صعود از راه نزول: جورج واشنگتن و مفهوم يك رياست جمهوری محدود

در سال 1797، کینگ جورج سوم انگلستان، پادشاه بريتانيايی كه در طول جنگ انقلابی ايالات متحده، دشمن جورج واشنگتن بود، كناره گيری دشمن پيشين خود را از رياست جمهوری ايالات متحده در ماه مارس ارزيابی كرد. ضمن اشاره به اين رويداد – و همچنين نظر به اين كه پيش از آن نيز واشنگتن پس از پايان جنگ انقلابی در سال 1783 از مقام فرماندهی كل ارتش قاره ای كناره گيری كرده بود جورج سوم به این نتيجه رسید كه اين دو مورد كناره گيری، واشنگتن را "به برجسته ترين مردان زنده" بدل ساختند
سه‌شنبه، 8 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صعود از راه نزول: جورج واشنگتن و مفهوم يك رياست جمهوری محدود
صعود از راه نزول: جورج واشنگتن و مفهوم يك رياست جمهوری محدود
صعود از راه نزول: جورج واشنگتن و مفهوم يك رياست جمهوری محدود

نويسنده: نوشته ويليام الن
در سال 1797، کینگ جورج سوم انگلستان، پادشاه بريتانيايی كه در طول جنگ انقلابی ايالات متحده، دشمن جورج واشنگتن بود، كناره گيری دشمن پيشين خود را از رياست جمهوری ايالات متحده در ماه مارس ارزيابی كرد. ضمن اشاره به اين رويداد – و همچنين نظر به اين كه پيش از آن نيز واشنگتن پس از پايان جنگ انقلابی در سال 1783 از مقام فرماندهی كل ارتش قاره ای كناره گيری كرده بود  جورج سوم به این نتيجه رسید كه اين دو مورد كناره گيری، واشنگتن را "به برجسته ترين مردان زنده" بدل ساختند." اين پادشاه بلند نظرانه اضافه كرد كه او در واقع، واشنگتن را "بزرگ ترين شخصيت اين عصر" می شمارد.
بدون شك، کینگ جورج، توصيه راهبردی ماكياولی را در مورد بازنشستگی در نظر نداشت. اين محقق ايتاليايی عصر رنسانس و پيرو مكتب كلبيون معتقد بود كه هر سرداری كه جنگی را برای شاهزاده يا كشور خود می برد بايد منتظر بدگمانی باشد. ماكياولی نوشت كه در چنين وضعيتی، سياستمدار جنگجو می تواند خود را به يكی از اين دو روش، نجات دهد: از اختيارات نظامی خود كناره گيری كند، و بدينطريق از مورد حسادت واقع شدن در امان بماند؛ يا از اين اختيارات استفاده كرده و خود را در عالی ترين منصب تثبيت نمايد. ماكياولی موشكافانه ذكر نمود كه كناره گيری نه تنها در جهت دفاع در مقابل بدگمانی بلكه ايجاد شهرت به درستی، عمل می كند.
خواه جورج واشنگتن، اولين رييس جمهوری ايالات متحده، هيچگاه نظرات ماكياولی را خوانده بود يا نه، روشن است كه او به روش هايی كه چه بسا ماكياولی آنها را شناخته بود، در طول مدت شغل خود، از قدرت كناره گيری برای افزايش شهرتش – و اهدافش برای كشور در حال ظهوری كه به نظر می رسيد رهبريش برای او مقدر گشته است – استفاده كرد.
واشنگتن الگوی كناره گيری های خود از مقام رسمی را زمانی آغاز كرد كه تازه يك فرمانده جوان نيروهای شبه نظامی ويرجينيا در اوايل دهه 1750 بود. هدف او در آن مقطع، وارد آوردن فشار بر فرماندار وقف و مجلس استعماری جهت فراهم نمودن نفرات و مهمات برای دفاع از مرزها در مقابل حملات سرخپوستان بود. اما تا زمان كناره گيريش از سمت فرماندهی كل ارتش قاره ای در سال 1783، واشنگتن با تعمقی بيشتر به روشنی فراگرفته بود كه اهداف سياسی واقعی را كه پيگيری ايشان از طريق خزيدن متناوب به كنج زندگی خصوصی امكان پذير است – تثبيت نمايد، درست همانطور كه اهداف او از طريق بر عهده گرفتن مقام های رسمی، پيش برده می شدند.
سرگذشت نقش های دولتی او همراه با سرگذشت كناره گيری های او – و بيانات او در اين مقاطع – تأثير پرقدرتی را كه شخصيت و الگوی او می رفت تا بر كل ساختار حكومت آمريکا و مسير آينده تمدن آمريكايی داشته باشد به درشتی مشخص نمود. مهم تر و جالب توجه تر از همه اينكه واشنگتن به دعوت هايی كه در سال 1782 از او می شد تا يك نظام پادشاهی آمريكايی را بنا نهد پشت پا زد. در پی آن، زمانی كه او در سال 1783 از فرماندهی ارتش كناره گيری كرد، اين مطلب را نيز روشن ساخت كه هدفش ادامه كار به عنوان يك شهروند خصوصی به منظور بنيانگذاری يك كشور دموكراتيك متحد است كه بتواند "شخصيت ملي" – يعنی يك دموكراسی ليبرال – را تا مدت های طولانی در آينده تضمين كند. واشنگتن در "سخنرانی دوره ای برای فرمانداران ايالات سيزده گانه" در 14 ژوئن 1783، دعای نهايی خود را برای هموطنانش با استفاده از عبارات آيات عهد عتيق، كه در کتاب ميكا 8:6 موجود است (" خداوند به ما فرموده است که از ما چه می خواهد. آنچه از ما می خواهد این است که رحم و انصاف داشته باشیم و با کمال فروتنی احکامش را بجا آوریم؟")، بيان كرده و در عين حال، اين كلمات متواضعانه را تغيير داد تا جنبه خيرانديشانه آرزوهای انسانی را در بر گيرند. واشنگتن چنین دعا كرد:
"او (خداوند) خوشنود می شود از اينكه از روی بخشندگی بسيار، با ما رفتار كند تا عدالت خود را پیاده کند، به رحمت ما را محبت کند، و ما با نيكوكاری، تواضع، و آرامش خاطری رفتار كنيم كه ویژگی های نويسنده آسمانی دين متبارک ما بودند و بدون تقليدی فروتنانه از الگوي او در چنين چيزهايی، هيچگاه نخواهيم توانست اميدوار باشيم كه ملتی سعادتمند شويم."
بنابراين تعبير واشنگتن، دعای متواضعانه ميكا را به برنامه ای برای شكل دادن به خصوصيت ليبرال ايالات متحده تبديل كرد.

آرزوی واشنگتن

آرزوی فكری واشنگتن از خصوصيت كم رويی شخصی او نشأت می گرفت و با آن در آميخته بود. اين ويژگی در سرتاسر دوران خدمت او در سمت های غير نظامی و نظامی مشهود بود. مورخين پذيرفته اند كه كنگره قانون اساسی سال 1787 (به مقاله ای در همين مجلد نگاه كنيد) به دليل اين توقع كه واشنگتن اولين رييس جمهور خواهد بود، بالاخره توانست بر سر يك ساختار قانون اساسی در برگيرنده يك رياست جمهوری قوی به توافق برسد. با اين حال، بايستی واشنگتن برای شركت در اين كنگره و سپس پذيرش رياست جمهوری تشويق می شد. در طول اين كنگره، واشنگتن در اين مورد به طور صادقانه ای مردد به نظر می رسيد كه آيا اين رويدادها هستند كه در اطراف او رخ می دهند – و به اين نظر وی اعتبار می بخشند كه "اكنون نمايش بزرگ تری در مقايسه با آنچه پيش از اين در آمريکا يا هرجای ديگری در دنيا به روی صحنه آمده است، در اين صحنه در حال اجرا است" – يا اينكه اين خود او است – كه در حالی كه ديگر يك رهبر نظامی نيست – هنوز يك بازيگر مهم در اين نمايش است.
با اين حال، واشنگتن در پی انتخاب شدن به مقام اولين رييس جمهوری ايالات متحده به اتفاق آراء هيئت انتخاباتی در ژانويه 1789، با عزمی روشن نسبت به ايجاد يك جمهوری پايدار، خانه روستايی خود را در مانت ورنون در 16 آوريل 1789 ترك كرده و از دوستان و همسايگانش در شهر الكساندريا در ايالت ويرجينيا خداحافظی نمود. جورج واشنگتن به هر طريق ممكن تلاش كرد تا حكومتی را برای ايالات تازه متحد شده آمريکا ايجاد كند كه با پادشاهی های اروپايی متفاوت باشد. واشنگتن انديشه خود را در نامه ای در ماه می 1789به جيمز مديسن ، يكی از نويسندگان اوليه قانون اساسی جديد، بيان كرد: "از آنجا كه "در وضعيت ما"، اولين از هر چيزی به ايجاد يك سابقه كمك خواهد كرد، صميمانه آرزومندم كه اين سوابق بر مبنای اصولی حقيقی استوار گردند."
معهذا، اولين سخنرانی افتتاحيه رياست جمهوری او تقريبا منحصرا بر مسئوليت ها – و نه اختيارات صاحب منصبان رسمی حكومت جديد ايالات متحده – متمركز بود. با اين حال، واشنگتن دريافت كه دموكراسی، اگر چه از استبداد دوری می كند – اما به ندرت نيز می تواند هرج و مرج را تحمل كند. متناسب با رشد احزاب سياسی و اختلاف عقيده فزاينده در جمهوری جديد به مرور سال ها، واشنگتن بسيار به بقای كشور به عنوان يك ماهيت سياسی موفق می انديشيد. يكی از مصاديق اين انديشه ها، سخنرانی "موقعیت کشور" او در سال 1794 بود كه در آن، "جوامع دموكراتيك خود ساخته" را كه از شورش ويسكی ناشی شده بودند محكوم كرد. اين شورش كه از جانب 500 كشاورز در ايالت پنسيلوانيا بر ضد يك ماليات دولت فدرال بر مشروبات الكلی صورت پذيرفت يكی از اولين آزمايش ها برای حكومت ملی جديد بود. زمانی كه واشنگتن نيروهای ارتش را به آن منطقه اعزام كرد، مخالفين بدون هيچگونه مبارزه ای پراكنده شدند. با اين حال، به نظر او، چنين "جوامع دموكراتيك من در آوردي" در آن زمان، پتانسيل چيزی شبيه به ارعاب توليد شده توسط انقلاب فرانسه را دارا بودند. به نظر می رسيد كه كشاورزان علاوه بر اعتراض به يك ماليات فدرال كه بر مشروبات الكلی تقطير شده وضع شده بود، همراه با شعارهای سياسی براندازانه عوامگرايانه، تحت تأثير سفير فرانسه، ادموند گنه ، نيز قرار گرفته بودند. اين سفير، حاكميت واشنگتن را مستقيما از طريق تهديد كردن به درخواست از مردم جهت نقض "اعلام بيطرفي" واشنگتن در جنگ قريب الوقوع ميان انگلستان و فرانسه، به چالش كشيده بود.
به علاوه، واشنگتن دريافت كه يك دموكراسی موفق، مستلزم يك قوه مجريه شايسته و پرقدرت است. تلاش واشنگتن برای ايجاد موازنه بين تواضع و قاطعيت هميشه ساده نبود. سازماندهی حكومت جديد با توجه دقيق به اهميت نمادين هر قول و فعلی برای عملكرد بعدی، مستلزم پايمردی و اراده آهنين بود. قانون اساسی ايالات متحده مقرر می دارد كه قوه مجريه تلاش كند "توصيه و توافق" مجلس سنا را در مورد معاهدات با قدرت های خارجی بدست آورد. بنابراين، واشنگتن به عنوان رييس جمهور يك بار تصميم گرفت تا با مجلس سنا در مورد قضيه يك معاهده كه مستلزم مذاكراتی با قبايل سرخپوست بود، "صلاحديد و مشورت" كند. رييس جمهور، كه توسط وزير جنگ خود، هنری ناكس همراهی می شد، در صحن مجلس سنا حاضر شد. منشی جلسه، نكات اصلی مورد نظر واشنگتن را يك به يك خواند – و بدين ترتيب، او "توصيه و موافقت" مورد به مورد قانون اساسی را جويا شد. در پی اين ورود مهيج، واشنگتن به بيرون از تالار راهنمايی شد و پاشنه های خود را در "بيرون" خنك كرد در حالی كه آنچه بعدها به عنوان "بزرگ ترين بدنه مشورتی جهان" شناخته شد در مورد كيفيت ادامه كار، بحث می كرد. واشنگتن كه دريافته بود مرتكب اشتباهی شده كه می توانست قدرت و اختيارات رؤسای جمهور آينده را محدود نمايد، روی پاشنه های خود چرخيده و ساختمان را ترك كرد – و هرگز شخصا برای چنين اهدافی به سنا باز نگشت. واشنگتن با انجام چنين كاری، گام استواری به سوی ايجاد يك رياست جمهوری قوی، با عزت، و مستقل در درون سيستمی متشكل از مراقبت ها و موازنه ها برداشت در عين آنكه از طريق واسطه ها، به كنگره نيز پاسخگو بود. اين اقدام ساده به تعريف كردن موازنه قوا ميان قوای مجريه و مقننه حكومت ايالات متحده كمك كرد.

ميانه روی و بلندی طبع

واشنگتن در عین آگاهی از اینکه موفقیت حکومت فدرال جدید به یک ریاست جمهوری قوی بستگی دارد، همانگونه که ذکر شد، گام هایی را برای کسب اطمینان از اینکه رؤسای جمهور آینده، مستبد نشوند برداشت. او این کار را از راه تلاش برای تعریف ویژگی حکومت فدرال جدید به اندازه جایگاه ریاست جمهوری – یا به تعبیر او، "برای آنکه اندیشه خود را در زمینه یک حکومت بالنده با دقت بیان کنم؛ و بین خوشبختی و شکوه و عظمت، تمایز قائل شوم" – انجام داد. این تمایز قبلا موضوع محرک "سخنرانی دوره ای" سال 1783 را تشکیل داده بود – این برداشت که خود گردانی دمکراتیک برای بقا و پیشرفت، نیازمند یک روح اعتدال است. او یک روح "بلندی طبع" را نیز به اعتدال اضافه کرده بود – روحی که حکومت دمکراتیک را قادر می سازد که به دنبال خودداری و سازش باشد، و از طلب قدرت کامل اجتناب کند. (واشنگتن بعدها همین "بلندی طبع" را در سخنرانی تودیع خود در سال 1796 مورد ستایش و تشویق قرار داد).
واشنگتن در پیش نویس سخنرانی افتتاحیه خود در سال 1789 ضمن تجزیه و تحلیل تاریخ اعلام استقلال، اعلام نمود:
"من از این اعتقاد به وجد می آیم که نور اندیشه به گوشه های تاریک زمین خواهد جهید؛ آزادی تحقیق به آزادگی رفتار خواهد انجامید؛ نوع بشر، وضعیت نامعقولی را که در آن، بسیاری به خاطر اندکی ساخته شده بودند را معکوس خواهد کرد؛ و آنها در حالی که می توانند در بخشی از کره زمین، انسان هایی آزاد باشند، در بخش دیگری از آن برده نباشند."
او در ادامه پیش نویس سخنرانی افتتاحیه سال 1789، اهداف خود برای ریاست جمهوری را مطرح کرد. واشنگتن توضیح داد که می خواهد ریاست جمهوری را با همراهی هموطنان بر عهده گیرد و به راهی وارد شود که گرچه "پیچیده و پر از خار" است اما "هر چه پیش می رویم، وسیع و هموار خواهد شد." به اعتقاد او، این اتفاق به سبب پیروی از آن "خط ابدی که حق را از باطل جدا می کند" خواهد افتاد. بنابراین هنگامی که زمان کناره گیری او از ریاست جمهوری در سال 1796 فرا رسید و سابقه دو دوره (هشت سال) ریاست جمهوری را ایجاد کرد، همه عناصر یک دیدگاه اخلاقی از مقام و کل ساختار فدرال به وجود آمده بودند که اهمیت تعیین کننده و حیرت آوری را به کناره گیری او دادند که از آن زمان تا کنون در ایالات متحده از آن برخوردار بوده است.
دولت واشنگتن در سایه قانون اساسی فدرال جدید ، خالی از دردسر نبود. در هشت سالی که او این سمت را بر عهده داشت، گرچه بنیانگذاری یک کشور جدید خود به پایان رسیده بود اما در همان مدت، آمریکاییان ولادت چیزی را شاهد بودند که نهایتا به احزاب سیاسی تبدیل شدند. انتخاب واشنگتن به ریاست جمهوری به اتفاق آرا نمایندگان یک ملت قدرشناس هرگز تکرار نشد، چرا که سیاستمداران دیگری در آن دوره، فضایی برای اعتراض به نحوه "اداره" حکومت توسط وی در چارچوب محدودیت های حفاظتی قانون اساسی، پیدا کردند. به موازات تجزیه شدن دمکراسی جدید به آنچه او "جناح ها" می نامید، خود واشنگتن رهبری حزب فدرالیست را به طور ضمنی در دست گرفت. این حزب، وارث مستقیم فدرالیست ها، یعنی طرفداران قانون اساسی جدید بودند که در مبارزه بر سر اینکه آیا ایالت ها آن را تصویب خواهند کرد یا نه، پیروز شدند.
حزب مخالف، یعنی حزب جمهوریخواه-دموکرات، توسط جیمز مدیسن و توماس جفرسن رهبری می شد. در تمام مدت انجام وظیفه واشنگتن در مقام ریاست جمهوری، مگر دو سال اولیه آن، اختلاف فزاینده حزبی، مهم ترین و مبرم ترین تحول سیاسی بود. کشور، ظهور مطبوعات حزبی و سازمان های حزبی را شاهد بود. در حالی که امروزه فرض بر این است که قوه مجریه حکومت از حامیان رییس جمهور تشکیل می شود، در آن روزها قوه مجریه خود نیز دچار تفرقه شده بود. وزیر خزانه داری، الکساندر همیلتن ، فدرالیست ها را مدیریت می کرد، در حالی که توماس جفرسن جلودار مخالفان جمهوریخواه بود، گرچه وزیر امور خارجه کابینه واشنگتن نیز بود. مدیسن، که مقالاتش در سال های 92-1791 در "روزنامه ملی"، مرامنامه جمهوریخواهان را ترسیم کردند، پیش از آن، سخنگوی اصلی فدرالیست ها در کنگره بود. بنابراین همه ظواهر حاکی از آن بودند که اتحاد مستحکم شده ای که واشنگتن مدت طولانی برای آن زحمت کشیده بود در دعوایی بر سر غنایم پیروزی، در حال از هم گسیختن است. واشنگتن در عین حفظ اصل گفتگوی فعال، تلاش می کرد تا آسیب تفرفه کنترل نشده را محدود ساخته و دعا می کرد که "فنجانی که تعارف شده است، توسط ناهماهنگی در عمل، از لبان ما ربوده نشود." این واقعیت که این اختلاف موجود در اوایل دوره جمهوری نهایتا "در محدوده دیواره های قانون اساسی" مهار شد" شاید بزرگ ترین موفقیت بلا منازع بنیانگذاران و دوره ریاست جمهوری واشنگتن باشد.

یک بازنشستگی قاطع

با پدیدار شدن انتخابات ریاست جمهوری و امکان دوره سوم این مقام برای واشنگتن، او تصمیم گرفت تا در سال 1796 بازنشسته شود. او در هنگام اتخاذ این تصمیم، برنامه ریزی کرد که چگونه بازنشستگی اش در این مورد، بتواند به یک مزیت دائمی برای حکومت جدید امریکا تبدیل شود. او در 10 می 1796 از الکساندر همیلتن، برای تهیه یک سخنرانی تودیع، کمک خواست. واشنگتن پیش نویسی را برای همیلتن فرستاد که بخش هایی از آن چهار سال پیش (ظاهرا پیش از موعد) توسط جیمز مدیسن نوشته شده بودند. پس از چهار ماه مکاتبه، هدف واشنگتن محقق شد و او "خداحافظی" را در روز دوشنبه 17 سپتامبر 1796 – یعنی در روز قانون اساسی – در "آگهی نامه روزانه آمریکای کلیپول" منتشر کرد.
واشنگتن در "سخنرانی خداحافظی" خود، با اطمینان از "پاداش سعادتمندانه پرواهای متقابل، زحمات، و خطرات ما" صحبت می کند و این مسئله را روشن می نماید که مقام ریاست جمهوری را با همان دشواری روحی که هنگام کناره گیریش از مسئولیت نظامی در سال 1783 احساس می کرد، ترک می کند. واشنگتن در آن مناسبت قبلی اعلام نمود که "از منصبی که با خجالت پذیرفت، با رضایت کناره گیری می کند." واشنگتن کناره گیری اش را از ریاست جمهوری به صورت زیر توضیح داد:
1- زمان یک انتخابات جدید برای ریاست جمهوری نزدیک می شد و واشنگتن تصمیم گرفت تا "گفتگوی عمومی" را با اعلام در دسترس نبودن خویش "تقویت" کند.
2- راه او علاوه بر "وظیفه"، "تمایل" نیز بود.
3- پیش از آن، وظیفه همیشه بر تمایل غلبه کرده بود، همانگونه که در سال 1792، وضعیت بحرانی "روابط ما با کشورهای خارجی" از یک کناره گیری جلوگیری کرد.
4- وضعیت امور "خارجی و داخلی" ملت تا سال 1796 با رهاسازی وی سازگار بودند.
5- او در اولین سخنرانی افتتاحیه خود، هدفی را که در نظر داشت بیان کرده بود، و با این اعتقاد بازنشسته شد که به موفقیت دست یافته است، اما این موفقیت را به "ملت" نسبت داد.
6- او به خاطر موفقیت تلاش های "شما" سپاسگزاری نموده و آرزو کرد که "اتحاد شما" و "عاطفه برادرانه شما" همیشگی باقی بماند؛ و قداست قانون اساسی آزادی که نتیجه کار "دستان شما" است حفظ شود؛ و "سعادت مردم این ایالات، در سایه آزادی" از طریق "چنین استفاده دوراندیشانه ای از این برکت" تکمیل گردد.
بالاخره او ضمن آرزوی "ابدیت یافتن سعادت شما به عنوان یک ملت" نصیحت بیغرضانه خود را مشابه آنچه در زمان منحل کردن ارتش اعلام کرد، ارائه نمود.
واشنگتن در آن مقطع، با تنظیم متن "سخنرانی دوره ای"اش در سال 1783، بنا بر اصرارهای چندین همکار خود مبنی بر اینکه یک وصیت نامه سیاسی برای هموطنان خود بر جای گذارد تا ملاحظات آینده آنان را هدایت کند، پاسخ می داد. واشنگتن در نامه ای به رابرت موریس در 3 ژوئن 1783، به این اصرارها اشاره کرد. او گفت که "در بالاترین حد از آزادی، احساسات خود را در مورد چند موضوع سیاسی، به ایالات اعلام خواهم کرد." او هنگام ترک ریاست جمهوری در سال 1796 نیز بدون نیاز به هیچگونه اصراری، از همین الگو پیروی کرد.
بازنشستگی واشنگتن از ریاست جمهوری در سال 1796 پس از دو دوره چهار ساله فعالیت در این سمت، از این جهت حائز اهمیت بود که مفهوم یک ریاست جمهوری محدود را استوار ساخت. واشنگتن می توانست از قدرت نظامی و محبوبیت عظیم خود برای ایجاد یک حاکمیت استبدادی برای خویش استفاده کند؛ اما او از چنین کاری خودداری نمود. شکسته نفسی او قطعا برای عموم مردم جذابیت داشت. ابراز احساسات و ستایش خودجوش و عمومی که او در هنگام بازگشت از جنگ انقلابی در سال 1783 با آن مواجه شد، در این مناسبت نیز تکرار گردید.
اما او این بار وظیفه سخت تری را به انجام رسانده بود در حالی که کشمکش تند حزبی حتی او را نیز هدف باز خود قرار داده بود. نه تنها کشور مستحکم شده و امور مالی آن نظم و نسق پیدا کرده بود، بلکه خطرات شوم جنگ خارجی نیز که پنج سال آخر فعالیت او را در این سمت در معرض تهدید قرار داده بودند، حتی در حالی که کشور تقویت شده بود، به مقدار زیادی کاهش یافته بودند. واشنگتن از این بابت نیز خوشحال بود که کناره گیریش او را از موقعیت نامأنوس قرار گرفتن در معرض توهین و استهزاء "نانویسندگان نفرت انگیز" در سطح عمومی، نجات می داد. این وضعیت برای هر رییس جمهور دیگری از زمان واشنگتن تا کنون نیز مایه رنجش و ناراحتی بوده است.

اوجگیری ملت

در ارزیابی نقطه قوت شخصیت واشنگتن در ریاست جمهوری، و سهم او در بنیانگذاری یک جمهوری دمکراتیک، می توان به رویدادی که در سال های اولیه او رخ داد اشاره کرد. او حرفه نظامی خود را به عنوان یک فرمانده انقلابی، با یک خداحافظی پرشور از افسرانی که وفادارانه تحت فرماندهی او خدمت کرده بودند به پایان برده بود. بنا بر اظهار وودرا ویلسن ، در سال های آخر جنگ انقلابی و "در نبود یک حکومت واقعی، واشنگتن ثابت کرد که تقریبا تنها رکن حاکمیت و قانون است." اینکه چگونه چنین امری از شخصیت واشنگتن ناشی می شد به طور کامل در 23 نوامبر 1783 در فرانسز تاورن به نمایش گذاشته شد. بریتانیایی ها نیویورک را تخلیه کرده بودند و این فرمانده با مردان خود خداحافظی می کرد. طبق گزارشات معاصر، در آن لحظه پر از شور و احساس، که کلمات توان بیان آن را ندارند، واشنگتن لیوان خود را بلند کرد: " اکنون با قلبی مالامال از عشق و قدرشناسی، شما را ترک می کنم." او دست خود را دراز کرد تا دستان افسران خود را بفشارد و گذشته را به بایگانی بفرستد. هنری ناکس در نزدیک ترین مکان نسبت به وی ایستاده بود و هنگامی که زمان دست دادن و گذشتن فرا رسید، واشنگتن به طور ناخودآگاه این سردار وفادار را در آغوش گرفته و بوسید.
سپس، در سکوت کامل، او تک تک افسران خود را در حالی که از مقابل او می گذشتند، به همین ترتیب در آغوش گرفت و پس از آن از یکدیگر جدا شدند. این پایان هیجان انگیز بر هشت سال رنج خونین نشان دهنده آرزوی ذاتی واشنگتن برای تبدیل کشمکش به توافق، و توان او در شناسایی مزیت و ارزش دیگران، و همچنین خودش، بود.
واشنگتن پس از کناره گیری از ریاست جمهوری در چند دهه بعد اعلام کرد "این مسئله به میزان بسیار زیادی حقیقت دارد که فضیلت و معنویت، سرچشمه ضروری حکومت مردمی است". او آنچه را اعمال گذشته او نمایانگر آن بود در قالب الفاظ نیز بیان کرد: که موفقیت اقدام دمکراتیک به اراده ای خاص مبنی بر ارج نهادن به تلاش های دیگران و گذشتن از برخی ادعاهای نفسانی و قدرت طلبانه بستگی دارد. واشنگتن معتقد بود که اولین شرط حفظ یک جمهوری دمکراتیک، بنیان گرفتن عقل دور اندیش در وجود فرد است. واشنگتن هنگام صحبت در مورد مردم به عنوان یک کل، نهایتا این ویژگی را "اندیشه روشنفکرانه" و "معنویت ملی" نامید. واشنگتن با ستودن معنویت و عقل برای مردم آمریکا در هنگام ترک سمت خود، امیدوار بود که توان برگرفته از الگوی او آنان را قادر ساخته باشد که پیروی از وظیفه را بر تبعیت از تمایلات مقدم بشمارند. او با محدود نمودن رفتار خود و امتیازات ویژه ناشی از موقعیت رسمی اش، و با تحمل کشمکش و نزاع، بدون توسل جستن به ظلم، این مسئله را روشن نمود که خواهان آن است که میراث او یک دمکراسی حقیقی باشد، نه یک بازگشت به استبداد سنتی. خودداری او از تلاش برای انتخاب شدن برای سومین دوره ریاست جمهوری، این مسئله را استحکام بخشید. "افول" واشنگتن در سال 1796، اوجگیری ملت او بود. احترام مداوم به سابقه ریاست جمهوری دو دوره ای در ایالات متحده (که اکنون از طریق اصلاحیه قانون اساسی اعمال می شود) نمایان گر تأیید مستمر حاکمیت ملت است.
دبلیو. بی. الن استاد علوم سیاسی دانشگاه ایالتی میشیگان و متخصص در فلسفه سیاسی، دولت آمریکا، و اصول حقوقی است. او در حال حاضر، مرخصی تحقیقاتی خود را گذرانده و به عنوان دانشمند میهمان در برنامه جیمز مدیسن بخش علوم سیاسی دانشگاه پرینستون، مشغول به ترجمه کتاب "روح قوانین" مونتسکیو است. از جمله انتشارات او هستند: "جورج واشنگتن: یک مجموعه"، "عادات ذهن: تقویت دسترسی و برتری در آموزش عالی (همراه با کارول ام. الن )".




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط