وضع سیاسی، اجتماعی و دینی
سرزمین پارت یا پرثوه (Parthava) – خراسان امروز – در کتیبه داریوش در بیستون جزو ساتراپیهای ایران آن روزگار ذکر شده است. درباره نژاد ساکنان این سرزمین یعنی پارتها بین محققان تاریخ اختلاف نظر وجود دارد. اما غالب خاورشناسان آنان را آریایی شمرده و معتقدند که به قبیله پرنی (Parni) که جزوی از قوم دَهَه (Dahae) بود تعلق داشتند و دههها از قبیلههای سکایی بودند که به شکل چادرنشینی در استپهای میان دریای خزر و دریاچهی آرال زندگی میکردند و آنجا را به نام خود «دهستان» نامیده بودند. نسب اشکانیان به این پارتها، که با سکاها آمیزش و اختلاط داشتند و آداب و رسوم آن جماعت را اتخاذ کرده بودند، میرسد. (1)در خصوص نام اشکانیان دو نظریه وجود دارد؛ یکی آن که چون اجدادشان در «آساک» اقامت داشتند نام اشکانی را از محل اصلی اقامت خود – یعنی آساک – گرفتند. دوم آن که چون نیای آنان ارشک خوانده میشد به اشکانیان شهرت یافتند. (2) گویا در حوالی سال 250 ق.م دو برادر به نامهای ارشک و تیرداد با جنگجویان خود همراه پنج تن از رؤسای دیگر ابتدا ناحیه علیای «تجن» را اشغال کردند و سپس، بعد از کشته شدن ارشک در یک نبرد، تیرداد در رأس پارتیان تمامی ناحیهای را که امروز سرحد ماوراء خزر روسیه و ایران را در بر میگیرد، به تصرف درآورد و در آن جا نخستین پایتخت خود را بنا کرد و اندکی بعد شهری دیگر به نام مؤسس سلسله – ارشک – ساخته شد و تیرداد در آن جا تاجگذاری کرد. چندی بعد گرگان را ضمیمه متصرفات خود ساخت. تیرداد بر روی هم 37 سال سلطنت کرد و فرصت یافت تا قدرت خود را مستحکم سازد و قشونی تشکیل دهد و از سوی مغرب پیشرفت کند و پایتخت خود را به شهر صد دروازه – شهر یونانی کنار جاده بزرگ تجارتی بین مغرب و مشرق، در جای دامغان امروزی – انتقال دهد. جانشین او اردوان اول نام داشت که با هجوم سپاه آنتیوخوس سوم پادشاه سلوکی روبرو شد و نتوانست در برابر آن مقاومت ورزد و مجبور شد سلطنت سلوکی را به رسمیت بشناسد. پس از وی مهرداد اول به قدرت رسید و توانست در فاصله سالهای 137 تا 171 ق.م سرزمینهای ماد، پارس، بابل، آشور، هرات، سیستان و چندین ناحیه دیگر را زیر فرمان خود درآورد و خاطره شاهنشاهی باستانی هخامنشی را تجدید کند. به این سبب است که مورخان او را مؤسس حقیقی پادشاهی پارت (= اشکانی) شمردهاند، وی عنوان شاه بزرگ یافت و برای نشان دادن خیرخواهی خود نه تنها نسبت به اتباع یونانی خویش، که دشمن وی را علیه او یاری کرده بودند، خشونتی نشان نداد بلکه خویشتن را در روی مسکوکات خود «یونان دوست» (Philhallene) خواند. او در سال 137 ق.م درگذشت و شاهنشاهی اشکانی را که از فرات تا هرات وسعت بخشیده بود برای فرزندش فرهاد دوم بر جای گذاشت. تاریخ از مهرداد اول چهرهای تابناک و دارای سجایای نیک اخلاقی و احترام به قانون ترسیم کرده و خدمات او را در احیای دولت ایران با خدمتهای کوروش بزرگ مقایسه کرده است. در روزگار فرمانروایی فرهاد دوم آنتیوخوس هفتم پادشاه سلوکی به پارت حمله کرد و نخست به شهر هگمتانه درآمد، اما فرهاد با کمک پارتیان که آمادهی طغیان علیه ستم سربازان سلوکی بودند، بر آنها شورید و آنتیوخوس را به قتل آورد و تمام قوای او را تار و مار ساخت و سلوکیان را به چنان بدبختی و ناتوانی انداخت که قادر نبودند سوریه را از حمله احتمالی پارتیها مصون بدارند. فرهاد دوم در سال 128 ق.م در جنگ با شورشیان سکایی کشته شد و عمویش اردوان دوم هم که جانشین او شد به سبب زخمی که در نبرد با اقوام زردپوست برداشته بود بیش از چهارسال پادشاهی نکرد و درگذشت و نوبت به فرزندش مهرداد دوم (اشک نهم) اشکانی ملقب به مهرداد کبیر رسید (124 ق.م) او که یکی از بزرگترین شاهان اشکانی بود بر سکاها غلبه یافت و بخشی از سیستان و باختر را مطیع ساخت و گویا تا حدود هندوستان و نزدیکی جبال هیمالیا پیش رفت و ارمنستان را زیر اطاعت خود آورد. همچنان که مهرداد اول در تشکیل شاهنشاهی اشکانی نقش کوروش در تأسیس دولت هخامنشی را ایفا کرد، مهرداد دوم با داریوش بزرگ مقایسه شده است، زیرا توانست مانند آن پادشاه، شاهنشاهی خود را نظام بخشد و تثبیت کند. او در طی سلطنت 37 سالهاش ایران اشکانی را به صورت یک قدرت جهانی درآورد. تماسهای وی با روم در غرب و با چین در شرق اهمیت کشور و عظمت آن را در حیات سیاسی و اقتصادی دنیای آن روز نشان میدهد. مهرداد دوم در حوالی سال 87 ق.م درگذشت. به سبب آن که بیش از دو دهه از تاریخ اشکانی درپوشیدگی و ابهام فرو رفته است از جانشین یا جانشینان او آگاهی درست یدر دست نیست. فقط میدانیم که اشک دهم یعنی ساناتروک (ساناتروی کس) در سال 76 ق.م روی کار آمد و به سبب سالخوردگی و ناتوانی در مقابله با هجوم ارمنستان، آذربایجان را از دست داد. وی تا سال 68 ق.م زنده بود و پس از مرگش فرهاد سوم بر مسند نشست. پادشاهی فرهاد نه سال بود و در طی آن یک بار پایتخت ارمنستان – ایروان کنونی – به محاصره او درآمد اما فرصت ضبط آن را نیافت. در سال 58 ق.م بود که فرزندش مهرداد سوم پس از مسموم ساختن پدر به جای او نشست اما به علت ستم فراوانی که بر مردم روا داشت بر او شوریدند و برادرش ارد را- که هم در قتل پدر شریک برادر بود – با عنوان اشک سیزدهم به سلطنت برداشتند (55 ق.م) در عهد این پادشاه بود که دوره اول جنگهای ایران و روم آغاز شد و به پیروزی او خاتمه یافت. ارد در سال 37 ق.م به سبب کشته شدن فرزندش در نبرد، از سلطنت کناره جست و آن مقام را به فرزند ارشدش فرهاد چهارم داد. این شاه اخیر مردی سنگدل و بی رحم بود و همین که به قدرت رسید پدر و تمامی برادرانش را به قتل آورد. در دوران شاهی او دولت اشکانی دوباره وارد صحنه نبرد با رومیها گردید. بار اول آنتوان یکی از سرداران سه گانهی اداره کنندهی حکومت روم با یکصد هزار سپاهی از راه آذربایجان وارد نبرد شد اما به زودی شکست خورد و عقب نشست و هزاران نفر از افراد خود را به خاک هلاک افگند. در این نبرد غنیمتهای فراوان به دست فرهاد چهارم افتاد که آنها را میان بزرگان و سرداران شرکت کننده در جنگ تقسیم کرد ولی گویا پادشاه ماد که از سهم خود راضی نبود با مارک آنتوان رابطه نزدیک برقرار کرد و او را به لشکرکشی دوباره به ایران تشویق نمود. آنتوان به ایران حمله کرد، اما این بار نیز شکستی سخت خورد و به روم بازگشت. از آن پس رومیها تا یک قرن دیگر فکر هجوم به ایران را در سر نپروراندند. فرهاد چهارم که سلطنتی طولانی داشت سرانجام در سال دوم پیش از میلاد در اثر مسمومیت به قتل رسید و فرزندش از همسر ایتالیایی او موزا با نام فرهاد پنجم پادشاه شد. مردم فرهاد پنجم را بیگانه میشمردند و با او دشمنی میورزیدند. به همین سبب پس از اندی سال از سلطنت معزول و مقتول گشت. ارد دوم یک شاهزاده دیگر اشکانی و جانشین فرهاد پنجم هم به سال هشتم میلادی در یکی از شکارگاهها به قتل رسید و فرزند ارشد فرهاد چهارم به نام وانان (Vonons) که در روم بالیده و رشد یافته و از آداب و عادات ایرانی بی بهره مانده بود پادشاه شد ولی او نیز به سال 17 م برکنار گردید و نوبت به شاهزاده دیگر اشکانی به نام اردوان سوم رسید (17 – 40 م). در عهد این پادشاه جز آن که یهودیان در سلوکیه آشوب و غوغا برپا کردند و وی به قتل عام آنان دست زد رخداد مهم دیگری رخ نداد، تا آن که در سال 40 م درگذشت. از آن پس در فاصله چهارده سال سه تن دیگر به عنوانهای اشک نوزدهم، بیستم و بیست و یکم به شاهی رسیدند تا نوبت به بلاش اول رسید. وی که فرزند وانان پادشاه پیش از خود بود و از سال 52 م زمام امور کشور را در دست گرفت ابتدا در صدد رفع گرفتاریهای داخلی برآمد و سپس به ارمنستان تاخت و پس از فتح، پادشاهی آن را به فرزند خود تیرداد سپرد.
برخی از محققان از روی اشارتی در کتاب پهلوی دینکرت معتقدند که جمع آوری اوستا در عهد این پادشاه و به فرمان او آغاز شد اما به هر صورت تدوین آن کتاب در زمان اردشیر بابکان مؤسس سلسله ساسانی پایان پذیرفت. بلاش در سال 78 از دنیا رفت. در سه دهه بعد از مرگ او سه تن از مدعیان سلطنت روی کار آمدند تا آن که اشک بیست و سوم خسرو (108 – 130 م) به پادشاهی ریسد. در روزگار او تراژان، که از در حیله و ناجوانمردی وارد شد توانست ارمنستان را از ایران جدا کند و پادشاه آن جا را به قتل آورد. پس از خسرو سلطنت به بلاش دوم و سوم رسید. در دوران پادشاهی بلاش سوم بود که یک بار دیگر ارمنستان میان دو دولت ایران و روم دست به دست گشت اما سرانجام نصیب رومیان شد و نصیبین و نواحی غربی بین النهرین هم ضمیمه امپراتوری روم گردید. بلاش سوم در سال 190 م زندگی را بدرود گفت و فرزندش بلاش چهارم به پادشاهی رسید و تا سال 208 م که از دنیا رفت در آن مقام بود. با مرگ او میان دو فرزندش بلاش پنجم 208 – 223 و اردوان پنجم 208 – 224 بر سر جانشینی پدر اختلاف درگرفت اما به زودی به صلح و تقسیم قلمرو فرمانروایی پدر بین آن دو اختتام یافت. در این هنگام میان کاراکالا امپراتور روم و اردوان پنجم مناسباتی برقرار شد ولی با خیانت کاراکالا و قتل او در نزدیکی حرّان پایان یافت و سبب شد تا اردوان قوایی را تدارک دید و درصدد بیرون راندن رومیان از بین النهرین برآمد، اما جانشین کاراکالا در روم پیشنهاد صلح داد و مبالغی گزاف به عنوان خسارت جنگ به ایرانیان پرداخت و قرار شد بخشهایی از بین النهرین که در تصرف روم بود به ایران باز پس داده شود ولی افول دولت اشکانی فرصت انجام شرط اخیر را به پارتها نداد و این کار را بر عهده سلسله تازه نفس ساسانی که توسط اردشیر بابکان در سال 226 م تأسیس شد واگذاشت. (3)
تمدن ایران در عهد اشکانیان (4)
حدود جغرافیایی دولت اشکانی را به طور دقیق نمیتوان معلوم داشت. سرزمین اصلی آنان بر طبق تقسیمات جغرافیایی امروز به طور تقریب شامل دامغان، شاهرود، جوین، سبزوار، نیشابور، مشهد، بجنورد، قوچان، دره گز، سرخس، اسفراین، جام، باخرز خواف، کاشمر و تربت حیدریه بوده و در مجموع سرزمینی به وسعت 480 در 200 کیلومتر مربع را در بر میگرفته است. لیکن حدود کشور وسیع اشکانی در دورهی عظمت آن از شرق تا هندوکش و حدود پنجاب، از شمال تا جیحون دریای خزر و گاه تا کوههای قفقاز، از جنوب تا دریای عمان و خلیج فارس و از مغرب غالباً تا رود فرات بوده است.پایتخت دولت اشکانی با توجه به توسعه متصرفات آن تغییر میکرد. ابتدا شهر «نسا» نزدیک عشق آباد امروز یا شهر «اساک» نزدیک قوچان یا بجنورد بود. سپس در زمان تیرداد اول به هکاتم پیلس یا شهر صد دروازه (دامغان کنونی) انتقال یافت. بعد از آن تیسفون پایتخت شد.
شاهان اشکانی همه از خاندان اشک اول بودند و جز از افراد این خانواده کسی به سلطنت نمیرسید. شاه را مجلس مهستان (یا مغستان) که خود از دو مجلس: شاهزادگان یا شورای خانوادگی و مجلس بزرگان و روحانیون تشکیل میشد، تعیین میکرد.
در کشور اشکانی عدهای شهرهای یونانی نیز از زمان اسکندر و جانشینانش وجود داشت که در حکومت خود مستقل بودند و خراجی به شاهنشاه اشکانی میدادند. از جمله این شهرها یکی سلوکیه پایتخت سلوکیها بود. عدد شهرهای مستقل یونانی در ممالک اشکانی از شصت متجاوز بود. وجود این شهرها در کشور ایران سبب انتشار آداب و اخلاق یونانی در مشرق زمین گردید. اشکانیان ظاهراً سپاه دائمی نداشتند و چون جنگی روی میداد به جمع آوری سپاه از کشورهای تابع خویش دست میزدند. سپاه اشکانی از سواره نظام و پیاده نظام تشکیل میشد. سواره نظام سنگین اسلحه دارای زرهی تا زانو و شلواری فراخ از چرم و کلاه خود و نیزه و تیر و کمان و شمشیر بود و سواره نظام سبک اسلحه فقط از تیرو کمان استفاده میکرد.
اشکانیان زمانی که با سکاها آمیخته بودند عناصر طبیعی و آفتاب و ماه و ستارگان را ستایش میکردند و به نیاکان و بزرگان خویش با دیده احترام و پرستش مینگریستند. پس از آن که به ایران آمدند و با سایر اقوام ایرانی درآمیختند به دین زرتشت گرویدند و به ستایش اهورامزدا پرداختند و اهریمن را دشمن میداشتند و آتش را مقدس میشمردند و طبقه مغان در دولت اشکانیان طرف احترام و صاحب نفوذ شدند و چون اسکندر به ایران تاخت و رب النوع پرستی یونانی به این کشور راه یافت از آن آیین نیز تأثیر پذیرفتند. بعدها ستایش آتش در میان آنان منسوخ شد. اشکانیان به پیروان مذاهب دیگر در اجرای مراسم و آداب دینی خود آزادی میدادند.
اشکانیان زنان متعدد میگرفتند و زنی را که فرزند نمیآورد یا به سحر و جادو میپرداخت یا منحرف میشد طلاق میدادند. زنان در اداره کشور شرکت نداشتند. اشکانیان با اسیران به مهربانی رفتار میکردند و کشتن آنها را جایز نمیشمردند و پیمان خود را هرگز نمیشکستند. به جنگ و شکار علاقه مند بودند و انواع ورزشها و بازیها را دوست داشتند.
زبان و ادبیات ایران در عهد اشکانی
از آغاز دوره اشکانی تا پایان عهد ساسانی بلکه تا پایان سده سوم هجری قمری را دوره رواج زبانهای ایرانی میانه میخوانیم.زبانهای ایرانی میانه به دو گروه غربی و شرقی تقسیم میشوند. گروه غربی شامل: 1. شاخه شمالی یعنی پارتی یا پهلوانیک (زبان پارسی عهد اشکانی)، و 2. شاخه جنوبی یعنی پارسی میانه یا پارسیک (زبان پارسی عهد ساسانی). گروه شرقی نیز دو شاخه دارد: 1. شاخ شمالی شامل سغدی و خوارزمی، 2. شاخه جنوی یا سکایی میانه شامل ختنی و طخاری.
اینک که سخن از تمدن و فرهنگ عهد اشکانی است به معرفی زبان پهلوی اشکانی یا پهلوانیک میپردازیم و در بخشهای بعد – آن جا که سخن از تمدن ساسانیان به میان آید – طبعاً در باره زبان پارسیک یا پهلوی – ساسانی – توضیح خواهیم داد.
زبانهای ایرانی میانه «گروه غربی»
زبان و ادبیات پهلوی اشکانی (= پهلوانیک)
زبان اشکانیان پارسی اشکانی یا زبان پهلوی شمالی بود که با زبان پهلوی جنوبی یا پهلوی ساسانی اندکی تفاوت داشت. اشکانیان زبان خود را به خط آرامی مینوشتند. روی سکههایی که از مهرداد چهارم و بلاش اول و سوم و چهارم و پنجم و اردوان پنجم باقی مانده است کلمات پهلوی به خط آرامی نوشته شده است. علاوه بر آن از سه نسخه مکتوب روی پوست آهو که از عهد اشکانیان در اورامان کردستان به دست آمده است دو نسخه به خطر یونانی و یک نسخه به خط آرامی است. خطی میخی نیز هنوز کاملاً متروک نشده بود، زیرا در بابل لوحههایی یافت شده است که متعلق به عهد اشکانی و به خط میخی و دربردارنده مطالب نجومی و سرودهای دینی و قوانین است. از میان شاهان اشکانی برخی با زبانهای اقوام دیگر معاصر خود آشنا بودند. از آن جمله درباره ارد آمده است که زبان یونانی میدانست و نمایشی از اوریپید یونانی را در دربار او اجرا میکردند. (5)آنچه در زمینه فرهنگ و هنر از دنیای پارت باقی مانده اگر چه اندک مایه است اما از همین اندک مایه میتوان عناصر یک فرهنگ اختلاطی را که رنگ یونانی دارد دریافت. خط یونانی روی سکهها و روی نوشتههای به دست آمده از اورامان، و اجرای یونانی «باکائه» اثر اوریپید در دربار ارد و در حضور او، تا حدی بیانگر این یونانی گرایی است.
در میان پارتیها افراد با سواد کم نبودند. سازمانهای دولتی با هم مکاتبه میکردند. اشکانیان به جای کاغذ ابتدا از کتان و سپس مانند مصریها از پاپیروس (کاغذ حصیری) که در حوالی بابل میرویید استفاده میکردند. فرمانهای مکتوب از مرکز برای ولایتها فرستاده میشد و والیان نیز گزارش کتبی به مرکز میدادند.
از ادبیات ایرانی دوره اشکانی اطلاعات زیادی در دست نیست. با این همه تأثیری که دوران پارتی در ادبیات ارمنی عصر خویش داشته و نیز میراثی که از آن دوران به دوران ساسانی منتقل شده حاکی از آن است که ادبیات عامیانه و غیرمکتوب عهد اشکانی خالی از اهمیت نبوده است.
در مآخذ اسلامی داستانهای ویس و رامین و سندبادنامه به این دوره منسوب شده است. حمدالله مستوفی ویس و رامین را به دوره اشکانی نسبت داده است، هر چند که ممکن است برخی از اجزاء داستان مربوط به ادوار پیش از اشکانیان و یا اصلاً غیرایرانی باشد و یا تصرفات عهد ساسانی نیز در آن راه یافته باشد. داستان سندباد را هم حمزهی اصفهانی و دیگران به دوره اشکانیان نسبت دادهاند، برخی از صاحب نظران انتساب داستان بوذاسف و بلوهر را هم به این دوره مردود نمیدانند. علاوه بر اینها اشکانیان آوازهایی داشتند که به گونه شعر بوده و همراه با نوای آلات موسیقی خوانده میشده است. ساختن تصنیفهای عامیانه در طعنه و تسخر به اوضاع سیاسی عصر هم متداول بوده است. در مهمانیها از نی و تنبور و یک نوع ساز دیگر به نام سام بوکا، که از کیفیت آن آگاهی نداریم، استفاده میکردند.
هنر ایرانی در عهد اشکانی
هنرایرانی در عهد اشکانی به رغم یونانی گرایی که در فرهنگ وجود داشت از شکل یونانی – ایرانی آن به شکل ایرانی نو مبدل شد. این بازگشت هنر به شکل بدوی و خالی از ظرافت و مهارت، هم مثبت به حساب آمد و هم منفی. منفی از آن جهت که از ارزش فنی آن کاسته شد اما مثبت بدان سبب که توانست آنچه را که میراث ملی و نیاکان عاری از هرگونه نفوذ خارجی محسوب میشد دوباره احیا کند و این خود اگر هم از نظر هنر زیان آور، از حیث ملیت سودمند بود.این هنر ملی و عامیانه از جمله در نقوش سیمای پادشاهان و نجبا چنان جلوهای خاص یافته که نمی توان این آثار را با تقلیدهایی که از پیکره خدایان یونانی شده است یکی دانست والبته شک نیست که همین هنر ساده ملی و عامیانه هم در تاریخ هنر آسیا تأثیر و نفوذ بسزا باقی گذاشت. یک نشانه نفوذ ذوق ملی در داخل فلات ایران توجه و علاقه قوم به بنای «ایوان» در معماری این دوره است که به احتمال قوی اساس آن تقلید از خیمههای بدوی است که دامن آن را بالا زده باشند و پنداری به وسیله آن اعیان پارتی میتوانستند هنگام اقامت در شهرها با دیدن منظرهی ایوان پیوند خود را با طبیعت و افق صحرا حفظ کنند. (6)
پارتیان به سبب داشتن روح جنگی و نظامیگری از هنرهای معماری و حجاری بهرهی چندانی نداشتند. در واقع دورهی 550 ساله اشکانی را در تاریخ معماری و حجاری باید یک دوره فترت خواند چه به دنبال صنایع و معماری آشوری و بابلی و هخامنشی، یک باره صنایع و معماری ساسانی مطرح میشود. با این همه به نظر میرسد که پارتیان بانیان بزرگ شهرها بودهاند، شهرهای دارابگرد، گور (= فیروزآباد) و تیسفون به دست آنان بنا شد. هنر مجسمه سازی و نقاشی هم، در آنچه که از این دوره به جا مانده است، با سنتهای ملی ارتباط دارد.
آثاری که از اشکانیان به جای مانده یکی معبدی است در کنگاور که ظاهراً معبد دیانا ربةٌالنوع شکار روم بوده است. دیگر خرابه قصر بزرگی در الحضر (7) در ساحل راست رود دجله. سوم نقش برجسته و کتیبهای از گودرز اشکانی در بیستون که به تقلید از کتیبه داریوش بزرگ و به خط یونانی کنده شده است. در این نقش گودرز بر اسبی سوار است و نیزهای در دست دارد و به ربة النوع پیروزی بر فراز سر او در پرواز است. یک نقش برجسته دیگر در سرپل ذهاب یکی از شاهان اشکانی را در حالی که گلی را از دست رعیتی میگیرد نشان میدهد که آرمیده است و مغی در کنار او به خواندن دعا مشغول است. علاوه بر اینها مقداری زینت آلات و اشیاء سفالین از آثار اشکانیان در بابل کشف شده است که شامل چند سرستون، چند تابوت، چندین مجسمه کوچک سفالی، کوزهها، سبوها، چراغهای گلین و زیورآلات شخصی از قبیل انگشتری و گوشوارهها و مهرهها میباشد. بر روی هم با آن که آثار زیادی از هنر عهد اشکانی در ایران باقی نمانده است باز آنچه باقی مانده است نشان از اهمیت این گونه هنرها در جامعه ایرانی آن عهد دارد. (8)
پینوشتها:
1. نگاه کنید به ایران باستان، ج. 3، ص. 6 – 2192.
2. همان مأخذ، ص. 2197 به بعد.
3. برای آگاهی بیشتر در زمینهی این گونه مسائل مربوط به تاریخ سیاسی اشکانیان نگاه کنید به تاریخ مردم ایران قبل از اسلام، فصل «جنگ و گریز»، و ایران باستان، ج. 3، ص. 2200 به بعد.
4. دربارهی مبحثهای مربوط به تمدن ایران در عهد اشکانی نگاه کنید به مأخذ اخیر، ص 2639 به بعد.
5. نگاه کنید به فقه اللغه ایرانی، ص. 139 به بعد.
6. تاریخ مردم ایران...، ص . 3 – 390.
7. نام شهری پرجمعیت با دیوارهایی بلند و دارای معبدی معروف به قصر آفتاب و موقعیتی بسیار مهم در اوایل قرن دوم میلادی.
8. برای آگاهی بیش تر از این آثار و نشانهها نگاه کنید به ایران باستان، ج .3، ص . 2699 به بعد.
ترابی، سیّدمحمد؛ (1392)، نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران (جلد اول) (از روزگار پیش از اسلام تا پایان قرن هشتم)، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول