سلمان فارسی
روزي سلمان در محلي عبور مي كند كه طايفه اي از نصاري در آن جا عبادت مي كرده اند، از ديانت آن ها جويا شده ميل به پيروي آن ها پيدا مي كند. (2)
پدر او، او را ممنوع از مراوده آن ها مي سازد، سلمان به عزم آن كه خود را به مركز نصرانيّت رسانيده و آزادانه پروي آن مذهب را كند،به سمت شام مسافرت مي كند.
در شام مي شنود كه شخصي در حجاز ظاهر شده كه [مسلك او] مخالف مسلك سايرين مي باشد، براي تحقيق از مسلك او عزيمت حجاز مي نمايد، در بين راه اعراب به قافله ي آن ها ريخته و غافله را چاپيده و سلمان را اسير مي سازند بعضي از طايفه كلب كه مالك سلمان بوده او را به حجاز برده مي فروشند به شخصي يهودي از اهل وادي القري.(3)
در زماني كه با شخصي حضرت ختمي مرتبت ملاقات مي كند، او را اهل علم و حكمت مي بيند با او در طريقه اظهار دعوت مشورت مي كنند كه از چه اشخاصي شروع شود به دعوت، در جواب مي گويد اهل مكّه را شناخته ام، پسر ابي قحافه به سبب آن كه در ميان آن ها معروف به تعبير نمودن خواب مي باشد و عرب آن را علم غيب مي داند و به علاوه عرب نزد او خواندن را مي آموزند، و مسايل خود را از او مي پرسند و تواريخ را مي داند،اگر شخص اول باشد كه مسلمان شود شهرتي پيدا خواهد شد ميانه صحرانشينان،پس شروع دعوت را از او بنما تا رفع استيحاش سايرين شود.
بعد از بعثت كه اعراب خدمت پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) مراوده پيدا كردند و سلمان (4) را با مراتب شهرتي كه در علم و فضل و تاريخ و اخبار نزد اعراب داشت،مي ديدند خدمت پيغمبر محرميتي دارد و انس پيغمبر را با او مشاهده مي كردند،نسبت دادند كه مبناي فرمايشات پيغمبر كلمات سلمان فارسي مي باشد،و آيه لسان الذي يلحدون اليه اعجمي والخ اعتراض بر همين قضيه است كه ظاهر مي سازد سلمان در مراتب علميه ي فايق بوده است.
چنانچه از مشورت گذشته هم معلوم مي گردد در سياست مقام رفيعي داشته [است]. و نيز يكي از علامات فايق بودن آن بر سايرين،عقيده اي است كه از او ظاهر شد در غزوه احزاب،كه اهل مكّه تمام طوايف عرب را بر ضديّت و ستيز با حضرت پيغمبر دعوت نمودند و تماماً يك جهت به طرف مدينه حمله آوردند. و سكنه مدينه كه تاب هجوم يك دفعه اي آن ها را در خود نمي- ديدند مضطرب و پريشان احوال شدند. سلمان اظهار عقيده كرد كه دور شهر را خندقي حفر كنيد تا مانع يورش اجتماعي آن ها باشد و مبارزه را به طور تن با تن قرار دهيد.
ابوسفيان كه همه ي تدبيرات خود را در اثر حفر خندق ديد بي اثر شد،گفت اين تدبير را عرب نمي دانسته اند. وقتي عمل كندن خندق را حضرت پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در ميان قبايل مسلمين تقسيم فرمود و هر دسته مخصوص حفر قسمتي شدند،سلمان كه از قبايل عرب نبود تنها افتاد،هر يك از قبايل براي استفاده از قوه ي بدني او و هم اين كه اين شخص عاقل معاونت روحي هم از آن ها خواهد نمود، مي خواستند او را داخل قبيله ي خود سازند و به هر دسته ملحق مي شد بي تناسب مي آمد،حضرت ختمي مرتبت او را به دسته ي خود ملحق كرده فرمود: السلمان منا اهل البيت،كه نزد مسلمانان اين كلمه پيش از هر چيزي باعث تفضّل سلمان است.
پس از وفات پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و بيعت نمودن مسلمين با ابوبكر و بيعت كردن حضرت امير (عليه السلام) با او،سلمان را جهت بيعت گرفتن خواستند،استنكاف نمود از بيعت با دست راست و با دست چپ بيعت كرده گفت به زبان پارسي: اي اصحاب محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) كرديد و نكرديد، و حق مرده ببرديد.
عمر در زمان خلافت خود سلمان را والي مداين ساخت و تا زمان خلافت امام علي (عليه السلام) برقرار بود. سلمان سالي پنج هزار (ظاهراً درهم) از بيت المال سهم داشته و مي گرفته ولي به صدقه مي داده است.
و معاشش را با كسب از صنعت يدي مي گذرانيده.حتي هنگام امير مداين بودن هم زنبيل مي بافت و معاش مي گذرانيد،چون به او اعتراض كردند جواب داد،دوست مي دارم با كسب دست خود گذران كنم. عمر در زمان خلافت خود قدغن نموده بود كه مجاهدين و اشخاص برجسته داراي ملك و علاقه نباشند،و معاش آن ها را منحصر نموده بود به بيت المال،و اين كار را در پيشرفت محاربات مهم دانسته بود،و اين كار سلمان براي پيشرفت مسلمين سرمشقي بهتر بود.
سلمان را عبايي بود كه در وقت خواب قدري از آن را فرش ساخته و باقي را بالاپوش مي كرد. در خانه ي سلمان غير از قرآن و شمشيري چيز ديگر يافت نمي شد،وقتي حريقي واقع شد و مردم براي خلاص ساختن اثاثيه خود را از سوختن در زحمت بودند،سلمان اثاثيه ي خود را برداشته و از شهر خارج شد،و به طعنه به سايرين گفت: شخص سبك بار نجات مي يابد!
وقتي ميهماني به او رسيد،نان خشكيده اي را با آب خيسانده جلو مهمانش گذارد،مهمان قدري نمك با سركه از او تقاضا كرد،سلمان ظرف آبخوري خود را به گرو گذارده نمك و سركه حاضر نمود،شخص ميهمان پس از فراغت از خوراك خدا را شكر نمود بر اين كه داراي صفت قناعت مي باشد. سلمان اظهار داشت اگر قناعت كرده بودي ظرف من به گرو نمي رفت!
سلمان زمان خلافت علي (عليه السلام) در سنه ي سي و شش هجري را در مداين وفات كرد. در بلوك [معروف] به قياذاه طرف شرقي دجله يك مرحله فاصله تا بغداد مدفون گرديد. (5)
مقبره ي او معروف است ،و در ايام شعبان موسوم زيارت اوست كه از اطراف در آنجا جمعيت و ازدحام غريبي مي شود و بازارها و لوازم زندگي مفصلاً ترتيب داده مي شود براي همان موقع.
از احفاد سلمان،ضياء الدين خجندي است،صاحب شرحي بر فصول [فخر الدّين] رازي. در بخارا متكفل امور شرعيه بود.
در هرات سنه ي 622 وفات كرد،شعر را خوب مي گفته،به مناسبت نسبش فارسي تخلص داشته. و هم از احفاد سلمان،شمس الدّين محمد شاعر معروف است متخلص به سوزني از شعراي سمرقند. اواخر عمر مصاحبت حكيم سنايي را داشته در اشعار خود كه اظهار توبه از گفتن هزل و منكرات مي كند،گفته است:
به زهد سلمان اندر رسان مرا ملكا
چو يافتم ز پدر كز نژاد سلمانم
در سمرقند پس از هشتاد سال عمر،سنه ي 569 وفات كرد.
**شرح حالش در جميع كتب رجال مضبوط است،به طور اختصار آن كه نامش: روزبه،از اهالي جي اصفهان بوده،و در طلب تحقيق دين رنج ها كشيده،و مسافرتها نموده،و سرانجام به شرف حضور محضر پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) مشرف گرديده،از بزرگترين صحابه ي آن حضرت معدود بوده،و به خطاب (السلمان منا اهل البيت) مفتخر گرديده.
در سال 33 يا 36 در مداين وفات يافته قبرش معروف است.
در سنين عمر سلمان اختلاف زياد است،و عموم مورخين وي را از معمّرين نام برده اند.
ظاهراً وي را سه فرزند بوده:
1. عبدالله
2. كثير
3. محمد
و برادري در شيراز، و خواهر و دختري در اصفهان داشته و جمعي كثير از محدثّين از اولاد اويند،و سوزني سمرقندي و ضياء الدين خجندي خود را از اولاد او مي دانسته اند.
براي اطلاع بيشتر از احوالات او به كتابهايي كه در شرح حال وي نوشته شده مراجعه فرمايند.
فايده: ذيلاً جهت تكميل مطلب و مزيد فايدت،به اسامي چند نفر از صحابه و تابعين و كساني كه درك مظهر يكي از ائمه ي دين را نموده اند و اصفهاني بوده اند و يا در اصفهان وفات يافته اند اشاره مي شود:
1.ابراهيم بن ابي موسي اشعري،مقتول در قهجاورستان.
2.ابودردا
از ياران معاويه و دشمنان سرسخت حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) است. در قريه زهران (زران) در غرب اصفهان قبري بدو منسوب است و در بين عوام آش ابودردا معروف است كه جهت شفاي بيماران مي پزند. اين رسم از رسوم زمان سنّي گري اصفهاني- ها تا كنون در بين زنها باقي مانده است. [وي در دمشق مدفون است و صاحب اين قبر،نامشخّص است.]
3.موسي بن ابي موسي اشعري
در جنگ اعراب با اصفهانيان در نزديكي قهجاورستان كشته شد. نوشته اند كه در حال سجده ي نماز تيري به او اصابت نمود و مرد،و پدرش در اين حالت حاضر بود،از ديدن اين منظره غش كرد. او را با لباس دفن كردند.برخي گويند مقتول در اين محل ابراهيم است نه موسي. در هر حال قضيّه در زمان خلافت خليفه ي ثاني واقع شده .
4.ابن بادشاله
صدوق در (كمال الدين) وي را در عداد كساني نام مي برد كه در زمان غيبت صغري موفق به زيارت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) گشته اند. (6)
5.[ابراهيم] ابن شبيه
شيخ در (تهذيب) از علي بن مهزيار روايت كند كه او گويد: نامه حضرت ابي جعفر (عليه السلام) را نزد ابن شيبه ي اصفهاني ديدم. (7) بنابراين،وي بايد از اصحاب حضرت هادي (عليه السلام) باشد. (8)
6.ابي الحسن ضرّاب اصفهاني
راوي صلوات معروف مروي از حضرت حجت (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي باشد.
7.ابي الحسن اصفهاني
از اصحاب حضرت صادق (عيه السلام) در كتب رجالي نامي از او برده نشده،لكن كليني در كتاب شريف (كافي) در باب البان از كتاب اطعمه،حديثي از او نقل مي كند. (9)
8.حُمَمَه بن ابي حُمَمَه
ابن منده ي اصفهاني و ابونعيم و ديگران وي را از اصحاب پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) دانسته اند. گويند: در اصفهان شهيد گرديده،لكن كيفيّت كشته شدن معلوم نيست.
عده اي قبرش را در شهرستان،جنب قبر راشد عباسي گويند،لكن در (منتخب التواريخ) گويند: قبر شيخ ابوالقاسم سليمان بن احمد بن ايّوب طبراني مؤلّف معاجم ثلاثه پهلوي قبرحممه ابن ابي حممه است.
به نام طبراني و محل قبرش بعداً اشاره خواهد شد.
9.سائب بن ابن اقرع ثقفي
در جنگ نهاوند مأمور تقسيم غنايم بوده،و عبدالله بن بديل او را به جانشيني خود در اصفهان منصوب گردانيد. اعقابش در يهوديّه و اصهان (قريه ي شهرستان) سكونت داشته اند.
10.سريّ بن سلامه
شيخ در رجال خود وي را جزو اصحاب حضرت هادي (عليه السلام) مذكور داشته،و در فهرست فرمايد: سريّ بن سلامه ي اصفهاني؛از براي او كتابي است. (10)
11.ابي الحسن سوار بن احمد بن أبي سوار العسكري
از بصريّين و غير هم روايت مي كند،چندين سال سمت قضاوت داشته و در ماه شعبان سال 94 در اين شهر وفات يافته است. (11)
فايده: دانشمند بزرگوار سيد عبدالحجت بلاغي در تاريخ نجف به نقل از كتاب (ذكر اخبار اصفهان) تأليف حافظ ابونعيم،اخباري نقل مي كند،از آن جمله:
حديث از ابي الحسن سوار بن احمد به پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) مي رسد كه فرمودند: اذا كان يوم القيامه و نصب الصراط علي ظهراني جهنّم لا يجوزها و لا يقطعها الا من كان معه جواز بولايه علي بن ابي طالب.ِيعني: روز قيامت وقتي كه پل بر جهنم كشيده شود كسي حق دارد عبور از آن را،كه پروانه ي دوستي حضرت علي (عليه السلام) را داشته باشد،انتهي.
12.عبدالرحمن اصفهاني
از اصحاب حضرت امام علي النقي (عليه السلام) است و او كسي است كه موجب تشيّع اهل اصفهان در قرن سوّم گرديد. (12)
13.عبدالله بن محمد اصفهاني
در (حديقه الشيعه) وي را از اصحاب حضرت عسكري (عليه السلام) مي شمارد.(13)
14.محمد بن سليمان اصفهاني
در رجال نجاشي فرمايد: ثقه است و روايت از حضرت صادق (عليه السلام) مي نمايد. وي را كتابي است كه نجاشي آن را به پنج واسطه از او نقل مي كند.
15.نابغه ي جعدي
ابو ليلي قيس بن عبدالله صحابي،از شعراي معروف عرب است كه دوره ي جاهليّت و اسلام را درك نموده،و در مدح حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) اشعاري سروده،و پيغمبر درباره ي او دعا فرموده است. سنّش را حدود 189 سال بلكه بيشتر مي- نويسند. در سال 69 هجري در اصفهان وفات يافته است.
16.يعقوب بن يوسف ضرّابي غساني اصفهاني
راوي صلوات كبيره ي منقول در كتب ادعيه.
پي نوشت ها:
1. دهقانان كساني بوده اند كه از تواريخ و علوم با اطلاع بوده اند و در مطالب علميه،مرجع اهل وطن خود مي شدند و به اين سبب،اينها طرف احترام و اهميت بوده اند. (مؤلف)
2. تصور مي شود منشاي اين ميل ناگهاني انزجاري بوده است كه از وضع تضيقات معموله به عنوان مذهب زرتشت غالباً داشته اند. (مؤلف)
3. سلمان با يهودي قرار مكاتبه مي گذارد و حضرت ختمي مرتبت هم در پرداخت وجه مكاتبه با او مساعدت مي كنند تا آزاد مي شود،ابن اثير و حافظ ابونعيم و قطب راوندي و مافروخي و جماعتي او را صريحاً اهل اصفهان نوشته اند دسته اي هم از مورخين او را از اهل فارس مي نويسند كه در آن وقت اطلاق بر بلاد جبال مي شده و مركز آن اصفهان بوده. (مؤلف)
4. سلمان حكايت كرده كه زني از اهالي اصفهان قبل از من مشرف به اسلام خدمت خاتم النبيين شد و من بعد از آن زن مشرف به اصفهان شدم. (مؤلف)
5. نزديك شهر قدس شريف مقبره ي معروفي است به اسم سلمان عجمي و در كتيبه ي آن سلمان منا آل البيت نقش شده و وضع آن مجلل تر از مقبره ي بغداد است اگر چه آن هم در اين ايام داراي دكانين و مهمانخانه و جمعيّت شد (منقول از آقا شمس الدّين هرندي). (مؤلف)
6. اعيان الشيعه 6: 71.
7. اعيان الشيعه 6: 60.
8. در متن حضرت باقر (عليه السلام) ذكر شده بود كه اصلاح شد.
9. اعيان الشيعه 6: 89.
10. اعيان الشيعه 34: 148.
11. تاريخ نجف: 148.
12. وي ابومحمد عسكري عبدالرحمن بن احمد بن جيرويه اصفهاني صاحب كتاب الكامل في الامامه است و محمد بن عبدالله بن مملك اصفهاني به وسيله او از مذهب اعتزال به تشيع گراييد.
13. حديقه الشيعه 2: 920.