تمدن سازي در پرتو جامعه اخلاقي
فارابي (متولد 251): رهبر، جامعه و ويژگيها
ابن سينا (متولد 358): نقش سياسي و اجتماعي خانواده
1ـ بايد بداند كه «بهترين زن آن است كه عاقل، ديندار، شرمگين، زيرك، دوستدار، زاينده، كوتاه زبان، مطيع، يكدل، امين، گرانسنگ، خادم شوي [شوهر] باشد و مال اندك شوي را از طريق اقتصاد، فزوني دهد و با خوي خوش، غمهاي او را بگسارد و اندوه او را تسكين دهد».
2ـ احترام به زن، رعايت حال او، تأمين نيازهايش و تربيت او بر عهدهي مرد است تا زن بتواند به وظايف و تكاليف خود عمل نمايد.
3ـ مرد بايد زن را به كاري مشغول كند؛ زيرا، زن بيكار توان، همت و وقتش صرف كارهاي بيهوده ميشود. ابوعلي سينا توصيههاي مذكور را به آن دليل ابراز ميدارد كه خانواده را اساس اجتماع ميداند، سلامت آن را به سلامت اجتماع پيوند ميزند و آگاهي از اين مسايل و به كار بستن آن را براي مردان، كه در رأس اين دو جامعه (خانواده و اجتماع) قرار دارند، ضروري ميشمارد. (5)
ماوردي (متولد 353): وظايف متقابل خليفه و مردم
1ـ نصب اشخاصي متدين و صديق در مشاغل دولتي و خزانهداري؛
2ـ تعيين مقرري براي نيازمندان از خزانهي دولت؛
3ـ اجراي عدالت و حل كليهي دعاوي و داوري براساس شريعت؛
4ـ نظارت شخصي و رسيدگي به امور مسلمانان قلمرو خويش؛
5ـ برقراري نظم و قانون در سراسر كشور و حفظ آزادي مردم؛
6ـ پاسداري و دفاع از مرزها در برابر تهاجمات خارجي؛
7ـ اجري قانون جزايي قرآن (اجراي حدود شرعي)؛
8ـ سازماندهي جنگهاي ديني و جنگ با دشمنان اسلام؛
9ـ جمعآوري خراج و زكات شرعي؛
10ـ حفاظت و دفاع از اصول مسلم ديانت.
همچنين، خليفه بايد به عدالت عشق بورزد، در اخذ ماليات و اعطاي پاداش، انصاف را رعايت كند. هر گاه خليفه به وظايف دهگانهي خود عمل نمايد و آنها را به مرحلهي اجرا گذارد، بر مردم لازم است كه اطاعتش كنند و اوامرش را به انجام رسانند، هيچ كاري را بدون فرمان و رضايت او انجام ندهند، علاوه بر آن، مردم بايد او را در انجام وظايفش كمك و مساعدت كنند، اما اگر خليفه به اين وظايف عمل نكند، مردم ميتوانند از او فرمان نبرند، وي را خلع كنند، او را از منصب خلافت به زير كشند و كس ديگري را جاي او قرار دهند. اگر كسي به زور به مقام خلافت رسيده باشد، عدالت را پيشه خود نسازد و در حفظ ثغور و نظم اجتماعي تلاش نكند، مسلمانان بايد براي پرهيز از هرج و مرج، آشوب، ناامني و شورش از او اطاعت كنند؛ ولي چنانچه خليفه از اسلام منحرف شود، اطاعت از او لازم نيست. (6)
غزالي (متولد 437): هدف سياست
1ـ خداوند، ازلي، ابدي، ناديدني و منزه است. (علم به ذات).
2ـ خداوند، قادر، عالم، شنوا و بيناست. (علم به صفات)
3ـ هر چه وجود دارد، مخلوق خداوند است، هر چه او بخواهد، انجام ميدهد. (علم به افعال)
4ـ خداوند پيامبران (ع) را براي هدايت انسانها فرستاد، اما پس از ختم رسولان، مردم هستند كه جانشين آنها (خليفه) را براساس معيارهايي چون ورع، علم، شايستگي، ذكور بودن و قريش بودن انتخاب ميكنند. سياست در پي آن است كه پس از اصلاح ظاهر، به اصلاح باطن بپردازد. اصلاح باطن همان اصلاح دل و درون است. بنابراين، حكومت علاوه بر تلاش براي اصلاح ظاهر افراد، بايد بستر اعتقاد قلبي به رعايت و التزام به صفاتي مانند تقوا، زهد، صبر، شكر، خوف، رجا، رضا، صدق و اخلاص را ايجاد نمايد و آنان را از گرايش به صفاتي مانند كبر، ريا، خشم، حسد و ديگر رذائل نكوهيده و مهلكات بازدارد. معرفت و ايمان به خداوند منجر به اصلاح ظاهر انسان ميگردد. اصلاح ظاهر خود را در دو چيز نشان ميدهد: نخست اينكه زمينههاي گرايش به عبادت را پديد ميآورد كه حاصل آن، نوعي رفتار خاضعانه و خاشعانه در برابر خداوند است. اين رفتار زندگي اجتماعي انسان را نيز، تحت تأثير قرار ميدهد. دوم آنكه عادتها و آدابي از قبيل نكاح، كسب و سفر بر پايهي احكام و شريعت، شكل ميگيرد. پس از تحقق اصلاح ظاهر، انسان آمادگي ورود به مرحلهي اصلاح باطن را پيدا ميكند. (7)
خواجه نظامالملك (متولد 397): حوزه كاركردي رهبري اسلامي
الف ـ حقوقشان را به موقع و با دست خويش بپردازد تا مهر و محبت شاه بر دل لشگريان بنشيند و در انجام خدمت و در ادارهي جنگ سخت بكوشند و به شدت پايداري و ايستادگي نمايند.
ب ـ لشگريان بايد از همهي نژادها و از همهي مناطق كشور باشند و نيز، با معيار و ملاك نيك بودن انتخاب شوند.
ج ـ جاسوساني بر آنها بگمارد تا كار خويش را به درستي انجام دهند. البته جاسوسان بايد ناشناس باشند.
خواجه به پادشاه توصيه ميكند كه در كارها به مشورت بپردازد، زيرا، مشورت موجب تقويت تدبير و رأي او ميشود. همچنين، مشورت، پادشاه را از خودكامگي و شتاب در عمل ـ كه در آن پشيمانيها است، بازميدارد. خواجه افرادي همچون علماي دين را براي مشورت معرفي ميكند و بر شاه تذكر ميدهد كه هر هفته، يكي دو بار علما را به حضور بپذيرد، به موعظهي آنان در حرام و حلال الهي گوش دهد، تفسير قرآن، اخبار و احاديث را از آنان بشنود و با آنها به مناظره بپردازد. به عقيده خواجه، زماني كه پيامبر دانا و آگاه به وحي (پيامبر اكرم (ص) به مشورت دست زده است، پادشاه نبايد خود را از مشورت و مزاياي آن بينياز بداند. به علاوه، خواجه در نظارت بر كارگزاران، رعايت حال و خواستهي رعيت، گزينش و قضاوت عالم و زاهد، گرامي داشتن علماي دين و مانند آن، وصايايي به شاه دارد. وي عمل به اين نكات را شرط نيكو شدن رفتار كارگزاران با مردم، رضايت و خرسندي رعيت، استقرار عدل و قسط و استحكام دين ميداند. به عقيدهي خواجه، پادشاه و دولتي كه اين گونه باشد، در جهان نام نيك از خود باقي ميگذارد و تا قيامت، پايدار خواهد ماند و در آخرت نيز، رستگار و سرافراز است. (8)
خواجه نصيرالدين طوسي (متولد 580): وظايف و تكاليف سياسي مردم
نتيجه: ابن خلدون (متولد 784): مردم و تحول اجتماعي
1ـ هر گاه محيط طبيعي و اجتماعي زمينههاي لازم را براي پيدايش و رشد تمدن و فرهنگ فراهم نياورد، آنگاه جامعه به تأثير از محيط تغيير ميپذيرد. 2ـ هر گاه روحيه، اخلاق، خواستهها و نيازهاي افراد در زندگي فردي و جمعي تغيير نمايد، جامعه نيز، متحول ميشود. 3ـ گاه نيز، باديهنشينان بر شهرنشينان پيروز ميشوند و به تأسيس دولت جديد ميپردازند. دولت جديد منشأ تحولات و ارزشهاي تازهاي است كه آن هم، بسيار است. برخي از اين تحولات عبارتند از: الف ـ عدهاي از شهرنشينان در اثر جنگ با باديهنشينان كشته ميشوند. ب ـ تعدادي از شهرنشينان به دولتهاي همسايه پناه ميبرند. ج ـ عدهي زيادي از شهرنشينان مشروعيت حاكمان جديد را ميپذيرند، حتي بعضيها به استخدام دولت جديد درميآيند. هر يك از اين تحولات سه گانه، موجب تحولاتي ديگر ميشوند. به اين معنا كه كشته شدن تعدادي از شهرنشينان، مخالفت فراريان و پناهندگان به كشورهاي همسايه را عليه نظام تازه برميانگيزاند و هم، ارزشها و آرمانهاي شهرنشينان تسليم شده، ساختار جامعه و دولت جديد را متأثر ميسازد.
به سخني ديگر، هر چند پيروزي باديهنشينان موجب تولد دولت تازه و تحول اجتماعي جديد ميشود، ولي اين تأثير به آن معنا نيست كه باديهنشينان از زندگي شهري تأثير نميپذيرند، بلكه بين باديهنشينان و شهرنشينان رابطهي متقابلي پديد ميآيد، به گونهاي كه باديهنشينان براي ارتقاي سطح كمي و كيفي توليد و در ساختن جامعهاي نو، ايجاد تمدني تازه و خلق فرهنگ نوين، به دانش، صنعت، توان مالي، ابزار اقتصادي، اختراعات و فنآوري صاحبان تمدن قبلي (شهرنشينان) نياز دارند. شهرنشينان نيز، براي تهيه و گرد آوردن تجملاتي چون غذاهاي متنوع، انواع پوستها و مواد چرمي متعدد، محتاج باديهنشينان هستند. دولت و تمدن جديد هم، ممكن است همانند دولت و تمدن (باديهنشينان ديروز و شهرنشينان امروز) زوال يابد و رو به انحطاط رود. از نظر ابن خلدون، آنچه را موجب مرگ تمدن گذشته و تولد عمران (تمدن) بعدي ميشود، بايد در زندگي شهرنشيني، كه قرارگاه و مركز ثقل دولت و حكومت كنوني است، جستوجو كرد. بنابراين، هر گاه در زندگي شهري، بيماريهاي واگير و مسري شايع شود، دستگاه دولتي فاسد و مختل ميگردد. جمعيت بيش از حد لازم افزايش يا كاهش يابد، فساد، تنبلي و كمكاري در اثر تلاش براي برآوردن اميال و هوسها پديد آيد، دولت از گرفتن ماليات اجتناب كند، روحيهي تجملپرستي اوج گيرد و همچنين، انحرافات جنسي، قيمت كالاها و روحيهي پستي و حقارت افزايش پيدا كند، دولت جديدي جايگزين دولت قبلي ميگردد؛ يعني دولت قبلي در پي بروز عوامل مذكور، فروميپاشد و جاي آن را دولتي جديد ميگيرد. (10).
منابع:
1ـ انديشههاي اجتماعي متفكران مسلمان از فارابي ابن خلدون، تقي آزاد ارمكي، ص 77 ـ 73.
2ـ انديشههاي اهل مدينه فاضله، ابونصر محمد فارابي، ترجمه جعفر سجادي، ص 261 ـ 260.
3ـ تاريخ فلسفه در اسلام، ميان محمد شريف، ترجمه فارسي، ج 2، ص 174.
4ـ انديشههاي اهل مدينه فاضله، ابونصر محمد فارابي، ترجمه جعفر سجادي، ص 276.
5ـ تاريخ انديشههاي اجتماعي در اسلام، هدايت الله ستوده، ص 73 ـ 71.
6ـ تاريخ فلسفه در اسلام، ميان محمد شريف، ترجمه فارسي، ج 2، ص 193.
7ـ اعترافات امام محمد غزالي، امام محمد غزالي، ترجمه زينالدين كيايينژاد، ص 117 ـ 115.
8ـ درآمدي فلسفي بر تاريخ انديشه سياسي، سيد جواد طباطبايي، ص 206.
9ـ اخلاق ناصري، خواجه نصيرالدين طوسي، ص 318 ـ 314.
10ـ شناخت انواع اجتماعات از ديدگاه فارابي و ابن خلدون، غلام علي خوشرو، ص 134.