نگاهى به شخصيت و حقوق زن در اسلام و ساير ملل
حقوق زنان
برخى از نويسندگان و گويندگان، در دفاع از شعار آزادى زنان و احقاق حقوق آنان به قدرى راه اغراق و افراط را مى پيمايند كه گويا مرد و زن هيچ وجه تمايزى در مراحل مختلف تعقل و تفكر، عواطف و احساسات، توان جسمى و... ندارند. دسته ديگر با صد و هشتاد درجه تفاوت، زنان را انسان نمى پندارند بلكه آنان را حيوان يا شيطان و ارواح خبيثه يا اشيايى ابزارگونه براى استفاده انسانها (مردها) مى شناسند.
چه خوش گفت حكيم بزرگ بشريت امام اميرالمؤمنين عليه السلام:
«لاتجد الجاهل اما مفرطا او مفرطا.»
آرى جاهل و بى خبر از اسرار و نهفته ها و نگفته هاى وجودى انسان جز اين نتواند بود كه يا راه افراط مى پيمايد و يا راه تفريط.
خوشبختانه كل مدعاها و پيشنهادهاى افراط گرايانه طرفداران تساوى حقوق زنان و مردان، و نيز ادعاها و فرضيه هاى تفريط مآبانه رقباى آنان در ادوار پيشين جوامع بشرى به مرحله اجرا در آمد و تجربه شد (حتى در برخى موارد، كامل تر و جامع تر) ولى ادامه نيافت و پايدار نماند. گويا تنها سر عدم موفقيت آن تجربه ها، ناهماهنگى آن آداب و مقررات با مقتضيات فطرت و ناهمگونى با سنت و خلقت در جهان فطرت بود.
با توجه به اين كه مرد و زن در انسانيت شريكند و در ويژگيهاى جنبى از قبيل توانمندى جسمى و روانى و غيره متفاوت، برخى از انديشمندان به مقتضاى محدود بودن دايره فكر و انديشه بشرى منحصرا به مشتركات توجه كرده، در تمام حقوق و وظايف، معتقد به شركت و تساوى شدند و برخى ديگر فقط به ابعاد ويژه هر يك از اين دو جنس توجه كرده، در تعيين حقوق و وظايف زنان راه تفريط پيمودند. غافل از اين كه زن و مرد - به عنوان دو ركن سازنده و برپا دارنده جامعه - بايد مانند نقش چشم و گوش و دست و پا و زبان - به عنوان اععضاى فعال و مؤثر در كل بدن - عمل نمايند; يعنى مساوات چشم و گوش در مفيد بودن براى بدن، اقتضا نمى كند كه چشم مانند گوش، باز و بى پرده بوده در معرض برخورد با انواع آسيبها مانند باد، آب، گاز و غيره قرار گيرد و يا زبان بايد مانند دست، گشاده و بى پوشش باشد و اين استدلال كه هر دو، عضو يك بدن مى باشند پس چرا يكى باز است و ديگرى بسته; يكى رو گشاده و ديگرى پوشيده؟ ناقص و نارساست چرا كه هر يك، ويژگيها و كاركردهاى مخصوص به خود دارند.
در مقاطعى از تاريخ، زنان، پستهاى درجه اول و مناصب ويژه اى را در صحنه حكومت، سياست و اداره كشور خود دارا شدند و در برخى ادوار، پسران موظف به دادن نفقه به پدر و مادر نبودند ولى دختران مجبور به انجام اين تعهد بودند حتى اگر موافق ميل باطنى آنها نبود. همچنين مصريان به شدت، حرمت زنان را پاس مى داشتند تا حدى كه چند شهبانو بر آنان فرمان مى راندند. يكى از شرايطى كه در قباله ازدواج مردم مصر ثبت مى شد; اطاعت كامل مرد از زن بود. به طور كلى، زن در مصر باستان، فرمانرواى خانواده بود و مردان مجبور بودند دستمزد خود را بدون دخل و تصرف به خدمت بانوى خانه بياورند و زنان حق داشتند آن را بدون اجازه شوهر خرج كنند (2) و در برخى كشورها مديريت نظامى در اختيار زنان بود و قراردادهاى جنگ و صلح و آتش بس به امضاى آنان مى رسيد.
و از آنجا كه چنين شيوه هايى در اداره امور كلان سياسى و اقتصادى كشور و سرپرستى خانواده موفق نبود، به طور طبيعى و بدون فشار خارجى بار سنگين مديريت خرد و كلان از دوش آنان برداشته شد (يا خود زنان آن را بر زمين نهادند) و مردان برداشتند و بر دوش كشيدند.
از اين رو مديريت و مسؤوليت پذيرى زن در اين سطح، نه فقط از كشور متمدن و پيشرفته مصر به كشورهاى ديگر سرايت نكرد و جهان شمول نشد، در خود مصر نيز پايدار نماند.
در حدود سه هزار سال قبل از اسلام، زن مورد بى احترامى و تحقير و تضييع حقوق قرار داشت و در تمام اين مدت اكثر اقوام و ملل «چه پيشرفته و متمدن، چه وحشى و بى تمدن و چه نيمه متمدن » مانند يكديگر به زنان نگاه مى كردند و به طور يكنواخت با آنان رفتار مى نمودند.
در اغلب آيين هاى رايج در اقوام و ملل نيمه متمدن و حتى مترقى و متمدن قبل از اسلام، زن، انسانى بود بى اراده و تصميم، بلكه برده وار در اختيار پدران، شوهران و فرزندان قرار داشت.
مقايسه
از نظر تاريخى، اين مطلب مسلم است كه زن در ديدگاه غير اسلامى، حتى در تفكر معاصر غرب - كه به زعم برخى، پيشرفته ترين نوع تفكرات جهان بشريت در غير اديان آسمانى است -، به مراتب محرومتر و مظلومتر از مرد بوده و هست. تا جايى كه در برخى از قبايل، پس از مرگ شوهر، زن را مى كشتند و در كنار قبر شوهر دفن مى كردند و برخى ديگر، زن را زنده در گور شوهر دفن مى كردند. (3)
زن در اقوام متمدن قبل از اسلام حق تملك داشت (به سبب ارث و غيره) اما حق تصرف در مال خود را نداشت (همچون كودك و ديوانه). (4)
نمونه هايى از برخورد ملتها با زن
هند
ايران
مصر قديم
يونان
«بايد نام زن هم مانند خودش در خانه محبوس باشد.»
«دموستن » خطيب معروف يونانى مى گويد:
«ما زنان هوسران را براى لذت مى خواهيم... و همسران را براى فرزندان مشروع.»
زن در يونان قابل فروش و هبه بود و پدر همين دموستن، مادر او را به يكى از دوستان خود بخشيده بود و به قولى، سقراط نيز همسر خود را به «آلسى بياد» خطيب قرض داده بود. و در عرف آن زمان، مرد اگر سنين جوانى را گذرانده بود، وظيفه داشت مرد جوانى را براى همبسترى زن خود پيدا كند. ولى زن با داشتن هر نوع رابطه جنسى بدون اذن شوهر، مستحق قتل بود. (7)
در ميان يونانيان، زن، مانند برده خريد و فروش مى شد، در برابر پدر و شوهر حق مالكيت، معاشرت و حيات نداشت. پدر يا شوهر مى توانستند زن و دختر خود را بفروشند و قرض يا اجاره دهند و او را بكشند. (8)
روم
در تمدن روم كه چهار قرن قبل از ميلاد پايه گذارى شد، زنان، جزء جامعه بشرى و حتى عضو خانواده نبودند. خانواده فقط از مردان تشكيل مى شد و زنان حق شكايت در دادگاه را نداشتند. همچنين مجاز به داد و ستد نبودند و معاملات آنها رسمى نبود و ثبت نمى شد و حتى اگر مردى مصلحت را در كشتن زن مى ديد رايش نافذ بود و مانعى براى اجراى تصميمش وجود نداشت. (10)
آشوريها
چين
ولى با كمال تاسف، سهم زن از آن تمدن و فرهنگ، جز فرمانبرى برده وار (بدون داشتن هيچ حق اعتراضى) چيز ديگرى نبود. قبل از ازدواج مى بايست از پدر اطاعت كند و بعد از ازدواج، تحت اوامر شوهر باشد و پس از فوت او، زير نظر پسر بزرگ خود. در آن تمدن براى دختران، سهم الارث وجود نداشت; زيرا دختران را فرزند نمى دانستند. (13)
عربها و عربستان
بى مناسبت نيست نگاهى به مساله «دختركشى » كه اعراب جاهليت به آن مشهور بودند بيندازيم:
موضوع فرزند كشى كه در قرآن مكرر ذكر و مورد توبيخ واقع شده است، گرچه مخاطب مستقيم آن، عربها مى باشند ولى به مقتضاى «نزل القرآن على طريقة: و اياك اعنى و اسمعى ياجاره » (14) دستورى است عام و خطابى است شامل كل جهان و جهانيان و نمى توان با تمسك به ظاهر آن استدلال كرد كه اين شيوه و رفتار در عرب بيشتر از ديگران و يا حتى شايع بود. گرچه از «ميدانى » نقل است كه فرزند كشى در ميان عربها فراوان صورت مى گرفت و همه طوايف را شامل مى شد اما به گفته «لين پول » فقط در بعضى از طوايف و قبايل عرب (صحرانشينان) آن هم به ندرت اتفاق مى افتاد. (15)
گفتار «لين پول » از اتقان بشترى برخوردار است به دلايل زير: 1 - عواطف خويشاوندى به اقتضاى زندگى عشايرى در عرب، درخشنده و بسيار شديد بود. از اين رو، عادت عرب چنين بود كه براى صلح و آتش بس و پايان دادن به جنگ و خونريزى بين دو طايفه متخاصم، از هر طرف دخترى به طرف ديگر مى دادند و به اين وسيله پيوند خويشى و قرابت به وجود مى آوردند و صفا و صميميت بين آن دو قبيله را براى هميشه تضمين مى كردند و هرگز شنيده نشد در يكى از حالات خشم و غضب تعصب و حميت و مانند آن كسى پدر، مادر، برادر و يا خواهر خود را كشته باشد.
2 - اگر دختركشى عادتى شايع بود، طبعا در اشعار و سروده ها و ترانه ها به عنوان امتياز قبيلگى ذكر مى شد و كم و زيادش در يكى از طوايف، بهانه مدح و ذم ايجاد مى كرد. همچنان كه اوصافى از قبيل شجاعت، سخاوت، حمايت از پناهندگان، وفاى به عهد و اضداد آنها فراوان در اشعار عرب جاهلى با (اغراق و مبالغه)، دستمايه مدح و ذم شده است و حتى نام نمونه ها و قهرمانانى نيز مانند عنترة بن شداد (در شجاعت و دفاع از قوم و قبيله خود) و حاتم طايى (در سخاوت) و مجير الجراد (در پناه دهى به پناهندگان) و سموال (در وفاى به وعده) بر سر زبانها زنده و جاويد مانده است.
و اما اهتمام قرآن به اين موضوع; گويا سرش يك نكته تربيتى مهم و سازنده باشد كه هر كار زيبا و نيكو (هر چند در شمارى اندك)، غليظتر و بزرگتر از آنچه هست معرفى شود تا همگان تشويق به انجام آن شوند. همچنين هر امر زشت و نكوهيده (هر چند در شمارى اندك)، بزرگ و مهم جلوه داده شود تا كسى رغبت در انجام آن نكند.
شايان ذكر است اين مساله در عصر حاضر هم كم و بيش وجود دارد و طبق نقل رسانه ها در كشور هند سالى پنج ميليون دختر قبل از تولد به وسايل و ابزار ممنوعه پزشكى شناسايى و سقط مى شوند.
پس از ذكر شيوه نگرش اقوام مختلف به زن، جا دارد نظر چند تن از فيلسوفان را هم در اين زمينه ياد آور شويم:
افلاطون (متوفاى 347 ق. م). و بردون فيلسوف اشتراكى، زن را قابل استفاده همزمان براى عموم مردان مى دانستند و معتقد به ازدواج مشترك و عمومى بودند; يعنى يك زن همزمان مى تواند، شوهران متعدد داشته باشد و تشكيل خانواده خصوصى را ضرورى نمى دانستند.
ارسطو (متوفاى 322 ق. م). هرچند زنان را داراى حق حيات مى دانست اما معتقد به لزوم تحت فرمان درآوردن آنها بود و چنين مى پنداشت كه زنان، شايستگى آزادى و حقوق سياسى را ندارند. (16)
بردون در كتاب خود به نام «ابتكار نظام » چنين مى نويسد:
«همانا وجدان زن كمتر از وجدان ما مى باشد به همان اندازه كه عقل او كمتر از عقل ماست.» (17)
«مجموع توان جسمى و فكرى زن، دو سوم توان فكرى و جسمى مرد است.» (18)
«تفاوت جسمى و روانى زن و مرد به قدرى است كه برخى از علماى تشريح معتقدند: زن و مرد كنونى از يك نسل و تبار نيستند. و همزاد زنان كنونى، مردانى بودند مانند آنان ضعيف و ناتوان و آن مردان در اثر ضعف و ناتوانى، مغلوب مردان قوى تر از خود گشته و منقرض شدند و زنان ضعيف آنان در اختيار مردان قوى كنونى قرار گرفتند.» (19)
ژان ژاك روسو (متولد ژنو و متوفاى 1778 م). فيلسوف فرانسوى مسيحى مذهب در كتاب مشهور خود «قرارداد اجتماعى » نظريه انقلابى معروف خود را كه زمينه ساز و تاثيرگذار در انقلاب كبير فرانسه بود منتشر ساخت. وى مى گويد:
«زن نه براى آموزش علم و حكمت آفريده شد و نه براى تفكر و انديشه و نه فن آورى و نه سياست مدارى. فقط براى اين آفريده شد كه مادرى باشد با شير خود فرزندش را تغذيه كند و در دوران ناتوانى آنها با عنايت ويژه خود سرپرستى نمايد. و پس از آن، آنان را تحويل پدر يا مربى ديگرى دهد و او باز گردد به انجام وظيفه مادرى خود كه باردار شود و بزايد و شير دهد و بزرگ كند و تحويل دهد و آماده شود كه مجددا باردار شود و شير دهد و پرستارى نمايد و تا آخر، خود و فرزندانش تحت تكفل مرد باشد.» (20)
فريد وجدى نيز نظر خود را اينگونه بيان مى كند:
«زن براى اكتشافات دقيق علمى و فنى آفريده نشده و هرگاه زنى وقت و عمر خود را صرف كشف ستاره اى كند يا به وجود ميكروبى پى ببرد و يا به اطلاعات جديدى در علم تشريح برسد چنين زنى از مرز وظايف خود خارج شده، ناقص و نسبت به فطرت و طينت خود معصيت كار است و بايد زنان را از پيروى او بر حذر داشت.» (21)
نيچه فيلسوف مسيحى آلمانى (متوفا به سال 1900م). مى گويد:
«راه و رسم مرد، اراده و راه و رسم زن، فرمانبرى است.»
«زن را به حقيقت چه كار؟ مهمترين موضوع براى او، ظاهر و زيبايى است.»
«وقتى به سراغ زن مى رويد، شلاق را فراموش نكنيد.» (22)
علامه طباطبايى مى گويد:
«برخورد امم غير متمدن با زن مانند برخورد با حيوانات بود. آن را مى خريد از پدر يا شوهر يا فرزند و مى فروخت و اجاره مى داد و مى بخشيد و قرض مى داد براى فرزند آورى يا خدمت يا فقط همبسترى. و در قحطيها و جشنها او را مى كشت و مى خورد. و حتى حق داشت او را بكشد و دفن كند. و يا او را مانند حيوانات صحرايى غير مفيد بى غذا رها كند تا بميرد. و زن موظف بود خواسته يا نخواسته از مرد - پدر يا شوهر - اطاعت بى چون و چرا كند و در هيچ يك از كارهاى خود استقلال راى و عمل نداشت. و شگفت آور اين كه در برخى از قبايل چنين رسم و سنت بود كه زن پس از زايمان فورا بر مى خاست براى انجام كارهاى خانه، و شوهرش به جاى او در بستر او مى خوابيد و استراحت مى كرد.» (23)
از دايرة المعارف فرانسوى نقل است كه زن تركيب جسمانيش همانند تركيب جسمانى كودك است و به همين دليل مى بينيم بسيار حساس و خيلى زود تحت تاثير شرايط و اوضاع خارجى قرار مى گيرد، نظير غم و شادى و ترس، و به همين جهت است كه احساسات زن زودگذر است; يعنى همچنان كه زود غمگين و شاد و ترسان مى شود همچنين اين حالات به زودى از او دور مى شود. (24)
زن در نگاه پيروان اديان
كشيشان مسيحى زن را عامل و مظهر شيطان و موجب فساد و فحشا مى دانستند و تا مدتها پيرامون اين مساله در مدارس خود تحقيق مى كردند كه آيا زن مى تواند مانند مرد، خدا را عبادت كند؟ آيا مى تواند داخل بهشت شود؟ آيا زن انسان است و روح دارد؟ آيا مى تواند جاويد بماند يا ماده اى فانى است و روح مجرد ندارد؟
در مسيحيت به علت رواج فرهنگ تنفر از زن و بى ارزش بودن او، عزوبت مرد تشويق مى شد و ازدواج در نظر آنها دامى از طرف شيطان براى سقوط در جهنم محسوب مى گرديد. (25)
در ديدگاه آنان، زن، جرثومه گناه و پليد بالذات بود. (26)
به نظر كليسا، محبت به زن، در شمار يكى از مفاسد بزرگ اخلاقى بود. (27) در حالى كه از صاحب خلق عظيم پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نقل است كه فرمود:
«احب من دنياكم الطيب و النساء.» (28) يعنى: از دنياى شما دو چيز را دوست دارم: بوى خوش و زنان را.
«خير اولادكم البنات.» (29) يعنى: بهترين فرزندان شما دختران هستند.
«من اشترى تحفة فليبدا بالاناث قبل الذكور.» (30) يعنى: كسى كه هديه اى خريد دختران را در هديه مقدم بدارد.
«اقربكم الى احسنكم خلقا لاهله.» (31) يعنى: نزديكترين شما به من كسى است كه با خانواده خود خوش خلق تر باشد.
«الجنة تحت اقدام الامهات.» (32) يعنى: بهشت زير پاى مادران است.
شخصى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سؤال كرد: به چه كسى نيكى كنم؟ فرمود: مادرت. گفت: ديگر چه كسى؟ فرمود: مادرت. براى بار سوم پرسيد: ديگر چه كسى؟ فرمود: مادرت. مجددا گفت: ديگر چه كسى؟ فرمود: پدرت. (33)
همچنين از آن حضرت نقل شده است:
«لفضلت النساء.» (34)
«و لآثرت النساء على الرجال » (35) يعنى: زنان را بر مردان ترجيح مى دهم.
«البنات حسنات والبنون نعم والحسنات يثاب عليها والنعم مسؤول عنها.» (36) يعنى: دختران حسنه هستند و پسران نعمت. براى حسنات پاداش مقرر شده است ولى در مورد نعمتها، سؤال مى شود.
در قرآن كريم نيز مى خوانيم:
«و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجة و الله عزيز حكيم » (37)
در فرهنگ سنتى مغرب زمين
تا اوايل قرن بيستم در جامعه سنتى غرب (در بعضى از كشورها) كليه اموال زن پس از ازدواج به همسرش منتقل مى شد و حتى نام خانوادگى خود را از دست مى داد و به نام خانوادگى شوهر ناميده مى شد.
در قرن بيستم در اثر رواج تفكر آزادى و آزادى خواهى، فرياد حمايت از حقوق زنان نيز رواج يافت و در پى سخنرانيها، مقالات و كتابها; نهضتى به وجود آمد به نام جنبش «فمنيسم ». اين جنبش معتقد بود روابط زن و مرد در نظام خانواده ظالمانه است و براى رهايى از حاكميت مرد بر زن; بايد شكل فعلى نهاد خانواده ممنوع شود و روابط زن و مرد آزاد و در خارج از چهارچوب نظام خانواده برقرار گردد.
برخى از هواداران اين جنبش، كم كم پا را فراتر گذاشته و گفتند: در روابط آزاد و بدون مرز زن و مرد، باز هم مرد حاكم مى شود و زن، محكوم، مرد طالب است و زن مطلوب، بر همين اساس مساله هم جنس گرايى را بين زنان ترويج كردند اما در اثر گذشت زمان و ثابت شدن بى پايگى آن همه شور و شعارهايى كه در حمايت از احقاق حقوق زنان سرداده مى شد، وضعيت نهضت فمينيسم در دهه هشتاد كمرنگ شد; زيرا پس از گذشت چند دهه، ناكارآمدى ادعاى آزادى طلبى، بر زنان فريب خورده ثابت شد و احساس كردند كه نه شوهر دارند كه از وجود آنان حمايت عاطفى مسؤولانه كند و نه فرزندى كه اميد و پناه آينده آنان باشد. و لذا از پاى بندى به مكتب «فمينيسم » بريدند. (38)
در يك جمع بندى مى توان سير صعودى و نزولى ديدگاههاى پيرامون زن را به ترتيب زير برشمرد:
1 - شى ء و كالا.
2 - برده و بنده.
3 - آزاده و محدود.
4 - آزاد از خانواده (نه از فرزند).
5 - آزاد از مطلق ارتباط با مردان و اكتفا به هم جنس.
همه اين مكاتب در ادوار پيشين مطرح شد و دهها سال و شايد قرنها در قسمتهايى از مناطق جغرافيايى حاكم بود. در اين ميان هر نوع تلاش و تكاپو براى دست يابى به آزادى مصنوعى و غير فطرى زنان با رواجى موقت و محدود، به جز ناكامى و شكست، نتيجه اى از خود به جاى نگذاشت و هرگز طرفدارانى پايدار به دست نياورد و عقلا مخصوصا خود زنان نپسنديدند و با شدت هر چه تمامتر از آن فاصله گرفتند.
ديدگاه
زن از منظر اسلام
با يك بررسى اجمالى به اين نتيجه مى رسيم كه اين دين مبين از تمام جهات و در كل ابعاد زندگى، اعم از حالات شخصى و مقررات اجتماعى، احترام و وظايف و حقوق زنان را متناسب با شرايط و توانمندى جسمى و روحى آنان در نظر گرفته است و به بيانى ديگر; نظر به اين كه عواطف و احساسات (از قبيل صبر و حيا و محبت و ترس) در زنان غالب است و با توجه به ظرافت جسمى آنان، حقوقى متناسب با اين شرايط مانند تربيت، پرستارى و خانه دارى و غيره برايشان در نظر گرفته شد از طرف ديگر در مردان، نيروى تفكر، باريك بينى، عاقبت انديشى، و خشونت، چيره است و با توجه به توانمندى و چالاكى بدنى، وظايف و تكاليف پرمشقت و جنجالى و سخت به آنان واگذار شد.
جا دارد از محورهاى گوناگون به جايگاه زن در اين مكتب نجات بخش بپردازيم:
1 - احترام به زنان
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض » (39) ; «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض » (40) ; «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم » (41) ; «و قل للمؤمنات يغضض من ابصارهن » (42) ; «من ذكر او انثى » (43) ; «و لولا رجال مؤمنون و نساء مؤمنات » (44) ; «و للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن ».
و در برخى موارد، به زنان توجه و عنايتى بيش از مردان شده است:
«ضرب الله مثلا للذين كفروا امراة نوح و امراة لوط » (45) ; «و ضرب الله مثلا للذين امنوا امراة فرعون... و مريم ابنت عمران » (46)
در اين دو آيه، دو زن، نمونه و نمادى از كل كافران و دو زن ديگر، نمونه و اسوه مردان و زنان مؤمن قرار گرفته اند.
«يا مريم ان الله اصطفاك و طهرك واصطفاك...» (47)
ناگفته نماند كه در اين آيه دو برجستگى و امتياز براى حضرت مريم (س) ذكر شده است:
1 - جمله «اصطفاك » در خطاب به مريم همچون خطاب به پيامبر بزرگ; يعنى حضرت موسى عليه السلام است «قال يا موسى انى اصطفيتك » (48) با اين تفاوت كه حضرت موسى يكبار مخاطب به «اصطفاك » شد و حضرت مريم، دوبار همچنين حضرت مريم هم طراز پيامبران بزرگ عليهم السلام معرفى شده است:
«ان الله اصطفى، ادم و نوحا و ال ابراهيم » (49)
علاوه بر آن، جزء كسانى است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مامور شد بعد از ستايش خداوند، بر آنان سلام و درود بفرستد:
«قل الحمدلله و سلام على عباده الذين اصطفى » (50)
2 - برجستگى ديگر براى حضرت مريم، جمله «طهرك » مى باشد كه در كل قرآن فقط يك بار ذكر شده است آن هم درباره يك زن يعنى حضرت «مريم » (با توجه به باب تفعيل كه معمولا براى تاكيد مى آيد و فعل ماضى متحقق الوقوع).
آن بانوى برگزيده شده، همچون عيساى پيامبر عليهما السلام در قرآن «آيت الله » معرفى شد:
«... و جعلنا ابن مريم و امه اية » (51)
و مريم مانند فرزندش مشمول نعمت ويژه خداوند قرار گرفت:
«اذ قال الله: يا عسى بن مريم اذكر نعمتى عليك و على والدتك » (52)
2 - استقلال زنان
3 - اصول دين و اعتقادات
4 - فروعات دينى
بلكه بر خلاف رسوم طوايف و ملل، وظايف سنگين اجتماعى و مسؤوليت هاى فردى زنان كمتر از مردان است مانند مسجد و نماز جمعه و جهاد... و، نفقه دادن بر اعضاى خانواده و تحمل ديه جنايت خطاى اقربا و تكفل مهر و حضانت فرزند حتى شير دادن به فرزند كه شيرين ترين نوع خدمات رسانى زنان و مادران است، به عنوان وظيفه و تكليف نيامده بلكه اگر خود تمايل داشته باشد و بخواهد (هر چند با اجرت) نسبت به ديگران از اولويت برخوردار است و اگر به هر علت و سببى نخواهد نوزاد خود را شير دهد پدر موظف و مكلف است براى شير دادن فرزند خود دايه انتخاب كند.
5 - حقوق زنان
1 - آيا مساله حقوق زن، يك بعدى و تك محورى و مقايسه اى (يعنى در مقايسه با حقوق مرد) بايد ملاحظه شود؟ يا همه جانبه و بر محور شايستگى ذاتى و فطرى وى به ضميمه شرايط اجتماعى؟ به طور طبيعى، نتيجه بحث به حسب تنوع محورها تفاوت دارد; يعنى حقوق زن در مقايسه با مرد، با توجه به همه مقررات اجتماعى، بيشترتامين شده است; زيرا اگر چه زحمت تقبل مسؤوليتهاى قضايى و نظامى و غيره با مردان است ولى نتايج مثبت اجتماعى و امنيتى آن متوجه زنان خواهد بود.
2 - وضع و تعيين حقوق اسلامى زنان به وسيله مردان نبوده و نيست تا توهم شود كه جانب يك طرف بيشتر رعايت شده و يا ظلم و ستمى بر آن روا شده باشد; زيرا هر ظالم و ستمگرى به منظور نياز و جبران كمبودى كه در خود احساس مى كند، دست به ظلم و ستم مى زند و در صورتى كه واضع و در نظر گيرنده حقوق هر يك از مردان و زنان، خداوند بى نياز مطلق باشد، پندار ظلم و تعدى و يا تضييع حقوق جمعى به نفع جمعى ديگر قابل تصور نيست.
3 - حقوقى كه در نظام سعادت بخش اسلام براى تامين امنيت جان و مال و حيثيت اجتماعى زنان در نظر گرفته شده، كاملا هماهنگ و همسان مردان است:
«للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن » (53) ; «للرجال نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون و للنساء نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون » (54) ; «و لولا رجال مؤمنون و نساء مؤمنات » (55) ; «لا يسخر قوم من قوم... و لا نساء من نساء...» (56)
4 - با توجه به مطالب ياد شده، در هر موردى كه تفاوتى بين مقررات مربوط به زنان و مردان به نظر رسد، بايد مطمئن بود كه اين تفاوت نشات گرفته از شرايط طبيعى ويژه هر يك از دو جنس است نه اين كه با داشتن شرايط مساوى و برابر، حقوق نابرابر براى آنان در نظر گرفته شده باشد.
به عبارت ديگر، اگر زنان غربى همواره به دنبال احقاق حقوق تضييع شده خود باشند حق دارند; زيرا نه دين مسيحيت، حقوق آنان را تامين كرده نه قوانين و آداب و رسوم غرب; اما چنين زحمتى از دوش زنان مسلمان برداشته شده; چرا كه سيستم حقوقى اسلام، تمام نيازهاى فطرى، جسمى، روانى و... او را برآورده كرده است.
در خاتمه مناسب مى دانيم جملاتى از «آنى رود» نويسنده شهير انگليسى كه بيانگر آرزوى قلبى يك زن غربى است نقل كنيم. وى گويد:
«اگر دختران ما در خانه ها به نام كارگر يا شبيه به آن به منظور تامين درآمد مالى به جاى كارخانه ها مشغول كار و كارگرى شوند، آسانتر و بى درد سرتر است از اشتغال در كارگاههايى كه دختران ما را دچار آلودگى هايى مى كنند كه تا ابد رونق زندگى آنان زدوده مى شود; زيرا در خانه ها سروكارشان با زنان صاحب خانه است.
و اى كاش كشور ما (كشورهاى غربى) همچون كشورهاى اسلامى مى بود كه خدمتگزاران با پوشش وقار و عفت، آسوده ترين زندگى را دارند و همچون خانه خدايان با آنان رفتار مى شود و هيچ گرد نگرانى بر دامن آنان ننشيند. آرى، ننگ است براى كشور انگلستان كه دخترانش نمونه رذالت باشند در اثر آميختگى با مردان. چه مى شود ما را كه سعى نمى كنيم وظايف و مسؤوليت زنان ما هماهنگ با فطرت و طبيعت آنان باشد; يعنى همان خانه نشينى و واگذارى كارهاى مردان به مردان به منظور تضمين شرافت زنان.» (57)
پینوشتها:
1) مدرس حوزه، محقق و نويسنده.
2) ثريا مكنون و مريم صانع پور، بررسى تاريخى منزلت زن، سازمان تبليغات اسلامى، تهران، چاپ دوم، صص 28 - 27 و كليات تاريخ: ج 2، ص 415.
3) دكتر ثريا مكنون و مريم صانع پور، پيشين، صص 29 - 28; و ويل دورانت، تاريخ تمدن، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، تهران، چاپ سوم، 1370، ج 1، ص 565.
4) سيد محمدحسين طباطبايى، الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، انتشارات محمدى، تهران، چاپ سوم، 1362، ج 4، ص 87.
5) مريم نور الدين فضل الله، المراة فى ظل الاسلام، انتشارات دار الزهراء، بيروت، چاپ چهارم، 1405ق.، ص 31.
6) همان، ص 26.
7) سيد محمد خامنه اى، حقوق زن، انتشارات تك، تهران، 1368، ص 22.
8) سيد محمد خامنه اى، پيشين، ص 23.
9) مريم نورالدين فضل الله، پيشين، ص 29.
10) سيد محمد حسين طباطبايى، پيشين، ص 89.
11) همان، ص 89.
12) دكتر ثريا مكنون و مريم صانع پور، پيشين، ص 28.
13) مريم نورالدين فضل الله، پيشين، ص 26.
14) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، انتشارات مؤسسة الوفاء، بيروت، چاپ سوم، 1403ق.، ج 11، ص 13.
15) مريم نورالدين فضل الله، پيشين، ص 20.
16) دكتر ثريا مكنون و مريم صانع پور، پيشين، ص 28.
17) مريم نورالدين فضل الله، پيشين، ص 32.
18) محمد فريد وجدى، دائرة المعارف، انتشارات دارالمعرفه، بيروت، چاپ سوم، ج 8، ص 602.
19) همان، ص 599.
20) مريم نور الدين فضل الله، پيشين.
21) محمد فريد وجدى، پيشين، ص 598.
22) مجله زنان فردا، ش 2 و 3 (آذر و دى 1381).
23) سيد محمد حسين طباطبايى، پيشين، ج 2، ص 274.
24) مريم نور الدين فضل الله، پيشين، ص 33.
25) سيد محمد خامنه اى، پيشين، ص 23.
26) همان، ص 37.
27) همان، ص 38 به نقل از شهيد مطهرى.
28) محمد باقر مجلسى، پيشين، ج 103، ص 218.
29) عباس قمى، سفينة البحار، انتشارات كتابخانه سنايى، ج 8، ص 579.
30) عباس قمى، پيشين، ص 580.
31) محمد باقر مجلسى، پيشين، ج 71، ص 387.
32) هندى، كنز العمال، مؤسسة الرساله، بيروت، چاپ سوم، 1409. ق، ج 16، ص 461، حديث 45439.
33) محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، دار الكتب الاسلاميه، تهران، چاپ چهارم، 1365، ج 2، ص 160.
34) هندى، پيشين، حديث 45359.
35) همان، حديث 45360.
36) محمد محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1362، حديث 22355.
37) بقره/228.
38) ر. ك.: افق حوزه، ش 22، ص 4.
39) توبه/7.
40) توبه/67.
41) نور/30.
42) نور/31.
43) آل عمران/195.
44) فتح/25.
45) تحريم/10.
46) تحريم/12 - 11.
47) آل عمران/42.
48) اعراف/144.
49) آل عمران/33.
50) نمل/59.
51) مؤمنون/50.
52) مائده/110.
53) نساء/32.
54) نساء/7.
55) فتح/25.
56) حجرات/11.
57) مريم نور الدين فضل الله، پيشين، ص 45.