نقد مباني فکري جهاني سازي غربي

مباني فکري و نظري تمدن غربي بر محوريت انسان استوار است، در حالي که مهدويت اسلامي بر محوريت آفريننده ي جهان هستي استوار مي باشد. انسان مداري بر اين اعتقاد است که انسان بخشي از جهان طبيعت است که بر اساس يک فرايند مداوم پا به عرصه ي وجود گذاشته است. اين عقيده تحت تأثير شديد نظريه ي تحول طبيعي داروين است و از آن فراتر رفته که معتقد است هر چيزي حتي فلسفه و دين مشمول قانون تحول خواهد بود. اين طرز تفکر نيز موجب انکار آفرينش جهان و
چهارشنبه، 23 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقد مباني فکري جهاني سازي غربي
نقد مباني فکري جهاني سازي غربي
نقد مباني فکري جهاني سازي غربي

مهمترين مباني فکري و نظري تمدن غربي که با مباني فکري و انديشه ي مهدويت اسلامي ناسازگار است عبارتند از:

1- انسان محوري:

مباني فکري و نظري تمدن غربي بر محوريت انسان استوار است، در حالي که مهدويت اسلامي بر محوريت آفريننده ي جهان هستي استوار مي باشد. انسان مداري بر اين اعتقاد است که انسان بخشي از جهان طبيعت است که بر اساس يک فرايند مداوم پا به عرصه ي وجود گذاشته است. اين عقيده تحت تأثير شديد نظريه ي تحول طبيعي داروين است و از آن فراتر رفته که معتقد است هر چيزي حتي فلسفه و دين مشمول قانون تحول خواهد بود. اين طرز تفکر نيز موجب انکار آفرينش جهان و انسان از طرف خداوند مي شود (1) و از هرگونه معنويت به دور است، و تنها نگاه مادي گرايانه به همه چيز دارد. طبيعتا اين مبنا با مبناي معرفت شناختي انديشه ي ديني و اسلامي سازگاري ندارد. اسلام انسان و جهان را مخلوق خداوند سبحان مي داند. خداوند يک سري احکام و دستورات را براي انسان بر اساس مصالح و مفاسد آن ها وضع نموده است. آفريننده ي انسان راجع به مصالح و مفاسد آن ها از خود انسان داناتر است. پس حکومت جهاني حضرت مهدي عليه السلام بر اساس خدا محوري استوار خواهد بود. که هم به امور مادي توجه دارد و هم به مسائل معنوي.

2- سکولاريسم (جدايي دين از سياست و زندگي اجتماعي):

غربي ها در تمدن خود بر جدايي دين از سياست و زندگي اجتماعي پاي مي فشارند. در حالي که مهدويت اسلامي بر عدم جدايي دين از سياست مبتني است. سياست و دين تفکيک ناپذير است. پيام اسلام منحصر به زندگي فردي نيست بلکه شامل زندگي اجتماعي و سياسي نيز مي باشد. اين مبناي جهاني سازي غربي با آموزه ي مهدويت نيز سازگاري نخواهد داشت. دين در فرهنگ اسلامي هرگز از سياست جداپذير نمي باشد. انبيا و اوصيا الهي در طول تاريخ علاوه بر اصلاح دروني و اعتقادي انسان، بر اصلاح زندگي اجتماعي و اقامه ي عدل و نابود ساختن ظلم و جور نيز مأمور بوده اند. جدايي دين از سياست موجب خلأ معنوي و گرفتاري هاي انسان شده است حکومت جهاني حضرت مهدي عليه السلام حکومت ديني است که احکام و دستورات الهي در آن پياده و عملي مي شود.

3- ليبراليسم (آزادي بي بند و قيد):

ليبراليسم غربي آزادي بي قيد و بند را به انسان بخشيده است. دولت و دين، و... حقي ندارند اين آزادي را از انسان بگيرند. هر کسي مي تواند با آزادي کامل خواسته هاي خود را برآورده کند. اين امر به حداقلي نقش دولت، دين در زندگي فردي و اجتماعي منجر مي شود و شکاف طبقاتي را بين جوامع انساني ايجاد مي کند. اين مبنا بر آموزه ي مهدويت نيز به هيچ وجه سازگاري نخواهد داشت. مهدويت انسان را به فضيلت و معنويت و سعادت واقعي دعوت نموده است، آزادي انسان را در چارچوب فضيلت و معنويت مي داند. آموزه ي مهدويت در واقع با آزادي انسان منافاتي ندارد. خداوند انسان را موجود آزاد و مختار آفريده است. آزادي انسان به اين معنا نيست که هر کاري بخواهد آن را انجام بدهد، مثل کارهايي که موجب سلب آزادي انسان هاي ديگر مي شود يا رفتارهايي که منجر به هلاکت عده اي از انسان ها مي گردد. آزادي انسان به اين معنا است که انسان خود را از هرگونه بندگي و بردگي غير از خدا از قبيل هواي نفس، مقام و ... آزاد سازد. از اين رو هر کسي مي تواند آزادانه راه فضيلت و معنويت را طي نمايد. اما ليبراليسم غربي اين معنا از آزادي را نپذيرفته است، و به آزادي بي قيد و بند اعتقاد دارد. در حالي که اين نوع از آزادي موجب ظلم و سلب آزادي برخي از انسان ها مي شود. ليبراليسم غربي که از مباني جهاني سازي غربي است با آموزه ي ديني و مهدويت اسلامي سازگاري ندارد.

4- حس گرايي، و تجربه گرايي

يکي از مباني فکري غربي حس گرايي است، که بر اين باور است که علمي يا واقعي بودن هر چيزي، زماني ثابت خواهد شد که از راه تجربه و حس به اثبات رسيده باشد. به عبارت ديگر مباني فکري غربي بر اساس حس يا عقل محض استوار مي باشد در حالي که مباني فکري مهدويت علاوه بر عقل بر وحي و معارف وحياني نيز مبتني مي باشد. طبيعتا، غربي ها بر اين اساس مادي گرايانه به واقعيات مي نگرند که منجر به انکار وجود ماوراء مادي (متا فيزيک) شده است. از اين رو مباني جهاني سازي غربي با مباني مهدويت سازگاري ندارد...
علاوه بر آن، جهاني سازي غربي جز به استثمار و استعمار جهان غير غربي منتهي نمي شود. تسلط آن بر تکنولوژي هاي پيشرفته موجب استکبار آن ها مي شود و ادعاي رهبري جهان را به جهانيان اعلام کرده اند هژموني غربي همه ي عالم را فرا مي گيرد. در حالي که مهدويت اسلامي بر گسترش عدل و همه ي زمين تأکيد فراواني دارد، همه انسان ها چه در غرب زندگي مي کنند چه در شرق، چه در شمال دنيا زندگي کنند چه در جنوب در فرهنگ مهدوي برابرند. همه ي آن ها بندگان خدا هستند. غرب و شرق، رنگ و نژاد موجب برتري بين آن ها نمي شود. و همچنين اگر جهاني شدن به معناي تسلط نظام سرمايه داري در جهان باشد، اين معنا از جهاني شدن نيز به هيچ وجه با آموزه ي مهدويت سازگاري نخواهد داشت. زيرا سرمايه داري غربي بر اساس کسب سود بيشتر مبتني است که منجر به ظلم و ستم به جامعه ي انساني مي شود. سودها و ثروت ها فقط در اختيار سرمايه داران قرار خواهد گرفت و بسياري ديگر از جوامع انساني از آن محروم مي شوند. در حالي که مهدويت اسلامي سودها و ثروت ها را در اختيار همه ي جوامع انساني مي گذارد، اقتصاد و سرمايه از منظر اسلام و مهدويت صرفا تأمين کننده ي نيازهاي بشر براي نيل به سعادت و رفاه دنيوي و اخروي مي باشد. اسلام مي آموزد که خدا انسان را براي دنيا نيافريده است، سعادت واقعي انسان در جهان آخرت است زندگي واقعي در اين جهان نيست، چنانچه در قرآن آمده است: (و إن الدار الأخره لهي الحيوان لو کانوا يعلمون)؛ (2) «و زندگي واقعي سراي آخرت است، اگر مي دانستند!»
تا اينجا روشن شد که اگر جهاني شدن به معناي جهاني سازي غربي باشد به هيچ وجه با آموزه ي مهدويت سازگار نخواهد بود. اما اگر جهاني شند از محتواي غربي تخليه شود و به معناي همگرايي و همبستگي جهاني باشد که به تشکيل حکومت واحد جهاني منتهي شود، اين معنا نه تنها با آموزه ي مهدويت سازگار مي باشد بلکه مي تواند از لوازم تشکيل حکومت جهاني حضرت مهدي عليه السلام باشد جهاني شدن به اين معنا مي تواند زمينه ساز تحقق حکومت جهاني مهدوي باشد؛ زيرا تحقق حکومت جهاني را فقط بر اساس مصالح و مفاسد جوامع انساني مي توان تصور کرد، و تنها خالق و هستي بخش انسان است که مي تواند راجع به مصالح و مفاسد آن ها آگاهي کامل داشته باشد. هر کسي نمي تواند رهبري حکومت جهاني را به عهده بگيرد، تنها کسي مي تواند چنين مسئوليت بزرگ را به عهده گيرد که خود را از هر چيز جز خداوند آزاد سازد. به عبارت ديگر رهبر حکومت جهاني بايد مرد الهي باشد که نزديک ترين و برترين بندگان خدا است، و فقط براي خدا کار کند. آن مرد الهي جز بر حضرت مهدي عليه السلام که در متون ديني اسلام آمده است قابل انطباق نمي باشد.

پی نوشت:

1- سيد احمد راهنمايي «همان» ص 228.
2- سوره عنکبوت، آيه ي 64.

منبع:کتاب مهدويت و جهاني سازي




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط