پایان امپراتوری رم

پس از مرگ تئودوز، پسرش هونوریوس که یازده ساله بود تحت کفالت استی لی کون زمام امور را به دست گرفت. استی لی کون سرداری که از نژاد ژرمن بود در اداره‌ی مملکت و برقراری نظم در آن دوره‌ی آشفته توفیق یافت
چهارشنبه، 20 آبان 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پایان امپراتوری رم
 پایان امپراتوری رم

 

نویسنده: شارل دو لاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

هونوریوس:

پس از مرگ تئودوز، پسرش هونوریوس (1) که یازده ساله بود تحت کفالت استی لی کون (2) زمام امور را به دست گرفت. استی لی کون سرداری که از نژاد ژرمن بود در اداره‌ی مملکت و برقراری نظم در آن دوره‌ی آشفته توفیق یافت ولی چون مغرور و جاه طلب بود دشمنانی متعدد داشت. حملات بزرگ ژرمن‌ها در همین ایام شروع شد که نخستین آنها حمله ویزیگوت‌هاست که به عنوان متحد رم در ایلیری به سر می‌بردند؛ ویزیگوت‌ها به سرداری پادشاه جدید خود آلاریک، ایلیری را برای تصرف ایتالیا ترک گفتند (402 )؛ استی لی کون آنها را شکست داد ولی این پیش آمدکه در هر حال اعلام خطری شدید بود هونوریوس را به ترک میلان، مقر خود، و اقامت در راون واداشت؛ اطراف این شهر را باتلاقهای وسیعی فرا گرفته بود و این شهر آخرین پایتخت امپراتوران رومی محسوب می‌شد.
در سال 405 شخصی به نام راداگز (3) با دسته‌هائی که از اوستروگوت‌ها و سایر بربرها تشکیل می‌یافت وارد ایتالیا شد و تا اتروری پیش رفته آبادیهای سر راه را غارت کرد. استی لی کون او را شکست داد و کشت. رم دوبار از خطرگذشت ولی وضع گل بدتر از این بود. در سال 406 ، سوئوها، آلن‌ها و واندال‌ها از رودخانه ی رن عبور کرده مدت دو سال در این سرزمین به چپاول و یغماگری پرداختند سپس به اسپانیا رفتند و در آنجا هم همین اقدامات را تکرار کردند. امپراتوری برای دفع خطر آنها سرباز کافی در اختیار نداشت.
شخص غاصبی به نام کنستانتن در برتانی علم استقلال برافراشت و نفوذ خود را برگل نیز تحمیل کرد. نیروی مقاومت هونوریوس ناتوان درهم شکست و در همین موقع او، به قتل استی لی کون،که به خطا یا به صواب متهم به قصا تصرف تاج و تخت شده بود، فرمان داد.
مرگ استی لی کون آخرین مانع و سدی را که در مقابل بربرها قرار داشت از بین برد. آلاریک از این پیش آمد استفاده کرد و مجدداً به ایتالیا آمده به رم حمله برد و صدمات زیاد به شهرهای سر راه زد. پس از مذاکرات بی نتیجه‌ای که انجام شد، وی رم را گرفت و این شد که از زمان حمله گلواها، دشمنی را در داخل حصار خود ندیده بود مدت سه سال دستخوش کشتار و چپاول گشت و بسیاری از سکنه آن به خاک هلاک افتادند (410 ). آلاریک مقام امپراتوری را به آتال (4) حاکم ایتالیا داد و خود متوجه جنوب ایتالیا شد و در همانجا درگذشت.
پریشانی و هرج و مرج به کمال رسیده بود. آتولف (5) پادشاه جدید ویزیگوت‌ها به نظر ملایم‌تر می‌رسید ولی در افریقا و گل شورش‌هائی بروز کرد. رومی‌ها با کمک بربرما به جنگ با همدیگر پرداخته بودند، با این حال بهبودی در اوضاع حاصل شد. هونوریوس در نتیجه‌ی کاردانی سردار خود،کنستانس از شر زمامداران غاصب رهائی یافت و سپس با آتولف معاهده‌ای بسته او را مأمور نجات اسپانیا از دست اقوام ژرمنی که به غارت و ویرانی در آن سرزمین دست زده بودند، کرد. والیا (6) جانشین آتولف این مأموریت را سامان بخشید، آلزها را شکست داد، سوئوهارا به گالیس (7) عقب راند و وواندل‌ها را مجبور به مراجعت به افریقا کرد؛ اسپانیا با این اقدامات مجدداً به تصرف درآمد و برای پاداش ویزیگوت‌ها، ناحیه ی آکیتن به آنها داده شد (419 )؛ در همین ایام فرانک‌ها و بورگندها، به ادعای خود با اجازه امپراتور و برای دفاع مرزها در گل استقرار یافتند. این رسم یعنی آزاد گذاشتن بربرها برای ورود به خاک رم یک نوع هجوم و استیلای صلح جویانه محسوب می‌شد، البته خطر غارت و خرابکاری آن کمتر بود ولی نتیجه آن با مهاجمات شدید تفاوتی نداشت.
با وجود این اقدامات، هونوریوس برای نگاهداری و حمایت از اراضی خود قوای کافی در اختیار نداشت و ناچار لژیون‌های خود را از برتانی فراخواند و این سرزمین مستقل شد؛ برای آرموریک (8) (برتانی واقع در فرانسه) نیز همین وضع پیش آمد. در سال 423 هونوریوس پس از یک دوره زمامداری نامساعد وفات یافت. وی زمامداری ناتوان، ترسو، لاقید و سرگرم مسائل مذهبی حتی در روزهای زوال و فنای آن بود

والنتی نی یی سوم:

سنا یکی از اعضای خود موسوم به ژان را به امپراتوری برگزید ولی قوائی که از مشرق مأموریت یافته بود او را خلع و والنتی نی ین سوم خواهر زاده هونوریوس را که شش سال داشت به تخت نشاند. وی تحت سرپرستی مادر خود، پلاسیدی (9)، به سلطنت پرداخت (425 ). دو تن از بهترین سرداران زمان او آاسیوس (10) و بونی فاس بودند که میانه خوشی با هم نداشتند.
در این هنگام واندال‌ها به فرماندهی پادشاه خود ژان سریک (11)، به موریتانی، نومیدی و افریقا حمله بردند و دست به غارت و یغماگری زده هر نوع مقاومتی را در هم شکستند؛ از این تاریخ این شهرستانها از دست رم بیرون رفت و فقط ایتالیا، گل و اسپانیا در تصرف وی باقی ماند و در دو شهرستان اخیر نیز قدرت رم سست و ناپایدار می‌نمود. ناسازگاری آاسیوس و بونی فاس به یک جنگ داخلی سخت منجر شد و در این جنگ بونی فاس مغلوب و مقتول گشت.
تا آن موقع هون‌ها فقط ژرمن‌ها را مورد حمله قرار داده بودند و استروگوت‌ها، ژپیدها و هرول‌ها را به اطاعت درآورده و امپراتوری عظیمی که از قفقاز تا الب ادامه داشت بدون آنکه وحدتی میان آنها باشد، به وجود آورده بودند. نفوذ رومی در آنها تأثیر نکرده و عادات بدوی خود را محفوظ داشته بودند. این وضع از زمان سلطنت آتیلا که پادشاهی خودرأی، جهانگشائی خونخوار و سیاستمداری کاردان بود تغییر یافت. وی برای خود پایتخت یا حصار مستحکمی در کنار دانوب میانه ساخت و غنائمی را که از راه چپاول و تاراج فراهم می‌آورد در آنجا ذخیره می‌کرد، وی ملت خود را متشکل و متحد ساخت و به اطاعت خویش واداشت. او ابتدا با امپراتوری مشرق جنگید و او را به پرداخت خراج مجبور کرد سپس متوجه مغرب شده به گل اردو کشید. فرماندهی قوای رم در گل با آاسیوس بود و او برای دفع این خطر از ویزیگوت‌ها و فرانک‌ها کمک خواست. آتیلا تا اورلئان پیش رفت ولی نتوانست این شهر را بگیرد و سرانجام درشان کاتالونیک (12) شکست یافت (451 ). این شکست سخت مانع اردوکشی آتیلا به ایتالیا نشد. شمال ایتالیا از این حمله صدمه دید و آتیلا پس از آنکه قول پرداخت خراج را از رومی‌ها گرفت از ایتالیا بیرون رفت. اقبال امپراتوری در این بود که آتیلا سال بعد مرد (453 )؛ وی پسران متعددی از خود باقی گذاشت که برای تصرف تاج و تخت به جان هم افتادند. هیچ یک از آنها از این کشمکش طرفی نبست و امپراتوری هون به چندین حکومت تقسیم شد.
والنتی نی ین که فقط سرگرم تفریح و خوشگذرانی بود بر اثر حسادتی که با آاسیوس داشت او را کشت و با این عمل رم را از بهترین مدافع خود محروم ساخت. کمی بعد هم، سناتور ماگزیم که زنش مورد توهین والنتی نی ین واقع شده بود، امپراتور را کشت (455 ).

آخرین امپراتوران:

ماگزیم بر تخت نشست. وی مردی عالم بود ولی لیاقت اداره مملکت را در آن روزگار آشفته نداشت. در این موقع خطر واندال‌ها امپراتوری را تهدید می‌کرد. ژان سریک پادشاه آنها نیروی دریائی معتبری تجهیز کرده سیادت در دریای مدیترانه را به خود انحصار داده بود. وی مرگ والنتی نی ین را بهانه کرده با ناوگان خود به جانب ایتالیا رفت و پس از پیاده شدن در مصب تیبر، رم را گرفت و در طول مدت دو هفته که در این شهر مشغول تجارت بود بسیاری از مردم شهر را کشت و خانه‌های زیادی را به آتش کشید و با غنیمت سرشار به افریقا بازگشت (455 ).
پس از این واقعه، آویتوس (13) از مردم گل، امپراتور شد ولی چیزی نگدشت که ریسیمر (14) فرمانده قوای رومی (که در آن موقع منحصراً از بربرها تشکیل شده بود) او را خلع و ماژورین (15) را به جای او بر تخت نشاند. ماژورین که مردی با ارزش و شایسته بود نظم را به ایتالیا اعاده داد، خرابی‌های رم را مرمت کرد و پس از دفع حمله جدید واندال‌ها، ویزیگوت‌ها را در گل شکست داد. منتهی ریسیمر از این امپراتورکه خودکفایت و نیروئی بسزا داشت چندان راضی نبود، بنابراین به قتل او مبادرت کرد و مقام او را به سورسوم (16) داد (461 ).
امپراتوری همچنان رو به ضعف می‌رفت و آخرین قسمت‌های خاک خود را از دست می‌داد. ویزیگوت‌ها که به قول خود متحد امپراتوری بودند، صاحب اختیار واقعی اسپانیا و جنوب غربی گل محسوب می‌شدند؛ بورگوندها هم که در شمار متحدان بودند دره رُن را در اختیار داشتند، شمال شرقی گل در دست فرانک‌ها و هلوسی در تصرف آلامان‌ها بود. رومی‌ها هنوز مالک نواحی میان سن ولوار بودند و اژیدیوس (17) فرمانده سپاهیان رومی این حدود، سور را به رسمیت نشناخت و پسر او، سیاگریوس (18) خود را کاملاً مستقل خواند.
در سال 465، ریسیمر، سور را مسموم کرد و خود مدت دو سال بدون آنکه امپراتوری بر سرکار باشد، به حکومت پرداخت و سرانجام آنتمیوس (19) را که از طرف امپراتوری مشرق پیشنهاد شده بود، به امپراتوری پذیرفت. آنتمیوس درصدد برآمد به غارتگری واندال‌ها، که با ناوگان خود سراسر مدیترانه را، زیر نظر داشتند پایان بخشد. بنابراین با موافقت امپراتوری مشرق قوائی برای جنگ به افریقا فرستاد ولی متأسفانه در این اردوکشی شکست نصیب او شد و سیسیل، ساردنی، کرس و جزایر بالئار به دست ژان سریک افتاد و اوریک (20) آخرین پادشاه ویزیگوت‌ها آخرین متصرفات رومی را در اسپانیا و گل تصاحب کرد.
در سال 472 ، ریسیمو سر به شورش برداشته، پس از محاصره و تصرف رم، آنتمیوس را کشت و اولی بریوس (21) را به جای او برتخت نشاند. ریسیمر و اولیبریوس هر دو در همان سال از دنیا رفتند و در آن هرج و مرج و آشوب عمومی، گلیسریوس (22) امپراتور شد. در این موقع فقط ایتالیا و پرووانس در دست رومی‌ها بود. امپراتوری مشرق، امپراتور تازه‌ای به نام ژولیوس نپوس (23)، به رم فرستاد، وی کلیسریوس را از سلطنت عزل کرد و برای حسن اداره‌ی امور کوشید ولی اورست (24)، مشاور مخصوص ژولیوس، که فرماندهی قوای نظامی را به عهده داشت، زیر بار فرمان او نرفت و نپوس مجبور به فرار شد.
پس از یک دوره‌ی فترت، اورست، پسر خود رمولوس معروف به اگوستول (25) را که سیزده ساله بود، امپراتور خواند و به نام او، و برای مدت کوتاهی، زمام امور را به دست گرفت. بربرهائی که کمک و یاور رم بودند یعنی آنها که در ارتش رومی خدمت می‌کردند، برای رعایت احتیاط از میان ملت‌ها و اقوام کوچک انتخاب می‌شدند، این اقوام عبارت بودند از هرول‌ها (26) روژها (27)، اسکایرها (28) ولی اتفاقاً همه این افراد به رهبری یکی از افسران خود، اودوآکر (29)، قیام کردند. اورست شکست خورد و به قتل رسید، رمولوس اگوستول به کامپانی تبعید شد وکسی را به جانشینی او انتخاب نکردند؛ اودوآکر عنوان شاهی بر خود گذاشت. امپراتوری رم با این وضع رقت آور خاتمه پذیرفت (476 ). بربرها در همه جا استقرار یافته و همه جا مالک و مختار شده بودند. عهد قدیم به پایان رسید و تمدن‌هائی جدید که نتیجه و مولود فرهنگ یونان و رم و آداب ژرمنی بود ظهور کرد و این کار در قرون وسطی انجام گرفت. با وجود این در مشرق، امپراتوری هنوز به حیات خود ادامه می‌داد و این امپراتوری که خوش اقبال‌تر از امپراتوری غرب بود هنوز استمرار داشت، با این تفاوت که بتدریج مختصات رومی خود را از دست داد و صورت یونانی و آسیائی به خود گرفت.
رم یکی از بزرگترین تمدن‌ها را به دنیا عرضه کرد، تمدنی که به مناسبت تشکیلات نظامی و دانش حقوق خود اصالتی داشت و از طرف دیگر با استفاده از میراث یونان در ادبیات و هنر و فلسفه نیز توفیق‌هائی به دست آورد. وی در پرتو حس وطن پرستی و شدت و خشونت افراد مدنی تمام حوضه مدیترانه را تحت لوای واحدی در آورده دولت استوار و نیرومندی ایجاد کرد. دولتی که به فرهنگ سایر ملت‌ها احترام می‌گذاشت و با تعمیم صلح و آرامش، بازرگانی، هنر و حیات معنوی را توسعه داد. منتهی نتوانست این افتخارات را محفوظ نگاه دارد. سازمان‌ها و تشکیلات او فاسد شد، فضایل اولیه را از دست داد و بتدریج به راه ضعف و زوال قدم گذاشت، از هجوم و نفوذ بیگانگان رنج فراوان دید و سرانجام اقوامی خشن و نیرومند او را از پا درافکنده آثار تمدن باشکوهش را تا آنجا که می‌توانستند از بین بردند.

پی‌نوشت‌ها:

1- Honorius
2- Stilicon
3- Radagaise
4- Attale
5- Athaulf
6- Wallia
7- Galice
8- Armorique
9- Placidie
10- Aètius
11- Genséric
12- Champs Catalauniques
13- Avitus
14- Ricimer
15- Majorien
16- Sévère III
17- Egidius
18- Syagrius
19- Anthémius
20- Euric
21- Olybrius
22- Glycerius
23- Julius Nepos
24- Oreste
25- Augustule
26- Hérules
27- Ruges
28- Skires
29- Odoacre

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو، (1392) تاریخ جهانی (جلد اول)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.