جمال الدين عبدالرزاق
منبع:رجال و مشاهير اصفهان
اسمش محمد،پدر كمال الدين [اسماعيل و] در عرفان و شعر سمت استادي و محترم است نزد آن ها،با خاقاني معاصر بوده زمان محمد خوارزم (1) شاه.
در فنون و معارف و ادب استاد معروف است،مراسلات نظم و نثر او با خاقاني زينت افزاي اوراق است،فرزند او كمال الدين اسماعيل است كه او هم از اساتيد شمرده شده. از اوست: (2)
جمال الدين را در واقع مي توان (4) سرسلسله ي قصيده گويان عراق شمرد. سبك او در مدح و تعزّل و تشبيهات و مضامين،به طور كلي شبيه سبك استادان پيشين است،مگر اين كه نسبت به سبك خراساني به زمان و شيوه ي معمول عصر ما نزديك است،و نسبت به برخي معاصرين خودش مانند انوري و خاقاني سخن او ساده تر،و از تعقيد لفظي،و پيچيدگي معنوي آزادتر است.
وفات جمال الدين را در 588 نوشته اند.
از اشعار اوست:
قبرش در يكي از خانه هاي محله ي جويباره معروف است و سال ها است كه قرار است مقبره اي براي او ساخته شود،لكن تا كنون به حالت اوليه برقرار مي باشد.
چون سخنانش شامل مطالب و معاني دقيقه،و اشارات لطيفه است،وي را خلاق المعاني لقب داده اند.
2. سوگند نامه؛
3. رساله القدسيّه؛ (6)
از اشعار اوست:
در فنون و معارف و ادب استاد معروف است،مراسلات نظم و نثر او با خاقاني زينت افزاي اوراق است،فرزند او كمال الدين اسماعيل است كه او هم از اساتيد شمرده شده. از اوست: (2)
گويند صبر كن كه شود خون ز صبر،مشك
آري شود و ليك زخون جگر شود
تو را از مشرق پيري دميد صبح،مخسب
كه خواب تيره نمايد چو صبح شد روشن
شب جواني ناگاه روز پيري شد (3)
كه ديد زنگي به رومي آبستن
اگر سلامت جويي حقيقت اي مسكين
مساز در بن دندان اژدها مسكن
حيات دنيا خواب است و مرگ،بيداري
زكان حكمت محض است اين بلند سخن
هر آن كه بيش خورد كم زيد به معني،از آنك
چراغ كشته شود چون بشد ز حدّ روغن
ميان جامه،دلي زنده گر نداري پس
به نام،خواه كفن خواه و خواه پيراهن
ز بهر دنيا چندين عنا كري نكند
كه مي نريزد اين مرده خود بدين شيون
اگر نباشي مردم،دد و ستور نباش
و گر فرشته نباشي مباش اهريمن
مباش غرّه بدين گنه پير دنيا،زانك
هزار شوهر كشت و هنوز بكر اين زن
بمير پيش تر از مرگ تا رسي جايي
كه مرگ نيز نياردت گشت پيرامن
و نيز در وصف اصفهان گفته:
اين چه شهر است سراسر آشوب
اين چه قومند تمامي تلبيس
با چنين شهر سقي الله دوزخ
با چنين قوم عفاالله ابليس
**شاعر قصيده سرا،و از سخن گويان نامي عصر خود بوده،و اشعارش بيشتر در مدح خاندان آل خجند و آل صاعد مي باشد؛همچنين سلاجقه ي عراق،و اتابكان فارس،و عده اي ديگر را مدح گفته است.آري شود و ليك زخون جگر شود
تو را از مشرق پيري دميد صبح،مخسب
كه خواب تيره نمايد چو صبح شد روشن
شب جواني ناگاه روز پيري شد (3)
كه ديد زنگي به رومي آبستن
اگر سلامت جويي حقيقت اي مسكين
مساز در بن دندان اژدها مسكن
حيات دنيا خواب است و مرگ،بيداري
زكان حكمت محض است اين بلند سخن
هر آن كه بيش خورد كم زيد به معني،از آنك
چراغ كشته شود چون بشد ز حدّ روغن
ميان جامه،دلي زنده گر نداري پس
به نام،خواه كفن خواه و خواه پيراهن
ز بهر دنيا چندين عنا كري نكند
كه مي نريزد اين مرده خود بدين شيون
اگر نباشي مردم،دد و ستور نباش
و گر فرشته نباشي مباش اهريمن
مباش غرّه بدين گنه پير دنيا،زانك
هزار شوهر كشت و هنوز بكر اين زن
بمير پيش تر از مرگ تا رسي جايي
كه مرگ نيز نياردت گشت پيرامن
و نيز در وصف اصفهان گفته:
اين چه شهر است سراسر آشوب
اين چه قومند تمامي تلبيس
با چنين شهر سقي الله دوزخ
با چنين قوم عفاالله ابليس
جمال الدين را در واقع مي توان (4) سرسلسله ي قصيده گويان عراق شمرد. سبك او در مدح و تعزّل و تشبيهات و مضامين،به طور كلي شبيه سبك استادان پيشين است،مگر اين كه نسبت به سبك خراساني به زمان و شيوه ي معمول عصر ما نزديك است،و نسبت به برخي معاصرين خودش مانند انوري و خاقاني سخن او ساده تر،و از تعقيد لفظي،و پيچيدگي معنوي آزادتر است.
وفات جمال الدين را در 588 نوشته اند.
از اشعار اوست:
بشنو از من نصيحتي كه تو را
كار هر دو جهان شود به نظام
بد نخواهي كه باشدت هرگز
بد مكن خاصه با اولوالارحام
حق مادر نگاه دار و مترس
ز ايزد ذوالجلال و الاكرام
كان كه با مادر و پدر بد كرد
نبود جز هميشه دشمن كام
و اما صاحب عنوان: از شعرا و قصيده سرايان معروف قرن هفتم،و از مداحان آل خجند و آل صاعد،و همچنين از مداحان خوارزمشاهيان و اتابكان فارس و سپهبدان طبرستان بوده،و در واقعه ي خونين قتل عام مردم اصفهان كه به دست مغول روي داد،او نيز مانند بسياري از بزرگان و دانشمندان متواري گشت،و سرانجام پس از تحمل و فشار و آزار فراوان، (5) در سال 635 به دست آنان به قتل رسيد.كار هر دو جهان شود به نظام
بد نخواهي كه باشدت هرگز
بد مكن خاصه با اولوالارحام
حق مادر نگاه دار و مترس
ز ايزد ذوالجلال و الاكرام
كان كه با مادر و پدر بد كرد
نبود جز هميشه دشمن كام
قبرش در يكي از خانه هاي محله ي جويباره معروف است و سال ها است كه قرار است مقبره اي براي او ساخته شود،لكن تا كنون به حالت اوليه برقرار مي باشد.
چون سخنانش شامل مطالب و معاني دقيقه،و اشارات لطيفه است،وي را خلاق المعاني لقب داده اند.
آثارش:
2. سوگند نامه؛
3. رساله القدسيّه؛ (6)
از اشعار اوست:
جهان بگشتم و آفاق سر به سر ديدم
نه مردمم اگر از مردمي اثر ديدم
در اين زمانه كه دلبستگي است حاصل آن
همه گشايش از چشمه ي جگر ديدم
چو مردي و وفا نامم از جهان گم باد
وفا زمردم اين عهد هيچ اگر ديدم
ز روزگار همين حالتم پسند آمد
كه خوب و زشت و بد و نيك در گذر ديدم
برين صحيفه ي مينا به خامه ي خورشيد
نگاشته سخني خوش به خط زر ديدم
كه اي به دولت ده روزه گشته مستظهر
مباش غره كه از تو بزرگتر ديدم
كسي كه تاج ز برجد صباح بر سر داشت
نماز شام ورا خشت زير سر ديدم
نه مردمم اگر از مردمي اثر ديدم
در اين زمانه كه دلبستگي است حاصل آن
همه گشايش از چشمه ي جگر ديدم
چو مردي و وفا نامم از جهان گم باد
وفا زمردم اين عهد هيچ اگر ديدم
ز روزگار همين حالتم پسند آمد
كه خوب و زشت و بد و نيك در گذر ديدم
برين صحيفه ي مينا به خامه ي خورشيد
نگاشته سخني خوش به خط زر ديدم
كه اي به دولت ده روزه گشته مستظهر
مباش غره كه از تو بزرگتر ديدم
كسي كه تاج ز برجد صباح بر سر داشت
نماز شام ورا خشت زير سر ديدم
پي نوشت ها:
1. ... (خواجه جمال الدين محمد عبدالرزاق در روزگار دولت سلطان جلال الدين خوارزمشاه ظهور يافته و مداح خاندان صاعديه بوده است. ر.ك.تذكره الشعراء،ص109.
2. و نيز براي اطلاع بيشتر در خصوص اين شخصيت ر.ك.بديع الزمان فروزانفر: سخن و سخنوران،خوارزمي،ص547.
3. اين مصراع در ديوان جمال الدّين عبدالرزاق بدين صورت آمده: (شب جواني تازاد روز پيري زاد).
4. تاريخ ادبيات دكتر شفق: 198.
5. تاريخ ادبيات دكتر شفق: 309.
6. الذريعه 11: 259 ، 12 ، 221.