شاعر: محمدعلى مجاهد «پروانه»
تا به كى در پرده مانى ماه من! روشنگرى كن
تا كنى هر دلبرى را عاشق خود، دلبرى كن
جلوهاى كن! زهره را چون ذرّه محو خویش گردان
رخ نما و مشترى را بر رخ خود مشترى كن
تا به كى از دورى ماه رخت كوكب شمارم؟
چرخ دین را مهر شو، در آسمان روشنگرى كن
شاهباز دین ز هر سو مىخورد تیرى، خدا را
طایر بشكسته بال دین حق را شهپرى كن
قاف تا قاف جهان پر شد ز ظلم اى حجّت حق
تكیه زن بر مسند عدل الهى، داورى كن
موج بحر كفر، پهلو مىزند بر ساحل دین
نوح شو، توفان به پا كن! فُلْك دین را لنگرى كن
تا نداده حق پرستى جاى خود بر بت پرستى
بت شكن شو چون خلیل و دفع خوى آزرى كن
تا به كى چرخ ستمگر بر مدار ظلم گردد؟
تا كند اندر مدار عدل گردش، محورى كن!
كفر را از ریشه بركن، ظلم را از بن برافگن
برق شو! از دشمنان خرمن بسوزان، تُنْدَرى كن
تا به كى اى گوهر دین! از صدف بیرون نیایى؟
ناخدا شو! كشتى دین خدا را رهبرى كن
تیغ بركش از نیام و قصد جان دشمنان كن
پاى برزن بر ركاب و حملههاى حیدرى كن
اى همه جانها به لب از هجر رویت، چهره بگشا!
وى همه آثار هستى از تو مشتق، مصدرى كن