نویسنده: جان بی. تامپسون
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
Mass Media
اصطلاح رسانههای جمعی عموماً برای اشاره به طیفی از نهادها به کار میرود که با تولید کلان و انتشار عمومی صور نمایدن سروکار دارند. این صور شامل کتاب، روزنامه، مجله، فیلم، برنامههای رادیو و تلویزیون، کاست، لوح فشرده و از این قبیل میشود.خاستگاه رسانههای جمعی را میتوان در نیمهی دوم سدهی پانزدهم جست و جو کرد. در حدود سال 1440 یوهان گوتنبرگ، جواهرسازی که در ماینتس (1) کار میکرد، شروع به آزمایشهایی در زمینهی چاپ کرد و تا 1450 توانست فنون ابداعی خود را به قدری کامل کند که آمادهی بهرهبرداری تجاری باشد. گوتنبرگ روشی برای قالبریزی و ساختن حروف فلزی ابداع کرد، به نحوی که میتوانست مقادیر انبوهی از آنها را برای تألیف متون مفصل تولید کند. او همچنین روش سنتی مهرزدن را برای تولید متون چاپی به کار گرفت. در نیمهی دوم سدهی پانزدهم این فنون با سرعت رواج یافت و چاپخانههایی در همهی مراکز عمدهی تجاری اروپا تأسیس شد.
چاپخانههای اولیه عموماً کارگاههایی تجاری بود که در آنها بازتولید دستنوشتههای دینی و ادبی و تولید متون حقوقی، پزشکی و تجاری میپرداختند. در اوایل سدهی شانزدهم در این چاپخانهها شروع به چاپ انواع و اقسام نشریههای دورهای و خبرنامهها کردند و در اوایل سدهی هفدهم کمکم روزنامهها پدیدار شدند. صنایع کتاب و روزنامه در سدهی نوزدهم به سرعت گسترش یافت، یعنی هنگامی که فنون ابداع شده در انقلاب صنعتی در تولید متون چاپی به کار گرفته شد. تیراژها به صورت چشمگیری افزایش یافت و با کاهش بیسوادی کتابها و روزنامهها در دسترس نسبت فزایندهای از جمعیت جوامع صنعتی (یا در حال صنعتی شدن) قرار گرفت.
پخش رادیویی و تلویزیونی از پدیدههای قرن بیستم بود. شالودهی فنی پخش رادیویی در دههی 1890 و اوایل دههی 1900 به دست مارکونی و دیگران کامل شد و اولین گامهای پخش رادیویی در سطح کلان در دههی 1920 برداشته شد. پخش تلویزیونی به مقیاس وسیع در اواخر دههی 1940 آغاز شد و تلویزیون به سرعت یکی از محبوبترین رسانهها شد. در بسیاری از جوامع صنعتی غرب، امروزه افراد بالغ به طور متوسط 25 تا 30 ساعت در هفته تلویزیون تماشا میکنند و تلویزیون مهمترین منبع اطلاعات مردم دربارهی رویدادهای ملی و بینالمللی شده است.
با توجه به اهمیت رسانههای جمعی در دنیای مدرن، میتوان گفت این رسانهها به اندازهای که سزاوار آن هستند مورد توجه نظریهپردازان اجتماعی و سیاسی قرار نگرفتهاند. ولی چندین رهیافت نظری متمایز دربارهی رسانههای جمعی به وجود آمده است. در میان نخستین متفکران اجتماعی که رسانههای جمعی را به صورت نظاممند مطالعه کردند، میتوان از اولین «نظریهپردازان انتقادی» مؤسسهی پژوهش اجتماعی فرانکفورت نام برد. این نظریهپردازان، از جمله ماکس هورکهایمر (1895-1971) و تئودور آدورنو (1903-1969)، به ماهیت و تأثیر چیزی که «صنعت فرهنگسازی» مینامیدند (Horkheimer and Adorno, 1947) علاقه داشتند. آنها در دهههای 1930 و 1940 این بحث را پیش کشیدند که رسانههای جمعی شکل جدیدی از ایدئولوژی در جوامع مدرن به وجود آوردهاند. رسانههای جمعی با تولید مقادیر انبوه محصولات فرهنگی همشکل و کلیشهای، گریزگاههایی تخیلی برای افراد فراهم میکنند که آنها را از واقعیتهای سخت و تلخ زندگی اجتماعی دور میکند و توانایی تفکر انتقادی و خودمختار را از آنها میگیرد. هورکهایمر و آدورنو معتقد بودند که این تحولات، همراه با تحولاتی دیگر، افراد را در مقابل لفاظیهای نازیسم و فاشیسم آسیبپذیرتر از همیشه کرد.
در نوشتههای سایر نظریهپردازان اجتماعی و سیاسی، خصوصاً کسانی که تحت تأثیر مارکسیسم بودهاند، میتوان ارزیابیای عموماً منفی را از رسانههای جمعی و تأثیر آنها مشاهده کرد. از نظر بسیاری از نظریهپردازان مارکسیست، رسانههای جمعی اساساً در حکم رسانهی ایدئولوژی است؛ یعنی در حکم سازوکاری که گروهها یا بخشهای مسلط به واسطهی آن میتوانند افکاری را اشاعه و انتشار دهند که مقوم منافع خودشان و بنابراین در خدمت حفظ وضع موجود است. یکی از نمونههای این دیدگاه را میتوان در رهیافتی سراغ گرفت که لویی آلتوسر، نظریهپرداز مارکسیست فرانسوی، پرورانده بود و رسانههای جمعی را عنصر تفکیکناپذیر «دم و دستگاه ایدئولوژیک دولت» مینامید (Althusser, 1971).
تعبیر متفاوتی را از ماهیت و اهمیت رسانههای جمعی، در دهههای 1950 و 1960 نویسندگان کانادایی، هرولد اینیس (1894- 1952) و مارشال مکلوهان (1911- 1981) مطرح کردند. اینیس و مکلوهان که گاهی آنها را «نظریهپردازان رسانهها» نامیدهاند، این بحث را مطرح ساختند که خود شکل رسانهی ارتباطی میتواند بر ماهیت سازمان اجتماعی و حساسیت انسان تأثیر بگذارد. اینیس این ایده را مطرح کرد که در همهی رسانههای ارتباطی «گرایشی» به تداوم زمانی یا تحرک مکانی هست. او معتقد بود جوامعی که در آنها ابزار اصلی و غالب به تداوم زمانی گرایش دارد (مثل سنگ یا سفال) باید جوامعی کوچک و نامتمرکز باشند، در حالی که جوامعی که ابزارهای آنها به تحرک مکانی گرایش دارد (مثلاً برگههای پاپیروس یا کاغذ) معمولاً جوامعی بزرگ و امپراتوری مانند روم باستان هستند (Innis, 1950 and 1951). کارهای اینیس بسیار راهگشا بود چون رشد و توسعهی رسانههای ارتباطی را به ملاحظات کلیتری دربارهی زمان، مکان و قدرت ربط میداد.
مکلوهان معتقد بود که فنآوریهای رسانهای تأثیری بنیادی بر حواس انسان و تواناییها و استعدادهای شناختی او داشته است. رشد و توسعهی کتابت و چاپ در مقایسه با جوامع شفاهی سنتی، فرهنگی خلق کرد تحت سیطرهی حس بینایی و رهیافت تحلیلی و گام به گام در حل مسائل بود. این فرهنگ افراد را قادر ساخت که مستقلتر، عقلانیتر و متخصصتر شوند. ولی به گفتهی مکلوهان رشد و توسعهی رسانههای الکترونیک مدرن اقلیم فرهنگی جدیدی خلق کرد که در آن اولویت حس بینایی جای خود را به تعامل یکپارچهی همهی حواس داده است و در این اقلیم افراد در شبکههای جهانی ارتباطات فوری و آنی به یکدیگر متصل میشوند. به عبارت دیگر، رسانههای الکترونیکی «دهکدهای جهانی» خلق کردهاند (McLuhan, 1964).
دیدگاههایی که اینیس و مکلوهان مطرح کردند تا حدی عجیب و نامعمول است و اکثر نظریهپردازان و تحلیلگران رسانهها با حزم و احتیاط با آنها برخورد میکنند. شمار زیادی از مطالعات جزئیتر و مفصلتر دربارهی بررسی نقش رسانههای جمعی در جوامع مدرن و آثار و نتایج احتمالی آنها بر زندگی سیاسی و اجتماعی انجام گرفته است. در هر حال، آثار نظریهپردازان رسانهها، همراه با آثار سایر نظریهپردازان، به هرچه روشنتر شدن این واقعیت کمک کرده است که رشد و توسعهی رسانههای جمعی ماهیت تعاملهای اجتماعی و تجربههای فرهنگی را در دنیای مدرن به صورت ژرف و برگشتناپذیر شکل داده است.
پینوشت:
1. Mainz، شهری در ساحل رود راین، در غرب آلمان. -م.
منبع مقاله :آوتویت، ویلیام؛ باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول