهاي بازي در کودکان، براساس هورمونهاي بدن آنها تعيين مي شوند. دورين کيمورا، استاد روانشناس دانشگاه سايمون فريزر در شهر ونکوورکانادا، مي نويسد: ما از مشاهده ي انسانها و حيوانات نر و ماده متوجه مي شويم که نرها از ماده ها مهاجمتر هستند و به بازيهاي خشن، بيشتر تمايل دارند، در حالي که ماده ها به مراقبت از يکديگر مايلترند... احتمالاً مي توان گفت مهمترين عامل ايجاد تفاوت بين موجودات نر و ماده، ميزان هورمونهاي جنسي در آنهاست.
طرفداران نظريه ي برابري معتقدند که تنها راه از بين بردن تفاوتهاي جنسي اين است که از دوره ي کودکي در فرآيند رشد رواني دختر و پسر دخالت کنيم و کليشه هاي مردانگي و زنانگي را بشکنيم. آنها معتقدند که رفتارهاي مربوط به جنس نر، از همان ابتدا مورد توجه خاص قرار مي گيرد. يکي از اهداف آنها اين است که پسران را از ابتداي کودکي به بازي با عروسک وادار کنند. در يک جزوه 130 صفحه يي مصور فعالان انجمن آموزشي برابري جنسيتي، ده تصوير چاپ شده است که در آنها پسري، عروسکي را بشکل دختر در آغوش گرفته، به او غذا مي دهد و آن را مي بوسد. اين راهنما، مربيان مهدکودکها را تشويق مي کند که جنبه هاي نگهداري و مراقبت از کودک را در پسران تقويت کنند. (28)
خانم کريستين هوف سومرز در کتاب نبرد عليه پسران (29) مي نويسد: دوران بدي براي پسر بودن در آمريکاست. بعقيده او نظريه ي يکسان سازي زن و مرد و اينکه زنانگي و مردانگي صرفاً نوعي شرطي سازي اجتماعي است، در ميان مدارس، مطالعات زنان، مطالعات جنسيتي و وزارت آموزش و پرورش آمريکا از جايگاه بسيار مهمي برخوردار است. حتي برخي از فمينيستها باور دارند که اختلافهاي زن و مرد، از طريق تربيت اجتماعي به آنها تحميل مي شوند و بايد بشکل ديگري بازسازي شوند. البته اين نظريه ي تاب مقاومت در مقابل انتقادهاي موشکافانه يي که بر آن وارد است را ندارد. تحقيقات علمي و بيولوژيکي و روان شناختي، آشکارا اثبات مي کنند که بسياري از تفاوتهاي اساسي زن و مرد، فطري هستند و بيهچ وجه ربطي به تأثيرپذيري از شرايط اجتماعي ندارد. در چند سال گذشته پيشرفتهاي عظيمي در زمينه ي شناخت سيستم عصبي، ژنتيک، ترشحات غدد داخلي و روانشناسي تکاملي صورت گرفت که نظريه ساختارشناسان اجتماعي را رد و بر تفاوتهاي جنسيتي فطري تأکيد نمود.
بطور مثال، مردان اصولاً در استدلالات مربوط به هندسه قويتر از زنان هستند و بهتر از آنها مي توانند ارقام هندسي سه بعدي را در ذهن خود بگردانند. آنها همچنين در تستهاي مربوط به مهارتهاي حجمي بهتر از زنان عمل مي کنند. توانايي مردان در اين زمينه سبب مي شود که آنها در رياضيات، مهندسي و معماري موفقتر از زنان باشند. البته زناني هم هستند که در زمينه هاي فوق، صاحب تواناييهاي ويژه يي هستند، اما در مجموع، مردان در اين زمينه جلوترند.
از سوي ديگر، زنان مهارتهاي کلامي بهتري دارند و اين امر احتمالاً در احساسات عاطفيشان نيز نقش دارد. هميشه دختران زودتر از پسران به حرف مي آيند و ناتوانيهاي گويشي در بين مردان متداولتر است. (30)
همه ما باور داريم که از نظر تکوين و خلقت، برخي مشاغل براي زنان با دشواريهاي فراواني همراه است. در اجلاس پکن که در سال 1995 تحت عنوان کنفرانس جهاني زن برگزار شد، سرپرست هيئت کانادايي حاضر در اين کنفرانس، خانم شارون هيز (31) ، پس از شنيدن مفاد سند با ناراحتي اجلاس را ترک کرد و به خبرنگاران متعجب گفت: من طرفدار زندگي و طرفدار خانواده هستم. من به شما مي گويم که سند اين کنفرانس نه تنها مشکلات زنان را در نظر نگرفته است، بلکه تساوي مورد نظر پکن، براي زنان تساوي ايجاد نخواهد کرد. در کشور من وقتي گروهي را دعوت به کار مي کنند، بايد پنجاه درصد زن استخدام شوند، اما متأسفانه بيش از پنجاه درصد از زنان را استخدام مي کنند و مردان بيکار مي مانند. اين در حالي است که من بايد هم در خانه و هم در بيرون کار کنم و همسرم بايد بيکار باشد. پس اين تساوي نيست. من با اولين پرواز به وطنم بازمي گردم و سعي مي کنم تفاوتها را حفظ کنم؛ همانگونه که اين تفاوتها در خلقت وجود داشته است. زيرا اين تفاوتها ما را حفظ خواهند کرد.
اين جملات از سخنان زني انتخاب شده که در موقعيت مناسب و مقتدرانه يي ره آورد سازمان بين المللي را واگويه ي تجربه ي ناموفق کشورهاي توسعه يافته مي داند. زيرا همانقدر که تشابه کامل بين زن و مرد باطل است، بي عدالتي و عدم رعايت تناسب بين تواناييها و وظايف آنها نيز باطل و دور از خرد است. (32) از اينرو در زمينه آموزش، بخصوص آموزش فنون و حرف، توجه به تفاوتهاي جنسيتي امري ضروري است که دست اندرکاران آموزش نبايد از آن غفلت کنند.
عرصه هاي برابر آموزش از منظر دين
در اسلام چهار رکن اساسي در تعليم و تربيت مطرح است که عبارتند از: 1) مباني تعليم و تربيت 2) مربي و معلم 3) مواد تعليم و تعلم 4) متعلم و متربي. ناديده گرفتن هر يک از اين ارکان، تعليم و تربيت را مختل خواهد کرد. در ماده ي دوازدهم حقوق بشر از ديدگاه اسلام تصريح شده است که طلب علم بر هر کسي که توانايي آن را دارد واجب است و تعليم انسانها بر دولت، جامعه و هر کس که توانايي داشته باشد، تکليف است. در اين زمينه ميان زنان و مردان هيچ تفاوتي وجود ندارد. (33) توجه به ويژگيها، توانمنديها و جنسيت متعلم و متربي، موجب موفقيت در امر آموزش و پرورش خواهد شد.از آنجا که در افق نگاه دين، زن و مرد بطور يکسان از هويت انساني برخوردارند و نفخه ي الهي به عنوان بالاترين معيار کرامت انساني، به طور يکسان در مورد هر دو صدق مي کند، دين اسلام طلب علم را براي همه لازم دانسته و در اين زمينه هيچ تفاوتي بين زن و مرد قائل نشده است.
اما از آنجا که در جهان امروز، تحصيل علم صرفاً بمنظور بالا بردن شناخت و رشد و تعالي نيست و به آن به عنوان راهي براي کسب مهارت در زمينه ي مشاغل، توجه مي شود، مشکل اصلي زنان اين است که ميدان عمل و موفقيت را در عرصه هايي که توانايي، استعداد و تناسب کامل را براي رسيدن به آنها داشته، از او ستانده اند و از وي ملعبه يي ساخته اند که بتواند ديگران را مشغول کند. اين مشکل در عصر تجدد بُرد بيشتري پيدا کرد؛ به اين معنا که اگر روزي زن در محدوده ي خانواده، حضوري صامت و غيرفعال داشت، امروزه عروسکي در دست دلالان فساد و تباهي و لعبتي در بازيهاي سياسي است. بنابراين آموزش و پرورش بايد بگونه يي باشد که انسانها در طي آن استقلال وجوديشان را از دست ندهند؛ بعبارت ديگر بايد بگونه يي باشد که زنان از مهمترين مشغله ي عالم يعني فرزند پروري و مهرگستري غافل نگردند و اين حقيقت به جان سيستم آموزش و پرورش تزريق گردد که زنان بهترين آموزشها را داشته باشند، زيرا مهمترين مشغله ي عالم را طبيعت بر دوش آنها نهاده است و نبايد از اين امر غفلت کرد که وارد شدن زنان در عرصه هاي علمي لزوماً بمعناي داشتن مشاغلي در رديف مردان نيست، بلکه بمعناي کامل کردن ظرف وجودي خويش و رسيدن به درجات متعالي انساني است.
دين در امر آموزش و پرورش بيش از هر چيز به خانواده توجه دارد. مادر و پدر هر دو داراي نقش و نفوذ وراثتي در کودکند. (34) اما مادر نقش محوري را ايفا مي نمايد. اگر زن به عنوان محور در خانواده مورد حمايت مرد قرار گيرد، خانواده امنترين کانون تربيت کودک خواهد بود. از اينرو خانواده مهمترين رکن سازندگي شخصيت کودکان بحساب مي آيد و داراي دو نقش وراثتي و محيطي است. زيرا از يک سو عوامل مربوط به صفات و ويژگيهاي زيستي والدين و اجداد را به کودک منتقل مي نمايد و از سوي ديگر داراي نقش محيطي است و خصايص اخلاقي، مذهبي، و فرهنگي خود را به کودک انتقال مي دهد. در دوران کودکي، والدين کودک بمنزله منبع هاي عقل و خرد و حکمت کودک هستند و کودک از همه ي امور و مسائل و رفتار آنان تقليد کرده و الگو مي گيرد؛ آن چيزي را خوب مي داند که پدر و مادر او آن را خوب معرفي مي کنند و آن چيز را بد و ناروا مي داند که والدين او آن را زشت و ناپسند معرفي مي نمايند. (35) در همه حال مادر براي دوران خردسالگي کودک مدل و نمونه است. طفل در سايه ي او به راه مي افتد، محيط خود را کشف مي کند، اشياء خوب و بد، مفيد و مضر را از هم تشخيص مي دهد و جهان را مي شناسد. (36)
بدون ترديد اولين جرقه هاي تفکر و خردورزي در خانواده شکل مي گيرد. دختران و پسراني که تحت تربيت مادراني قرار مي گيرند که مدبرانه و خردمندانه زندگي مي کنند، فهيم و انديشمند خواهند بود. چنانکه يکي از باارزشترين کارها در سيره ي عملي حضرت زهرا (سلام الله عليها)، توجه به علم و نشر آن بود. حضرت علي (عليه السلام) در مورد اهتمام حضرت زهرا (سلام الله عليها)، به علم و نشر آن فرمودند: روزي يکي از زنان مدينه خدمت حضرت زهرا (سلام الله عليها)، رسيد و گفت: مادر پيري دارم که در مسائل نماز سؤالاتي دارد و مرا فرستاده است تا مسائل شرعي نماز را از شما بپرسم. حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرمود: بپرس. آن زن مسائل فراواني را مطرح کرد و پاسخ شنيد. اما با زياد شدن پرسشها، خجالت کشيد و گفت: اين دختر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بيش از اين نبايد شما را به زحمت بيندازم. حضرت فاطمه (سلام الله عليها) فرمود: باز هم بيا و آنچه سؤال داري بپرس از اينرو، بر اساس سيره حضرت زهرا (سلام الله عليها) نه تنها زنان براي تحصيل علم و دانش محدوديتي ندارند، بلکه مي توانند بر کرسي تدريس و تعليم تکيه زنند و از ثواب بي پايان آن در آخرت بهره مند گردند.
حاصل سخن
تفاوتهاي جنسي يک حقيقت انکارناپذير در طبيعت و فطرت آدميان است که در امر مهم آموزش و پرورش نيز نبايد از آن غفلت شود. طرفداران نظريه برابري جنس زن و مرد معتقدند تنها راه از بين بردن تفاوتهاي جنسي اين است که از دوره ي کودکي در فرآيند رشد رواني دختران و پسران دخالت کنيم و کليشه هاي مردانگي و زنانگي را بشکنيم. در حاليکه اين امر باعث تزلزل در شخصيت پسران که مردان آينده هستند، مي شود. پس بايد با گسترش تربيت عقلاني در ميان دختران و زنان، در کنار پرورش عواطف و احساسات آنان که امري کاملاً ممکن مي باشد، ايشان را در مسير تربيت عقلاني قرار دهيم تا بجاي پرداختن به تجملات، روزمرگيها، مد، زيورآلات، خرافات و اتلاف وقت، در مسير تدبر، تفکر، عقلانيت، ايمان آگاهانه و اتصال به مبدأ لايزال الهي، حرکت کنند. بدينسان، زن تا عالم نشود، نمي تواند تعليم دهد. چنانکه امام خميني (رحمه الله) فرمودند: « زن مظهر آمال بشر است. زن پرورش ده مردان ارجمند است. مرد از دامن زن به معراج مي رود. دامن زن محل تربيت بزرگ زنان و بزرگ مردان است ». (37)زنان فهيم و حکيم مي توانند با تعليم و تربيت الهام گرفته از انديشه هاي ديني، جوامع بشري را متحول کنند و مردان و زنان توانمند آينده را در عرصه هاي مختلف وارد نمايند. از سويي اگر زنان يک جامعه از تبعيض و بي عدالتي رنج ببرند و کرامت انساني آنان ناديده گرفته شود و به جاي ارزشهاي ديني و الهيشان، به زيبايي بيشتر، مدرک بالاتر، امکانات مالي بيشتر، شغل و موقعيت اجتماعي بالاتر آنها داده شود، بگونه يي که تمام دغدغه ي آنان تلاش براي رسيدن به اين امور باشد و براي پرکردن خلاء هاي شخصيتي خويش بدنبال پيدا کردن جايگاه و موقعيت اجتماعي- هر چند کوچک و به هر طريق ممکن، به بهاي غفلت از فرزندان و فروپاشي خانواده- باشند، ديگر اميدي به داشتن مردان و زنان بزرگ و متعالي نخواهد بود.
پينوشتها:
1- استاديار دانشگاه پيام نور و مدرس مدرسه عالي شهيد مطهري.
2- هوشمند، فتح الله امير، فلسفه ي آموزش و پرورش، ص 212-215.
3- حسيني، سيد هادي، « تفاوتهاي بيولوژيک زن و مرد ( بدن، روان و هوش ) ، ص 230.
4- ص216.
5- « تفاوتهاي بيولوژيک زن و مرد ( بدن، روان و هوش ) »، ص 24.
6- خدا رحيمي، سيامک، روانشناسي زنان، ص 133.
7- سکلتون و همکاران، تفاوتهاي فردي، ص 139.
8- « تفاوتهاي بيولوژيک زن و مرد ( بدون، روان و هوش ) »، ص 251.
9- فمنيسم در آمريکا، ص 123.
10- حر عاملي، شيخ محمد بن حسن، وسايل الشيعه الي تحصيل مسايل الشيعه، ج18، باب 4؛ ج28، ص 15.
11- کانت، ايمانوئل، درسهاي فلسفه ي اخلاق، ترجمه منوچهر صانعي دره بيدي، ص 260.
12- علاسوند، فريبا، زنان و حقوق برابر، ص 128.
13- دواني، علي، تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص 196.
14- کليني، يعقوب، اصول کافي، ج1، خ3، ص 11.
15- حقيقت، سيد صادق؛ ميرموسوي، سيد علي، مباني حقوق بشر، ص 292.
16- زنان و حقوق برابر، ص 132 و 133.
17 فمنيسم در آمريکا، ص 4.
18- قادري، حاتم، انديشه هاي سياسي قرن بيستم، ص 131.
19- فمنيسم در آمريکا، ص 85.
20- « تفاوتهاي بيولوژيک زن و مرد ( بدن، روان، هوش) »، ص 230.
21- فاکس و ماتيوس، فيزيولوژي ورزش، ترجمه اصغر خالدان، ص 553.
22- پيره، روژه، روانشناسي اختلافي زن و مرد، ص 45.
23- فمنيسم در آمريکا، ص 85.
24- همانجا.
25- همان، ص 87.
26- همانجا.
27- همان، ص 87 و 88.
28- همان، ص 132 و 133.
29-THE WAR AGANST BOYS
30- همان، ص 133 و 134.
31-Sharone Heyes
32- زنان و حقوق برابر، ص 135 و 136.
33- جعفري تبريزي، محمد تقي، تحقيق در دو نظام حقوق جهاني بشر، ص 321 و 395.
34- قائمي، علي، زمينه تربيت، ص 118.
35- همان، ص 160.
36- همان، ص 119.
37- امام خميني، صحيفه نور، ج7، ص 346.
1- امام خميني، صحيفه ي نور، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ( رحمه الله)، 1381.
2-دواني، علي، تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، تهران، انتشارات علمي، 1364.
3- دبيرخانه همايش سراسري زنان « فمنيسم در آمريکا تا سال 2003 »، مسائل معاونت فرهنگي- اجتماعي و جهاني سازي، تهران، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها، چ1، 1383.
4- حسيني، سيد هادي، « تفاوتهاي بيولوژيک زن و مرد ( بدن، روان و هوش ) »، کتاب نقد، ش17، زمستان 1379.
5- حر عاملي، شيخ محمد بن حسن، وسايل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، تحقيق: موسسه آل البيت (عليه السّلام)، بيروت، دارالحياء التراث العربي، 1414 ق.
6- حقيقت، سيد صادق؛ ميرموسوي، سيد علي، مباني حقوق بشر ( از ديدگاه اسلام و ديگر مکاتب )، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1381.
7- جعفري، تبريزي، محمد تقي، تحقيق در دو نظام حقوق جهاني بشر، تهران، دفتر خدمات حقوق بين الملل جمهوري اسلامي ايران، 1370.
8- علاسوند، فريبا، زنان و حقوق برابر، تهران، شوراي فرهنگي- اجتماعي زنان، 1382.
9- فاکس و ماتيوس، فيزيولوژي ورزش، ترجمه اصغر خالدان، ج2، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1372.
10- قائمي، علي، تربيت و سازندگي، تهران، انتشارات اميري، چ2، 1364.
11- ـــ ، زمينه تربيت، تهران، انتشارات اميري، چ2، 1365.
12- پيره، روژه، روانشناسي اختلافي زن و مرد، ترجمه ي حسين سروري، تهران، انتشارات جمالزاده، 1370.
13- سکلتون و همکاران، تفاوتهاي فردي، ترجمه ي يوسف کريمي و فرهاد جمهوري، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چ1، 1371.
14- کليني، يعقوب، اصول کافي، ترجمه و شرح جواد مصطفوي، تهران، انتشارات علمية اسلامية، 1344.
15- کانت، ايمانوئل، درسهاي فلسفه ي اخلاق، ترجمه منوچهر صانعي دره بيدي، تهران، انتشارات نقش و نگار، 1378.
16- خدا رحيمي، سيامک و همکاران، روانشناسي زنان، تهران، انتشارات مردمک، چ1، 1377.
17- هوشمند، فتح الله امير، فلسفه ي آموزش و پرورش، ج1، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1335.
18- قادري، حاتم، انديشه هاي سياسي قرن بيستم، تهران، سمت، 1379.
منبع مقاله :
خامنه اي، سيدمحمد؛ (1389)، تربيت فلسفي و فلسفه تربيت، تهران: نشر بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول