مارکسيسم ساختارگراي ماشري

زيباشناسي ادبي، در نگر ماشري، در خط مقدم پيکار طبقاتي خواهد بود. متن‌هاي داستاني چنان چه به طور انتقادي خوانده شوند، تضادهاي دروني آن نظام ايدئولوژيک را آشکار خواهند ساخت که در قالب آن نوشته مي‌شوند؛ تضادهايي...
سه‌شنبه، 17 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مارکسيسم ساختارگراي ماشري

مارکسيسم ساختارگراي ماشري
 

 

نويسنده: استوارت سيم
برگردان: علي رامين



 

زيباشناسي ادبي، در نگر ماشري، در خط مقدم پيکار طبقاتي خواهد بود. متن‌هاي داستاني چنان چه به طور انتقادي خوانده شوند، تضادهاي دروني آن نظام ايدئولوژيک را آشکار خواهند ساخت که در قالب آن نوشته مي‌شوند؛ تضادهايي که يک ايدئولوژي عرفاً در پي استتارشان است. «ضعف اساسي ايدئولوژي در اين است که هرگز نمي‌تواند خود محدوديت‌هاي واقعي خودش را بازشناسد. در بهترين حالت، صرفاً مي‌تواند از بيرون بر محدوديت‌هاي خود واقف شود، در يک انتقاد ريشه‌اي و نه يک خرده گيري سطحي از محتواي آن» (Macherey, 1978:131) ماشري دلمشغول آن است که اساس و مبنايي را براي يک چنين انتقاد ريشه‌اي به وجود آورد، انتقادي که از لايه‌ي ويژگي‌هاي سطحي يک متن- مضمون، ساختار صبوري، سبک نوشتاري- درگذرد و تضادهاي ايدئولوژيک به رمز درآمده‌ي درون آن را بازشناسد، تکنيکي که «برخلاف جهت خواندن» نام گرفته است. متن‌ها از نظر ماشري همان اندازه که بازتابنده‌ي ايدئولوژي‌اند فرا آورنده‌ي آن نيز هستند. پديدآورندگان، به معناي رومانتيک کلمه، «آفرينشگر» نيستند، بلکه «فراآورنده» (يا توليد کننده)‌اند، فراآورنده‌اي که آگاهانه مواد اوليه‌ي يک ايدئولوژي را، همچون باورها و پيش‌فرض‌هايي که در زندگي هر روزه‌شان حضوري فراگير دارند، به شيوه‌اي معين براي مخاطباني معين عمل مي‌آورد. ماشري مي‌گويد «يک کتاب هيچ‌گاه تک و تنها از راه نمي‌رسد. آن پيکره‌اي است در برابر پس زمينه‌اي از تشکل‌هاي ديگر، بيشتر متکي بر آن‌ها تا در تضاد آن‌ها » (Ibid., 53). يعني يک کتاب يک توليد است که شبکه‌اي از روابط اجتماعي فراپشت خود را ايجاب مي‌کند. اين گفته چه بسا حرف تازه‌اي به نظر نيايد، ولي برخي از مکاتب نقد، که مثال برجسته‌ي آن نقد نوست، در قرائت و نقد متون عواملي همچون توليد و زمينه را نامرتبط مي‌دانند. يک متن ادبي در نگر يک منتقد نو، يک هستي مستقل و خودبسنده است که بايد براساس روابط عناصر دروني‌اش (شخصيت‌هاي داستاني و غيره) خوانده شود.
نظريه‌ي ايدئولوژي ماشري قوياً مبتني بر مفهوم تضاد است و در يکي از معروف‌ترين عباراتش، ايدئولوژي را «حل وفصل کاذب يک بحث واقعي» توصف مي‌کند. مثال زير شايد براي توضيح چگونگي کارکرد اين فرايند مفيد باشد. در يک نظام سرمايه‌داري، رقابت فردي را در تقريباً همه‌ي جنبه‌هاي زندگي به گونه‌ي فعالي تشويق مي‌کنند، و تکيه گاه اصلي اقتصاد «بازار آزد» همين رقابت فردي است. رقابت فردي تنها شيوه‌ي اداره‌ي يک جامعه نيست- الگوي ديگري چه در يک زمان واحد و چه در طول تاريخ در مناطق مختلف جهان وجود داشته‌اند- ولي حاميان سرمايه‌داري مي‌خواهند آن را، هم به مثابه طبيعي‌ترين شيوه‌ي زندگي و هم به مثابه حد اعلاي تکامل انساني عرضه کنند. بنابراين، رقابت بخشي از «طبيعت آدمي» ديده مي‌شود، يک خصيصه‌ي فطري و نه يک موضوع ايدئولوژيک، زيرا طبيعت آدمي خارج از دسترس ايدئولوژي است. حال بحث واقعي براي يک مارکسيست چه بسا اين باشد که آيا مي‌توان در اخلاق مبتني بر رقابت و روابط اجتماعي نشئت گرفته از آن مسئله‌ي عدالت يا غير آن را مطرح کرد؟ چنين بحثي نمي‌تواند در چارچوب يک نظام سرمايه‌داري به درستي مطرح و حل‌وفصل گردد (چنان‌که ديديم مهمترين مسئله براي يک ايدئولوژي اين است که «خود نمي‌تواند محدوديت‌هاي واقعي خودش را بازشناسد»). ماشري مي‌گويد ايدئولوژي دقيقاً در پي آن است که همه‌ي نشانه‌هاي تضاد و «بحث واقعي» ناشي از آن را به کل محو و ناپديد کند، ولي تنها در صورتي مي‌تواند چنين کند که مانع شناخته شدن آن تضادها گردد. [در ايدئولوژي سرمايه‌داري] رقابت نبايد همچون يک مسئله ديده شود بلکه بايد بخشي از «طبيعت آدمي» تلقي گردد.
منبع مقاله :
رامين، علي؛ (1387)، مباني جامعه‌شناسي هنر، ترجمه علی رامین، تهران: نشر ني، چاپ سوم.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط