زمينه ايجاد وحدت اسلامى از طريق گفت وگوى بين تمدنى

واژه وحدت در لغت چنانچه مرحوم «دهخدا» در «لغت نامه» ذيل همين واژه آورده، معناى يگانه شدن، يكتايى، يگانگى، انفراد و تنهايى مى باشد. از آنجايى كه در بحث از وحدت اسلامى، چنين معنايى از وحدت، معناى ادغام مسلمان ها با فرق و مذاهب و زبان هاى مختلف در يكديگر را مى دهد، از اين رو صاحبان انديشه در اين بحث توضيح مى دهند كه منظور از وحدت اين است كه با توجه به مشتركاتى كه بين همه طوايف و فرق اسلامى وجود دارد همه مسلمانان بايد در عرصه زندگى اجتماعى با
سه‌شنبه، 1 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زمينه ايجاد وحدت اسلامى از طريق گفت وگوى بين تمدنى
زمينه ايجاد وحدت اسلامى از طريق گفت وگوى بين تمدنى
زمينه ايجاد وحدت اسلامى از طريق گفت وگوى بين تمدنى

نويسنده:دكتر محمد منصورنژاد
مقاله حاضر تحت عناوين زير سامان يافته است:
الف) تعاريف؛
ب) گفت وگو براى وحدت در حوزه هاى جغرافياى مذهبى، زبانى و سياسى؛
ج) نتيجه گيرى.

الف) تعاريف:

در مدخل بحث تاملى بر بعضى از مفاهيم اساسى ضرورى مى نمايد.
۱) وحدت:
واژه وحدت در لغت چنانچه مرحوم «دهخدا» در «لغت نامه» ذيل همين واژه آورده، معناى يگانه شدن، يكتايى، يگانگى، انفراد و تنهايى مى باشد. از آنجايى كه در بحث از وحدت اسلامى، چنين معنايى از وحدت، معناى ادغام مسلمان ها با فرق و مذاهب و زبان هاى مختلف در يكديگر را مى دهد، از اين رو صاحبان انديشه در اين بحث توضيح مى دهند كه منظور از وحدت اين است كه با توجه به مشتركاتى كه بين همه طوايف و فرق اسلامى وجود دارد همه مسلمانان بايد در عرصه زندگى اجتماعى با توجه به مصالح كل امت اسلامى اختلاف زدايى نموده و در جهت ترويج اخوت اسلامى در همه سطوح بكوشند و همين تفاوت بين معناى لغوى و اصطلاحى بود كه مصلحان وحدت اسلامى در سده اخير را به دقت بيشتر كشانده و به جاى وحدت اسلامى، از واژه تقريب اسلامى استفاده نمودند و دست به تاسيس «جماعه التقريب بين المذاهب الاسلاميه» زده و از دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه سخن به ميان آورده اند كه معناى قرابت، نزديكى و همدلى را مى دهد، نه معناى انحلال يا ادغام مذاهب و...
برخى معتقدند كه ميان وجود كشورهاى مستقل مسلمان با تحقق وحدت مسلمين، يا خصوصا با تحقق وحدت جهان اسلامى تناقض وجود دارد، زيرا استقلال يك كشور مستلزم و متضمن مرز و حاكميت ملى و تماميت سرزمينى و تبعات آن است كه علنا با همه تضمينات يك جهان اسلام متحد و يكپارچه منافات دارد.
اين اشكال در صورتى وارد است كه مفهوم وحدت را در معناى لغوى آن به كار بگيريم. اما اگر مقصود از وحدت تقريب مسلمانان با توضيح فوق باشد، اشكال وارد نيست و مسلمانان ضمن تعدد سرزمينى و زبانى مى توانند با يكديگر قرابت و همدلى داشته باشند.
۲) گفت وگو:
واژه گفت وگو چنانچه «محمد معين» در «فرهنگ فارسى» ذيل اين واژه آورده، به معنى مكالمه، گفت و شنيد و مباحثه آمده است و در زبان انگليسى واژه ديالوگ (Dialogue) به معنى همپرسه دو يا چند نفر، مبادله و مباحثه در باب انديشه ها و مبادله و مباحثه براى دستيابى به تفاهم و يا شناخت متقابل آمده است. در اين فرهنگ اثر و نوشته اى كه در قالب يك همپرسه تهيه شود نيز ديالوگ ناميده مى شود؛ در نوشتار حاضر همين معناى ياد شده از گفت وگو مورد عنايت مى باشد.
۳) تمدن:
تمدن را «دكتر معين» در «فرهنگ فارسى» در لغت به معناى خو گرفتن با آداب شهرياران و يا همكارى افراد جامعه در امور اجتماعى، دينى، اقتصادى و... مى داند.
اما تعريف «والرشتاين» براى اين نوشتار مفيدتر است كه از دو معناى متمايز تمدن سخن به ميان آورده است؛ از يك سو تمدن دلالت بر فرايندها و پى آمدهايى دارد كه انسان ها را متمدن تر مى سازند و آنها را از خصلت هاى حيوانى و وحشيانه دور مى دارند و از سوى ديگر، اين كلمه برد جمع دارد كه درآن تمدن اشاره به پيوند خاصى از جهان نگرى، آداب و رسوم، ساختارها و فرهنگ دارد و نوعى كليت تاريخى را شكل مى دهد كه با ساير گونه هاى اين پديده، همزيستى دارد.
معناى دوم از تمدن كه حكايت از ساختارى تاريخى دارد در اين مقاله مورد اهتمام است كه به عقبه اى حدود چهارده قرن از مسلمانان با آداب و رسوم و فرهنگ قريب به هم اشاره دارد و مراد از «گفت وگوى بين تمدنى» نيز گفت وگوى مسلمانان با وجود تعدد زبان، قبايل، خاك و نژاد و حتى مذاهب گوناگون با يكديگر مى باشد.
اما براى مفهوم بندى دقيق تر و رعايت سطوح مختلف بحث، گفت وگوى بين تمدنى جهان اسلام در سه سطح زير مورد بحث قرار مى گيرد:
گفت وگو در حوزه جغرافياى مذهبى، جغرافياى زبانى و جغرافياى سياسى.

ب) گفت وگو براى وحدت در حوزه هاى جغرافياى مذهبى، زبانى و سياسى:

تحول و توسعه برخى از مفاهيم:

در مقاله حاضر در كنار جغرافيا، مضاف اليه هايى چون سياسى، مذهبى و زبانى آمده است. در اين رابطه نكات چندى قابل تذكرند:
۱-۱) در همه فرهنگ ها برخى واژه ها به صورت مشترك لفظى به كار مى روند. يعنى يك لفظ داراى بار معنايى متفاوت و مصاديق كثير و دور از هم به كار مى روند. مثل لفظ «شير» كه براى شير، شير جنگل و شير آب به كار مى رود. به نظر مى رسد مفاهيمى چون «مرز و وطن» نيز اين قابليت را دارند كه در معانى و مصاديق گوناگون به صورت مشترك لفظى به كار برده شوند. مثلا از مرز مذهبى مشترك شيعيان در مقابل اهل سنت سخن گفت. در اين صورت شيعيان ايرانى با شيعيان لبنانى، مرز مذهبى مشترك دارند و حال آن كه در داخل مرز مشترك جغرافيايى لبنانى هاى سنى با شيعه مرز مشترك مذهبى ندارند. و يا مرز زبانى نيز با مرز جغرافيايى و مرز مذهبى قابل تمييز است. ترك زبانان كشورهاى مختلف در حالى كه با هم مرز مشترك زبانى دارند، ممكن است مرز مشترك مذهبى و جغرافيايى نداشته باشند.
۱- ۲) البته برخى واژه ها، مشترك لفظى بودن آنها مشهور و مستعمل است. اما از آنجا كه مفاهيم در حال تحولند و مفاهيم مختلف متاثر از عوامل گوناگون خصوصا در عصر ارتباطات، از طريق ابزارهاى نوين ارتباطى قابليت تغيير را دارند. مدعا در اينجا آن است كه مفاهيم مرز و وطن نيز دچار تحول مفهومى شده و از اين رو مى توان از سطوح مختلف گفت وگو براى ايجاد وحدت در جهان اسلام سخن گفت و از جغرافياى مذهبى در كنار جغرافياى زبانى و جغرافياى سياسى بحث نمود، گرچه مفهوم مستعمل و مشهور «مرز و وطن» به جغرافياى سياسى مربوط است.
۱-۳) گرچه در جغرافياى مذهبى، پيروان يك مذهب با هم قرابت بيشتر داشته و همچنين در جغرافياى سياسى و جغرافياى زبانى؛ اما اين تمايز بين مرزهاى مذهبى و سياسى، لزوما به معناى تعارض نيست. با همين مبناست كه اشكالات امثال «حامد الگار» و ديگران كه فكر مى كردند چون سيد جمال الدين اسدآبادى از وطن مسلمين سخن گفته و كل جهان اسلام را با حفظ استقلال ملى به وحدت دعوت مى كرد تناقض مى گفت وارد نيست.
۲) اقسام گفت وگوهاى بين تمدنى:
۱-۲) گفت وگو در حوزه جغرافياى مذهبى:
شايع ترين گفت وگوى بين تمدنى در اسلام، خصوصا در سده اخير گفتمان مذهبى و بين المذاهب بوده است؛ در اين زمينه نمى توان در حد يك مقاله به همه مباحث مربوط به موضوع پرداخت، از اين رو تنها به چند نكته مهم در بحث اشاره مى گردد.
اولا) در نوشتار حاضر سخن از گفت وگوى بين پيروان دين و تمدن اسلامى است. گفت وگوى در حوزه جغرافياى مذهبى سخن از گفت وگوى بين پيروان و نخبگان مذاهب اسلامى است. به تعبير «علامه طباطبايى» در كتاب «شيعه در اسلام» اگر انشعاباتى در دين پديد آيد، هر شعبه را مذهبى نامند. در اسلام در يك تقسيم بندى كلى، مذاهب به دو دسته سنى و شيعى تقسيم مى شوند. در مرحله بعد انشعاب در مذاهب را داريم كه اختلاف اهل مذهب در چگونگى مسايل اصلى وقوع آنها با حفظ اصول مشترك، «انشعاب» ناميده مى شود.
مذهب شيعه، شعبى چون زيديه، اسماعيليه، نزاريه، مستعليه، دروزيه، مقنعه و دوازده امامى را پذيرفته و در مذهب اهل سنت شعبات كلامى عمده، اشاعره و معتزله اند و مذاهب فقهى به مالكى، حنفى، شافعى، حنبلى و نيز شعبه اباضى تقسيم شده و نيز مذاهب صوفى مسلك سنى نيز پيروان فراوان دارند. معرفى و بيان، تاريخچه اختلافات و ارتباطات و گفت وگوهاى اين مذاهب و فلسفه وجودى آنها در اين نوشتار قابل طرح و بسط نيست.
دوم: بازيگران اصلى گفت وگوى بين المذاهب، عالمان و نخبگان دينى اند. پيشگامان مساله تقريب مذاهب انديشمندان بزرگى از شيعه و سنى بوده اند كه ذكر تلاش هاى آنها يك حداقل مقاله مستقل مى طلبد و از اين جهت تنها به ذكر برخى از بزرگان شيعه و سنى بسنده مى شود. در جهان تشيع بزرگانى چون شيخ مفيد، سيدمرتضى، شيخ طوسى، علامه حلى، شهيد اول و شهيد دوم، سيدجمال الدين اسدآبادى، سيدمحسن امين و سيدعبدالحسين شرف الدين و حاج آقا حسين بروجردى و امام خمينى و... را بايد از بزرگان تقريب نام برد. از اهل سنت علمايى چون محمد عبده و مصطفى عبدالرازق، مصطفى مراغى، محمدعلى علوبه، حاج امين حسينى، حسن البنا، محى الدين قليبى، شيخ عبدالفتاح مرغينانى، على بن اسماعيل، علامه كواكبى، علامه محمد مدنى، شيخ محمد عبدالله درار و شيخ محمود شلتوت و...
در اين رابطه تنها به نقل ديدگاه شيخ «محمود شلتوت» از بزرگان اهل سنت و رييس «دانشگاه الازهر» مصر كه باب گفت وگو را با شيعيان خصوصا «آيت الله بروجردى» باز كرده بود اشاره مى گردد. از ايشان پرسيده شد كه آيا بايد از مذاهب اربعه اهل سنت تبعيت كرد و پيروى از شيعه اثنى عشرى چه حكمى دارد؟ ايشان پاسخ دادند كه اولا: آيين اسلام هيچ يك از پيروان خود را ملزم به پيروى از مكتب معين نكرده، بلكه هر مسلمانى مى تواند از هر مكتبى كه به طور صحيح نقل شده و احكام آن در كتب مخصوص به خود مدون گشته است پيروى كند و كسى كه مقلد يكى از اين مكتب هاى چهارگانه باشد مى تواند به مكتب ديگرى، هر مكتبى كه باشد منتقل شود.
ثانيا مكتب جعفرى معروف به مذهب اثنى عشرى مكتبى است كه شرعا پيروى از آن مانند پيروى از مكتب هاى اهل سنت جايز مى باشد.
سوم از آنجا كه طرح حتى اجمالى بعضى مباحث مربوط به گفت وگوى بين المذاهب در حد يك مقاله كوتاه امكان ندارد، از اين رو اهم مباحث در موضوع به عنوان اركان گفت وگوى مذهبى را در قالب جدول زير مى توان به تصوير كشيد:

بازيگران اصلى رهبران و نخبگان مذهبى شيعه و سنى

هدف گفت وگوتقريب و وحدت مذاهب: كاستن شكاف ها و اختلافات مذهبى، تقريب باورهاى مذهبى با باورهاى نخبگان سياسى و زبانى
موضوعات گفت وگو تقويت منابع مشترك اعتقادى و اجتهادى مانند عقل، سنت و سيره نبوى، كتاب (قرآن) عرف، همسويى در جرح و تعديل اسناد، همسويى در بهره ورى از روايات فريقين؛ اهميت و ضرورت وحدت مذاهب خصوصا در شرايط حاضر؛ تعيين وقت و ثبوت هلال شيوه هاى تدريس نطيقى، فقه، كلام و اخلاق و...
مبانى گفت وگو كتاب و گفتار اعجاز پيامبر، اصل دعوت، اصل وحدت و اخوت و اهتمام به امور مسلمين، اصل توحيد، اصل صيانت قرآن از تحريف، علم طلبى و عقل مدارى در اسلام، مدارا و تحمل ديگران و...
موانع گفت وگو علماى متحجر و مبلغان احساسى، عدم ارتباطات نهادينه مسلمانان با هم، استعمار و تفرقه افكنى و تاثير مذاهب ساختگى، دولت مردان غيرمتعهد و...
ابزارها و مجارى گفت وگو تاسيس نهادهايى با هدف تقريب مذاهب، تقويت و تكثير كنفرانس هاى وحدت اسلامى، تاسيس دانشگاه مذاهب اسلامى، تاسيس كانال هاى خاص صداوسيما بين المذاهب، بهره گيرى از كعبه و مراسم حج در جهت وحدت و برگزارى كنگره هاى مذهبى (تقويت فرهنگ و مفاهيم اسلامى در ميان امت اسلامى) مثلا وطن اسلامى، نام هاى اسلامى و (... تقويت مناسك مشترك شيعه و سنى) امثال نماز جمعه، جماعت، برگزارى هفته وحدت و (... تعريف سايت هاى اينترنتى جهان اسلام و) ... در رابطه با بخشى از موارد ياد شده از سوى مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى (اقداماتى محدود صورت پذيرفته است).
۲-۲) گفت وگو در حوزه جغرافياى سياسى:
براى رعايت ايجاز نكاتى كه براى تحقق وحدت از طريق گفت وگو در حوزه جغرافياى سياسى قابل طرحند، به صورت اشاره ذيلا مى آيند:
اول: ميدان بازى در حيطه جغرافياى سياسى، كشورها بوده و مرزهاى سياسى مهمترين عامل تشخيص و جدايى يك واحد متشكل سياسى از واحدهاى ديگر است. در ضمن وجود همين خطوط است كه وحدت سياسى را در يك سرزمين كه ممكن است فاقد هرگونه وحدت طبيعى يا انسانى باشد، ممكن مى سازد. خطوط مرزى، خطوطى اعتبارى و قراردادى هستند كه به منظور تحديد حدود يك واحد سياسى بر روى زمين مشخص مى شوند و خطوطى كه سرزمين يك دولت را از دولت همسايه جدا مى سازند، به مرزهاى بين المللى معروفند. كشورهاى اسلامى به رغم اشتراك در دين و تمدن اسلامى از طريق مرزهاى سياسى از هم متمايز و بازشناخته شده و حتى اگر در كنار هم نيز باشند همسايه يكديگر تلقى مى شوند. با اين نگاه چون كشورهاى اسلامى متعدد و كثيرند، تقريب و وحدت آنها، نياز به برنامه و اهداف روشن و استراتژى دقيق دارد. بازيگران اصلى براى گفت وگو در حوزه جغرافياى سياسى، نخبگان سياسى و دولتمردانند.
دوم: متاسفانه در قرون اخير دول استعمارى بر تضعيف وحدت سياسى و يا ايجاد تفرقه سياسى در بين دولت هاى اسلامى نقش جدى بازى كرده اند. از نقش هاى سوزنده و مخرب آنها اين بود كه سبب تجزيه دولت ها و كشورهاى اسلامى شده اند. براى اين مدعا شواهد فراوان مى توان ارايه كرد. بارزترين مثال قرن بيستمى آن تجزيه دولت و كشور عثمانى به وسيله دول استعمارگر خصوصا انگلستان و فرانسه پس از جنگ جهانى دوم است. دولت عثمانى كه از اوايل سده چهاردهم با سرعت روبه رشد گذاشته و در قرن ۱۷ م بخش هايى از اروپا را نيز به خود منضم كرده بود، از آن پس در طول قرن هجدهم و نوزدهم اين امپراتورى به تدريج مناطق زير نفوذ خود را از دست داد تا اين كه شركت در جنگ جهانى اول در كنار متحدين بهانه لازم را براى تجزيه اين امپراتورى پيش آورد و تجزيه عثمانى و نقشه سياسى جنوب غربى آسيا كه از زير سلطه دولت عثمانى بيرون آمد، شالوده همه مسايل و كشمكش هاى سياسى كه امروز مردم اين منطقه درگير آن هستند، پى ريزى گرديد و اين تكثر مرزها و خط كشى ها بين ملت هاى اسلامى محصول تلاشى است كه استعمارگران از امكانات و استعدادهاى درونى بهره برده و جهان اسلام را از همديگر دور نموده و تخم تفرقه و تشتت كاشتند.
دول استعمارى در قرون اخير از طرفى ديگر در بين كشورهاى اسلامى وحدت و اتحاد نيز ايجاد كرده اند، ولى واضح است كه چنين اتحادى در جهت منافع بيگانگان و خلاف مصالح مسلمانان و تمدن اسلامى است. از مصاديق بارز اتحاد در نيمه دوم قرن بيستم ، سازمان پيمان مركزى است كه به «سنتو» شهرت داشت و يك پيمان دفاعى بود. اين سازمان تا سال ۱۹۵۹ به «پيمان بغداد» معروف بود. از موسسين اين پيمان عراق و تركيه بودند و كشورهاى امريكا و انگلستان از آن استقبال كردند. اين پيمان بر اثر تحولات بعدى از جمله انقلاب اسلامى ايران منحل شد. وزارت امور خارجه ايران در مورخه ۲۰/۱۲/۱۳۵۷ طى اعلاميه اى دلايل خود را براى خروج از پيمان اعلام داشت و از جمله دلايل اين بود كه به نظر وزارت خارجه دولت ايران نمى تواند متعهد مفاد قراردادى باقى بماند كه منافع مردم ايران و هم پيمانان او را حفظ و حمايت نمى كند و برخلاف در جهتى قرار دارد كه به زيان و ضرر مردم اين منطقه است.
حداقل درسى كه از اين سابقه تاريخى در جهان اسلام مى توان آموخت آن است كه لزوما هراستقلال ساختگى مطلوب نيست، چنانچه هر وحدت و اتحاد استعمارى جهان اسلام نيز ممدوح و قابل توصيه نيست و از همين رو بهترين راه حصول وحدت در كشورهاى اسلامى، تعامل و ترابط بين تمدنى و گفت وگو بين الدول اسلامى است، تا به وحدت و همدلى كه در جهت منافع اسلام و مسلمين تن در دهيم و اينجاست كه مساله اساسى آن خواهد بود كه با فرض وجود كشورهاى متعدد اسلامى و متمايز از طريق مرزها به چه الگويى از وحدت و قرابت مى توان رسيد و با گفت وگو به كدام دكترين و استراتژى جهت تقارب بيشتر مى توان دست يافت؟

ج) نتيجه گيرى:

از مجموعه مباحث اين نوشتار به اينجا مى رسيم كه:
۱) اگر در گفت وگو (dialogue) طرفين كلام براى گفتن حق دارند، در سطح جهان اسلام نيز اولاً گفت وگوى بين مذهب يا بين كشورها و بين صاحبان زبان ها درمى گيرد كه هر كدام از طرفين بايد ديگرى را به رسميت بشناسد و همانطور كه مى گويد هنر شنيدن نيز داشته باشد و در اين فراز به وحدت مذاهب اسلامى در سطح جهان با وحدت كشورهاى اسلامى و يا وحدت صاحبان زبان ها در سطح جهانى مى رسيم، ثانياً در سطح ديگر نخبگان مذهبى متحد و نخبگان سياسى همگرا و نخبگان زبانى هم جهت در راستاى مصالح اسلام و مسلمين با هم به گفت وگو و تعامل مى پردازند. پس گفت وگو براى وحدت دو سطح كلى دارد؛ از يك سو گفت وگوى بين المذاهب، بين الدول و از سوى ديگر بين زبانى و گفت وگوى مذاهب با دول و نخبگان زبانى.
۲) از نتايج عصر ارتباطات و تسهيل در مراوده؛ اولاً آسان شدن گفت وگو فراتر از مرزهاى جغرافيايى است. به عبارت ديگر امروزه مرز جغرافيايى بسيار نفوذ پذيرتر از سابق شده است؛ ثانياً گرچه تسهيل در ارتباطات مى تواند بسترساز تشتت و اختلاف باشد، اما مديريت مسوولانه و تخصصى نخبگان مذهبى، سياسى و زبانى جهان اسلام، از اين ارتباطات آسان در جهت همدلى و وحدت مى تواند كمال بهره را ببرد.
۳) از آنجا كه مراد از وحدت اسلامى تقريب و همدلى و نه ادغام همه مسلمان ها است، از اين رو با تقويت فرهنگ اسلامى در ميان كشورها، زبان ها و مذاهب، مى توان قرابت و همگرايى مسلمانان را تعميق بخشيد و اين هدف نياز به برنامه ريزى و استراتژى و راهكارهاى مناسب از سوى نخبگان را دارد.
۴) از آنجا كه كشورهاى اسلامى عمدتاً در مناطق جغرافيايى پنج گانه خاورميانه، آسياى ميانه، آسياى جنوبى، آسياى جنوب شرقى و نيز آفريقاى شمالى زندگى مى كنند در يك نگاه واقع گرايانه تر و راهبرد معقول تر مى توان گفت وگو براى وحدت در هر سه بعد زبانى، مذهبى و سياسى را نيز در سطح اين پنج منطقه جغرافيايى تقسيم و تعقيب نمود. ابتدا هر منطقه در سه بعد ياد شده با هم همگرا شده و نزديك مى شوند و سپس نخبگان مذهبى، سياسى و زبانى هر منطقه با مناطق چهارگانه ديگر در نشست هاى مشتركى براى وحدت جهان اسلام به چاره جويى مى پردازند.
واضح است كه يافته هاى نخبگان به مسلمانان متاثر از آنها منتقل شده و در زمينه وحدت، فرهنگ سازى خواهد شد. مسلمانان توجيه مى شوند كه اختلافات شرعاً غيرمجاز و عقلاً نيز آسيب زاست و وحدت و همدلى مسلمانان شرعاً واجب و عقلاً لازم و سودمند است.
منبع:روزنامه جوان




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط