1. حسين بن عالم معروف به امير حسيني (م 718)
وي بي واسطه و يا با دو واسطه شاگرد شيخ بهاء الدين زکريا مولتاني است و آثاري مانند کنز الرموز دارد و سؤالاتي را در معارف به نظم درآورده است که شيخ محمود شبستري آنها را در گلشن راز پاسخ مي گويد. (1)2. شيخ محمود شبستري (م 720 يا 740)
همچنان که گفته شد، سؤالات به شعر درآمده ي اميرحسيني، وي را به تأليف گلشن راز وادار کرده است که از شاهکارهاي ادبي و عرفاني است و جالب آن است که قبل از آن هيچ گاه شعر نمي گفته است. (2) گويا وفات شيخ محمود به سال 720 ق روي داده که در اين صورت در سي و سه سالگي درگذشته است. (3)3. شيخ صفي الدين اردبيلي (م 735)
وي اهل علم نبوده است، بلکه زراعت کاري زهدپيشه بود، اما براي مصاحبت و استفاده از مشايخ عرفاني، مسافرت ها کرده است و با سعدي، علاء الدوله، شيخ زاهد گيلاني و ديگران ديدار کرد. پادشاهان صفويه که بنيان گذار رسميت تشيع در ايران هستند، بدو منسوب اند. وي در اردبيل، کنار خانقاه خود مدفون است. از مريدان او خواجه قطب الدين يحيي جامي نيشابوري مي باشد. (4)4. ملاعبدالرزاق کاشاني يا قاساني (م 716 تا 735)
وي همانند معاصر و همشهري اش عزالدين محمود کاشاني، شاگرد شيخ عبدالصمد نطنزي اصفهاني بوده که او نيز شاگرد نجيب الدين علي بن بزغش بوده است. محقق کاشاني عالمي برجسته و عارفي مستقيم است. بين او و معاصر ديگرش علاء الدوله سمناني مکاتبات و بحث هايي در موضوع «وحدت وجود» که اساس عرفان نظري و پايه ي اعتقادات ابن عربي است، روي داده است. سمناني با وحدت وجود سخت مخالف بود و بر آن اشکالاتي وارد مي دانست، اما ملاعبدالرزاق به اشکالات او پاسخ گفت. (5)کاشاني آثار فراوان و مهمي دارد؛ تفسير تأويلات که به ابن عربي نسبت مي دهند، از آنِ اوست. اصطلاحات الصوفية، شرح فصوص الحکم از ديگر تأليفات او به شمار مي آيد و شرح منازل السائرين وي در عرفان عملي متن درسي به حساب مي آيد.
کاشاني داراي گرايش شديد شيعي است، برخلاف برجسته ترين شاگرد او محقق قيصري که سني گري او بيشتر جلوه دارد.
5. عزّ الدين محمود کاشي (م 735)
وي از شاگردان عبدالصمد نطنزي است. عوارف المعارف سهروردي را ترجمه نموده و کتاب بسيار خوبي در تصوف با نام مصباح الکفايه دارد. بر تأئيه ي ابن فارض شرح مختصري نوشته است، بدون آنکه به شروح قبلي مراجعه نمايد، به انگيزه ي آنکه معاني تازه و فيوضات جديد بر قلب، زبان و قلم او جاري شود. (6)6. علاء الدوله ي سمناني (م 736)
وي شاگرد عبدالرحمن اسفرايني و از عرفاي بلندمرتبه ي سلسله ي «کبرويّه» (7) است و رياضات فراواني کشيده است. آن چنان که مي گويند: دويست و هفتاد چلّه و اربعين گرفته است. (8) در وحدت وجود از مخالفان ابن عربي است و به وحدت شهود معتقد مي باشد.7. داوود قيصري (م 751)
شاگرد ممتاز عبدالرزاق کاشاني است و نوشته هاي فراواني دارد و تائيه ي و ميميّه ي ابن فارض را شرح کرده است، اما مهم ترين اثر قيصري، شرح وي بر فصوص الحکم ابن عربي است که به خاطر مزاياي ويژه اش تاکنون متن درسي حوزه هاي عرفاني است و مقدمه ي قيصري در آن شرح، خود در عرفان نظري کتابي عالي به حساب مي آيد و مباني اساسي عرفان نظري را در دوازده فصل تقرير کامل کرده است.8. ابوحامد محمدبن ترکه اصفهاني
وي يک فيلسوف تمام عيار مشايي بود و از جمله فيلسوفاني است که به قول سيدحيدر آملي، از فلسفه به طرف عرفان روي آوردند و از همين جهت آثار عرفاني ايشان داراي اهميت است؛ زيرا با نظر به فلسفه و اشکالات و شبهاتي که بر عرفان وارد مي شود، به تقرير مباني عرفاني مي پردازند.ابوحامد آثار فراواني همانند: الاعتماد الکبير، الحکمة المتقنة و الحکمة الرشيديّه دارد و اثر زيباي عرفاني او که با نظارت کامل بر فلسفه نوشته شده است، قواعد التوحيد است که بعدها نوه اش صائن الدين ترکه بر آن شرح مي نويسد.
ابوحامد سرانجام در اواسط قرن هشتم وفات کرده است.
9. عبدالله يافعي يمني
به علوم ظاهري و باطني آگاه بوده است و نوشته هايي دارد همانند: تاريخ مرآة الجنان و روض الرياحين في حکايات الصالحين (9) که جامي در نفحات الانس از هر دو اثر استفاده هاي فراوان برده است. مرگ او را پس از سال 750 ق و تا 768 ق محتمل دانسته اند.10. سيدحيدر آملي (م ظ 783)
از عارفان بزرگ جهاني و از شارحان مهم آثار ابن عربي است. در آثار خود بر مسئله ي حقيقت، طريقت و شريعت پافشاري فراواني دارد و از مهم ترين کارهاي او تطبيق کامل عرفان و تشيع است که روح عرفان اسلامي با طرح بحث انسان کامل گرايش خود را به شيعه نشان مي دهد.بعد از سيدحيدر و تلاش هاي او در مسير عرفان، گرايش شيعيان به عرفان و محيي الدين بن عربي بيشتر شده است. ايشان سرآغاز حرکت عظيمي شده است که بعدها سرنوشت عرفان را در نهايت به دست گرفته است. سيدحيدر معتقد است که عارف حقيقي، شيعه و شيعه ي حقيقي، عارف است و در اثبات اين معنا بسيار کوشيده است. وي آثار فراواني عرضه نموده است از جمله: جامع الاسرار، المحيط الاعظم و البحر الخِضَمّ في تأويل کتاب الله العزيز المحکم و نصّ النصوص که شرح فصوص الحکم ابن عربي است و ... .
فخرالمحققين فرزند علامه حلي که سيدحيدر نزد وي فقه و اصول مي خوانده، او را «زين العابدين ثاني» مي ناميده است. (10) سرانجام گويا سيدحيدر به سال 783 ق وفات نمود.
11. امير سيدعلي همداني (م 786)
وي از سلسله ي کبرويه است و از طريق ارادت او به علاء الدوله سمناني مي رسد، نوشته هايي همچون: اسرار النقطة، شرح اسماء الله، شرح فصوص الحکم و شرح قصيده ي ميميّه فارضية دارد. (11) وي در سال 780 ق در سن شصت و شش سالگي به کشمير رفت و شش سال در آنجا رحل اقامت افکند و به تبليغ تصوف شيعي پرداخت و در راه بازگشت به ايران، در پاکلي (مرز هندوستان و افغانستان) از جهان رفت. پسر وي ميرمحمود همداني، دوازده سال در کشمير ماند و کار پدر را دنبال کرد. (12)12. زين الدين ابوبکر تايبادي (م 791)
وي جزء اويسيان است و از راه عمل به شريعت و پيروي از سنت نبوي به طريقت و حقيقت دست يافت و علوم باطني بر وي کشف شد. زين الدين با تربت [مرقد] احمد جام (ژنده پيل) بسيار اُنس داشت و از روحانيت او تربيت و مدد مي گرفت و ختم هاي فراوان قرآن نثار روح او مي نمود. جامي نويسد: «تا آنکه از روحانيت حضرت شيخ احمد جام اشارت به آن رفت که احرام زيارت مشهد رضوي (عليه السلام) بندد. به آنجا رفت و خلعت ها و نوازش ها يافت». (13)13. خواجه بهاء الدين محمد نقشبند (م 791)
او مؤسس سلسله ي «نقش بنديّه» است و عبدالرحمن جامي- که نفحات الانس او از بهترين تذکره هاي عرفاني، به ويژه براي دوره ي سوم عرفان است و ما در اين مباحث از آن بسيار استفاده کرديم- جزء تابعان اين سلسله محسوب مي شود. خواجه نقشبند در ظاهر پيرو سيدامير کُلال و به حسب حقيقت، اويسي بوده است و از روحانيت خواجه عبدالخالق غُجدواني تربيت يافته است. (14)14. شمس الدين محمد خواجه حافظ شيرازي (م 792)
وي بزرگ ترين غزل سراي عرفاني ايران و جهان است. شرح زندگاني او خيلي روشن نيست و همچنين مراد و مرشدش نيز معلوم نمي باشد. بيشتر خصوصيات او را از ديوانش استفاده کرده اند. ديوان اشعار او از پرنکته ترين اشعار عرفاني است و از اين رو که اسرار غيب را هويدا مي نمود، به « لسان الغيب» و «ترجمان الاسرار» شهرت يافت. شهرت او به حافظ نيز به جهت آن است که در کودکي قرآن را از بر کرده بود. (15)15. خواجه علاء الدين عطار (م 802)
از بزرگان اصحاب خواجه بهاء الدين نقشبند است. جامي نقل مي کند که ميرسيدشريف جرجاني، اديب، متکلم و عارف معروف در حق او گفته است: «تا به صحبت خواجه عطار نپيوستم، خداي را نشناختم». (16)16. عبدالکريم جيلي يا جيلاني يا گيلاني (م 805)
وي عضو سلسله ي «قادريه» بود و به همراه شيخ خود شرف الدين اسماعيل جَبَرتي در يمن زندگي مي کرد و به هند مسافرت نموده است. او در مباني عرفاني با ابن عربي هماهنگ است و آثاري تصنيف نموده که از جمله ي آنها الناموس الاعظم است، اما شهرت عمده ي او به سبب کتاب الانسان الکامل مي باشد. (17) اين عارف گيلاني در سن سي و هشت سالگي و به سال 805 ق وفات مي نمايد. (18)پينوشتها:
1. جامي، نفحات الانس، ص 602.
2. همان، ص 603 و 921.
3. ر. ک: هانري کربن، تاريخ فلسفه ي اسلامي، ص 432.
4. همان، ص 911.
5. همان، ص 483.
6. همان، ص482.
7. همان، ص 424.
8. همان، ص 441.
9. جامي، نفحات الانس، ص 583.
10. سيدحيدر آملي، تفسير المحيط الاعظم و البحر الخضم، تحقيق سيدمحسن موسوي تبريزي، ج1، ص 513.
11. محمد معصوم شيرازي، طرايق الحقايق، ج2، ص 676.
12. هانري کربن، تاريخ فلسفه ي اسلامي، ص 426.
13. جامي، نفحات الانس، ص 499.
14. همان، ص 389.
15. همان، ص 611.
16. همان، ص 394.
17. هانري کربن، تاريخ فلسفه ي اسلامي، ص 435.
18. مرتضي مطهري، کليات علوم اسلامي، ج2، ص 123.
اميني نژاد، علي؛ (1390)، آشنايي با مجموعه عرفان اسلامي (كليات، تاريخ عرفان، عرفان نظري، عرفان عملي و...)، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمه الله)، چاپ دوم