قهرمان مصر

او سالها پیش درعصر بیداد و تاریکی در آشیانه فرعونهای تاریخ‏ندای اسلام ناب را سرداد و در مقابل دژخیمان شب رست‏با چهره‏ای‏مصمم قلب سیاه فرعون مصر را نشانه گرفت و به حیات خفاشی پلیدپایان داد. مردی که سمبل مبارزه ونشانه خشم مقدس دینی مردم‏مسلمان مصر بود، خالد اسلامبولی است که در این مقاله ضمن آشنایی‏با پیشینه تاریخی سیاسی مصر و تحولات جاری این کشور که به ترورسادات رئیس جمهوری منفور این کشور انجامید، می‏پردازیم و باچهره مصمم مجاهد مصر آشنا می‏شویم.
سه‌شنبه، 18 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قهرمان مصر
قهرمان مصر
قهرمان مصر


(بازخوانی یک حماسه - به مناسبت 26 فروردین، سالروز شهادت خالد اسلامبولی)

او سالها پیش درعصر بیداد و تاریکی در آشیانه فرعونهای تاریخ‏ندای اسلام ناب را سرداد و در مقابل دژخیمان شب رست‏با چهره‏ای‏مصمم قلب سیاه فرعون مصر را نشانه گرفت و به حیات خفاشی پلیدپایان داد. مردی که سمبل مبارزه ونشانه خشم مقدس دینی مردم‏مسلمان مصر بود، خالد اسلامبولی است که در این مقاله ضمن آشنایی‏با پیشینه تاریخی سیاسی مصر و تحولات جاری این کشور که به ترورسادات رئیس جمهوری منفور این کشور انجامید، می‏پردازیم و باچهره مصمم مجاهد مصر آشنا می‏شویم.

مصر در سلطه استعمار

در سال 1882 میلادی انگلستان، رسما مصر را مستعمره خود اعلام‏کرد; اما به دلیل فشارهای ملت مسلمان و شریف مصر در سال 1922میلادی استقلال این کشور امضا شد; هرچندبا به سلطنت رسیدن ملک‏فواد اول در سال 1936 میلادی، رسما استقلال خود را بازیافت، اماعملا تا سال 1952 انگلیس از نفوذ همه جانبه‏ای در مصر برخورداربود; تا این که گروهی از افسران جوان مصر علیه ملک فاروق دست‏به کودتا زدند و به این ترتیب چهره دست نشانده استعمار از میان‏رفت و رژیم پادشاهی مصر، به رژیم جمهوری تبدیل شد.
در این دوره، «محمدنجیب‏» و «جمال‏عبدالناصر» از رهبرانی‏بودند که دم از اسلام می‏زدند; اما در حقیقت طرفدار ناسیونالیزم‏عربی و سوسیالیسم بودند.
جمال عبدالناصر اقدام به ملی کردن کانال سوئز کرد(نقش شهیدنواب صفوی در این اقدام بسیار موثر و قابل مطالعه است.)که این‏اقدام خشم آمریکا و صهیونیزم را برانگیخت و در نهایت‏به حمله‏آمریکا، اسرائیل و انگلیس علیه این کشور منجر شد.
جنگهای شش روزه، اعراب و اسرائیل تلخ‏ترین واقعه دوران جمال‏عبدالناصر بود; که در سال 1967میلادی صورت گرفت و به شکست اعراب‏انجامید.
پس از مرگ جمال، انورسادات، رئیس جمهور منفور و خائن مصر به‏حکومت رسید که سرآغاز دور جدیدی از مبارزات ملت مسلمان مصرگردید.

فرزندان خلف مصر

سرزمین مصر از دیرباز مرکز مبارزات اسلامی علیه سلطه استکبارو حکومتهای ظالم داخلی بود و قهرمانان و اندیشمندانی مانند حسن‏البناء، سید قطب، عبدالقادر عوده، صالح عبدالله نسریه، کارم‏اناضولی، طلال الانصاری، احمدشکری مصطفی و... در تاریخ جهاد وشهادت این کشور درخشیده‏اند.
این کشور همواره صحنه اعدام و زندان و شکنجه برعلیه مبارزان‏بوده و طاغوتیان سعی داشتند نور دفاع از شرف اسلام را خاموش‏سازند و به حکومت‏خفاش گونه خود ادامه دهند. اما آنچه قابل‏مطالعه است این که، پیروزی انقلاب اسلامی درایران و ناتوانی‏استکبار جهانی درسرکوبی آن از یکسو، بحرانهای سیاسی اجتماعی‏مصر و انزجار عمومی نسبت‏به انعقاد پیمان کمپ دیوید، از سوئی‏دیگر زمینه ساز سقوط حکومت فرعونی سادات شدند. در این میان‏پیمان کمپ دیوید به معنای تسلیم شدن مرزبانان جبهه اسلامی در خطمقدم نبرد با اسرائیل ارزیابی شد که 4 سال پس از نبرد خونبارصهیونیستها علیه کشورهای اسلامی از جمله مصر(در سال 1352)به‏امضاء رسید.

تاسیس سازمان الجهاد

«محمد عبدالسلام فرج‏» به تاسیس سازمان جدیدی به نام‏«الجهاد» همت گماشت و با کوششهای فراوان با همراهی «طارق‏الزمر» و بعد از آن سرهنگ دوم نیروی هوایی «عبداللطیف‏عبودالزمر» ، افسر اطلاعات و متخصص در امنیت نظامی، را به‏همکاری دعوت کرد. و از آن پس به سازماندهی و جذب جوانان پرداخت‏و در نهایت‏به تاسیس سازمان الجهاد اقدام کرد.
فرج ضمن تحقیق و مطالعه در علوم اسلامی کتابی تحت عنوان‏«الجهاد فریضه‏الغائبه‏» (جهاد وظیفه فراموش شده)تالیف کرد.
وی در کتابش با توجه به این حقیقت که اسلام دین برتر است وآینده از آن اسلام خواهد بود، به این واقعیت تلخ تاریخی اشاره‏کرد که مسلمانان به علت رهاکردن وظیفه اسلامی «جهاد در راه‏خدا» به سستی و فتور گراییده‏اند و علت اصلی ضعف امت اسلامی رادر ترک جهاد و جنگ با کفار حاکم برسرنوشت آنان دانست.
این کتاب در مدتی اندک به عنوان تفکرات ناب مورد توجه‏اندیشمندان و رهبران نهضتهای اسلامی مصر قرار گرفت و رهبران‏الجهاد برپایه نظریات فرج، مترصد فرصتی شدند تا علیه فرعونیان‏قیام کرده، آنان را به هلاکت‏برسانند.
تشکیلات الجهاد پی در پی طرحهای مختلفی را برای سرنگونی رژیم‏برنامه ریزی می‏کرد. اما هیچ یک برای نابودی سادات اطمینان بخش‏به نظر نمی‏رسید.
در همین اوضاع و احوال، سادات پس از بازگشت از آمریکا، دراوایل سپتامبر 1981، دستور دستگیری چندهزارتن از شخصیتهای‏سیاسی مذهبی را صادر و آنها را روانه زندان کرد که محمداسلامبولی برادر خالد اسلامبولی نیز جزو آنان بود. به این ترتیب‏بار دیگر فرزندان رشید مصر در زنجیر سادات آمریکایی گرفتارشدند.
خالد که توسط محمد با عبدالسلام فرج آشنا شده بود، با سازمان‏«الجهاد» ارتباط برقرار کرد و زمینه‏های فکری و اعتقادی وی‏بیش از پیش تقویت گردید. مدتی بعد خالد از این تصمیم سازمان که‏باید «فرعون‏» را به هلاکت‏برسانند، آگاهی یافت. علاوه برآن‏مفتی و مرشد الجهاد «شیخ عمر عبدالرحمن‏» نیز بر وجوب قتل‏حاکم کافر فتوا داده بود که خالد را در مبارزه علیه کفر مصمم‏ترمی‏ساخت.

خالد اسلامبولی و احیای وظیفه دینی

خالد احمد شوقی اسلامبولی در سال 1337 ه’.ش متولد شد. وی درمدرسه فرانسوی نوتردام قاهره به تحصیل پرداخت و آنگاه که به سن‏20 سالگی رسید، با درجه ستوانی در توپخانه ارتش مصر مشغول به‏کار شد.
خالد همواره از راهنماییهای برادرش محمد، سود می‏برد. محمدعضو جماعت اسلامی در اسیوط برای آنکه برادرش دچار اغفال سیاسی‏نشود، همواره در تربیت و رشد معنوی خالد نهایت دقت را به خرج‏داد تا آنجا که خالد به خاطر رفت و آمد زیاد به مساجدی که‏مسلمانان در آنجا اقامه نماز می‏کردند، مورد بازجویی فرماندهان‏نظامی قرار گرفت و به خاطر مظنون بودن برادرش در پرونده‏اش‏نوشتند: «نباید در رژه نظامی شرکت کند.»

آنچه خدا بخواهد

چهار شنبه 23 سپتامبر 1981 خالد اسلامبولی به دفتر فرماندهی‏ارتش مصر احضار شد و به وی ابلاغ گردید که باید خود را برای‏شرکت در رژه 6 اکتبر آماده کند. خالد تقاضای مرخصی برای ایام‏عید قربان را کرد که به دلیل عدم حضور همکارش امکان مرخصی برای‏وی فراهم نشد و او موظف به حضور در رژه نظامی شد. در همان‏لحظات فکر اعدام سادات در ذهنش نقش بست و خطاب به فرماندهش‏گفت: هرچه خواست‏خدا باشد همان می‏شود. فرمانده توجهی به گفته‏خالد نکرد، ولی او می‏دانست که خداوند تقدیر دیگری برایش اراده‏کرده است. مدتی در این باره فکر کرد و به این نتیجه رسید که‏باید چنین کاری صورت پذیرد. به همین جهت‏خود را به عبدالسلام‏فرج، رساند و موضوع را با وی در میان گذاشت. عبدالسلام با تردیدپیشنهاد خالد را پذیرفت، زیرا باورکردنش برای وی مشکل به نظرمی‏رسید. خالد پس از تنفیذ طرح عملیات توسط فرج، از وی خواست‏چند نفر را برای شرکت در عملیات به همراه مقداری اسلحه و مهمات‏در اختیارش بگذارد که فرج این خواسته را در مدت کمتر از 24ساعت عملی ساخت و سه نفر را در اختیار وی گذاشت:
1- عبدالحمید عبدالسلام عبدالعال افسر سابق پدافندهوایی; که‏به علت آن‏که حضور در ارتش را خدمت‏به حاکم کافر می‏دانست ازارتش استعفا داده بود.
2- عطا طایل حمیلو رحیل، افسر احتیاط ارتش، مهندس.
3- حسین عباس محمد، گروهبان ارتش، که هفت‏سال پیاپی قهرمان‏تیر اندازی ارتش مصر بود.
این افراد از چنان شایستگی و عظمت روحی برخوردار بودند که‏وقتی عبدالسلام فرج به آنان گفت: آیا مایلید در عملیات شهادت‏شرکت کنید؟ بدون درنگ هرسه در پاسخ جواب مثبت دادند.

روز مرگ فرعون

ششم اکتبر 1981 به مناسبت‏سالگرد جنگ رمضان رژه نظامی درحومه شهرک نصر منطقه اعیان نشین قاهره برگزار شد و انورسادات در کنار مقامات مصری و مستشاران آمریکایی و اسرائیلی‏برای شرکت در این مراسم حضور یافت. تمام شخصیتهای طراز اول مصرنیز در این مراسم حاضر بودند. سادات در جایگاه ویژه با لباس‏نظامی فرمانده عالی مصر(فیدل مارشال)در ردیف اول پشت‏سر دیوار5 / 1 متری قرار گرفته بود. حسنی مبارک، معاون وی نیز در سمت‏راست و عبدالعلیم ابوغزاله وزیر دفاع در سمت چپ و آلفرد سفیرآمریکا پشت‏سرسادات در ردیف بعدی قرار داشتند.
آمریکا و سازمان سیا یکی از بهترین و پرهزینه‏ترین سیستم‏حفاظتی را که از پیش رفته‏ترین و پیچیده‏ترین سیستم‏ها بود، تدارک‏دیده بودند و سادات در حلقه حفاظتی و شدیدترین تدابیر امنیتی‏قرار داشت. به مدت سه روز نیروهای امنیتی تمام تفنگ‏ها و زره‏پوشها را بازرسی کرده بودند تا مطمئن شوند گلوله‏ای در آنهانیست ولی اسلامبولی و یارانش توانستند وسایل و مهمات لازم را درمیدان رژه وارد سازند.
در روز رژه، خالد به سربازان مرخصی داد و به جای آنان سه یارخود را به طور سری وارد کرد تا جای سربازانی را که قرار بود درخودرو سوار شوند، بگیرند.
در ساعت 5 / 11 غریو تانک‏ها و خودروها برخواست. مراسم نظامی‏آغاز شد. ساعتی از انجام رژه می‏گذشت که ابوغزاله وزیر دفاع‏توجه سادات را به 6 فروند جت میراژ که ضمن عملیات اکروباتیک‏در ارتفاع پایین، پرچم مصر را در آسمان نقش می‏کردند. جلب کردو توضیحاتی را ارائه نمود. همه نگاهها به آسمان دوخته شده بود.
بی آنکه کسی متوجه شود، کامیونی که یک تفنگ 130 میلی متری تانک‏روس را به دنبال می‏کشید، در برابر جایگاه توقف کرد و رانندگان‏دیگر به گمان این که خودرو دچار نقص فنی شده است، مسیرشان راکج کرده، از کنار آن عبور می‏کردند. ناگهان صدای مسلسل سه مبارزدر لباس نظامی از عقب کامیون که جایگاه سادات را نشانه رفته‏بودند، چشمها را از آسمان به زمین دوخت. خالد رهبر عملیات ازصندلی جلو بیرون پرید و به سوی سادات دوید و یک نارنجک به سوی‏او پرتاب کرد. اما در جلو پای ابوغزاله افتاد و عمل نکرد. بدون‏فاصله نارنجک دوم نیز پرتاب شد. رهبر عملیات به سرعت‏به سوی‏خودرو رفت و مسلسلش را برداشت و بی‏امان به سوی جایگاه‏تیراندازی کرد. به دنبال او سه نفر به سادات نزدیک شدند وفریاد برآوردند: الله اکبر! پاینده باد اسلام...
این حمله، چنان گارد امنیتی سادات را که در آمریکا تعلیم‏دیده بودند شوکه کرد که کاملا دست‏پاچه و وحشت زده شده بودند که‏ارباب خود را در خطر رها ساختند.
پس از انجام موفقیت‏آمیز عملیات، 5 نفر کشته و 28 نفر زخمی‏برجای ماند که چهار افسرآمریکایی نیز در بین این عده دیده‏می‏شدند.
در بیمارستان سادات در حال اغما به سر می‏برد. گلوله‏ها وترکش‏ها جانب چپ قفسه سینه او را درهم شکسته و کمر و گردن وزانوی او به شدت مجروح شده بود.
یکی از یاران خالد شهید شد اما مابقی را که به شدت مجروح شده‏بودند، دستگیر کردند.
این دومین بار بود که در تاریخ مبارزات مردم مصر، حکومت‏فرعون مورد اصابت ضربات خشم مقدس واقع شد و لرزه بر اندام حکام‏منطقه انداخت.

شیر در قفس

خالد اسلامبولی و یارانش ظرف چند ماه، در بیدادگاه نظامی مصرمحاکمه شدند و همگی اعتراف کردند که در اعدام انقلابی سادات دست‏داشتند.
اسلامبولی در یکی از دادگاههای نظامی فریاد زد: ظالم را من‏کشتم، فرعون را من نابود کردم. ما پرچممان را به خاطر خدابرافراشتیم، ما معتقد به دینی هستیم که به پیروان خود درس‏فداکاری و از خودگذشتگی می‏دهد. او طی دفاعیه‏ای در دادگاه،اهداف و آرمانهای گروه «الجهاد» و نیز انگیزه‏های قتل سادات‏را روشن ساخته است. او پس از آنکه توسط رئیس دادگاه از سخن‏گفتن در دادگاه محروم شد، این دفاعیه کتبی را تسلیم دادگاه‏کرد:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و الصلوه و السلام علی رسول‏الله.
شما امروز تنها ناظر تصفیه خالد اسلامبولی و عبود رمزی و غیرآنها نیستید; بلکه ناظر قضیه اسلام هستید که برسرآن مورد آزمایش‏قرار گرفته‏ایم و شاهد ایمانی هستیم که توسط کسانی که آنان رامسلمان می‏پندارید، مورد حمله قرار گرفته است.
امروز سه سوال که نه تنها به ذهن شما، بلکه به ذهن بسیاری ازکسانی می‏رسد که دیدند و شنیدند که رگبارهای مسلسل حق، چگونه‏قلبهای جنایتکاران را سوراخ کرد و چگونه بمبهای قصاص عادلانه‏برسر ستمگران فرو ریخت. آری سه سوال است که بدین گونه مطرح‏می‏گردد:
من کیستم؟ چرا کشتم؟ و بعد از من چه کسانی هستند؟
پاسخ سوال اول این است که من جوانی هستم که قلبش به عشق‏میهنش می‏تپد و خون ایمان در عروقش جریان دارد و روح اسلام درفکر و اندیشه او، موج می‏زند.
من امروز چه صحنه‏هایی را در کشور خود می‏بینم؟ صحنه‏های ویرانی‏و فساد; ویرانی‏هایی که آن را عاملان به اصطلاح انقلاب 23 ژوئیه‏1952 به وجود آوردند، که از نخستین عنصر سفاک آن یعنی «جمال‏عبدالناصر» آغاز شد و تا آخرین فرد سفاک، یعنی «انور سادات‏»ادامه یافت. این فساد و ویرانی، تمام شئون داخلی و خارجی کشوررا فراگرفته است، که به یکایک آنها اشاره می‏کنم:
فساد در ایمان و عقیده; سران‏این‏انقلاب فرمایشی، تلاش کردندکه نور عقیده را در دلها خاموش و کاخ ایمان را ویران سازند ودر این زمینه از وسایل ارتباط جمعی و سیستم فاسد و نارسای‏آموزشی و ارایه الگوهای فاسد و احیانا جنایتکار، که طبقه حاکم‏بود، سود جستند.
شکست اقتصادی; اینان اقتصاد کشور را به نابودی کشاندند ودر اثر قوانین خلق الساعه و احیانا قوانین دراز مدتی که صرفابه منظور ویرانی اقتصاد کشور، تنظیم شده بود، به هدف پلید خودرسیدند. و اخیرا هم اموال و ثروتهای عمومی کشور را طبقه حاکم وخویشان و بستگان نزدیک آنها غارت کردند.
وابستگی در سیاست‏خارجی; اینان پلهای ارتباط با کشورهای‏برادر و مسلمان را ویران کردند و در مقابل، با دشمنان اسلام طرح‏دوستی ریختند. اینان از یک دشمن کافر بریدند و به دشمن بدتر وکافر و کینه توز دیگری پیوستند...
من کیستم؟
اینک من جوانی هستم که در زمان این خرابیها و خیانتها یعنی‏در زمان ناصر و سادات زندگی کرده و نتوانسته‏است در برابر این‏فسادها سکوت کند; زیرا دلی لبریز از ایمان در سینه و دستی درقبضه سلاح دارد و به این نتیجه رسیده است که آهن را جز آهن شکست‏نمی‏دهد و پاسخگوی قدرت، تنها قدرت است.
اینک من آن جوانی هستم که خود را فدای حیثیت و شرف کشورش‏کرده است واین در زمانی است که شایع گشته است که «مصر تن به‏ذلت و خیانت وخرابی داده است.»
من جوانی هستم که خدا و پیامبر را دوست می‏دارد و می‏داند که‏کشته شدن در راه خدا، بهتر از زندگی توام با ذلت و خواری وعصیان است. من به اذن خدا شهید خواهم شد. شهیدی که(به گفته‏قرآن)پس از شهادتش به قوم خود چنین پیام می‏فرستد:
(یالیت قومی یعلمون بما غفرلی بی وجعلنی من المکرمین )
(ای کاش قوم من آگاه بودند که چگونه پروردگارم مرا موردآمرزش و کرم قرار داد.) (یس،26 و 27)
اینک این منم، شما چه کسانی هستید؟
آیا شما بردگان تحت‏سلطه این رژیم نیستید که اوامر او رابی‏چون و چرا اجرا می‏کنید؟ اگر چنین نیست پس چگونه قاضی‏شده‏اید؟!

دفاع از حق ملت

در پاسخ سوال دوم، با صدای بلند اعلام می‏کنم که من قاتل نیستم‏گرچه او را من کشته‏ام; زیرا کسی که حق دفاع شرعی را اجرا می‏کندنه شرعا قاتل محسوب می‏شود و نه قانونا. و شما خود ادعا می‏کنیدکه دولت مصر پیرو اسلام است و آئین اسلام، منبع اساسی برای تمام‏مقررات و قوانین کشور به شمار می‏رود.
آری من حق دفاع شرعی از جانب عموم ملت را اجرا کردم. همان‏حقی که قاضی «عبدالقادر عوده‏» در کتاب خود «التشریع الجنائی‏فی الاسلام‏» (قوانین کیفری در اسلام)آن را بیان نموده و دلایل آن‏را از قرآن و سنت و فتاوای فقها و گذشتگان صالح، اقامه کرده‏است.
آری دفاع شرعی از جانب عموم ملت، نه تنها یک حق است‏بلکه دربرابر کسانی که احکام و مقررات خدا را زیر پانهاده یا قانون‏خدا را به قانون دیگر تبدیل نموده‏اند و یامرتکب خیانت‏به ملت وتوطئه با یهودیها و آمریکا شده‏اند، واجب است و زمامداران مصر،مصداق چنین افرادی هستند و من نماینده ملت در اجرای این کیفردرباره آنها هستم.

قصاص خون شهدا

از این گذشته، من دارای حق قصاص در مورد این زمامداران‏خیانتکار هستم، حقی که اسلام آن را به وارث خون مقتول داده است.
من وارث خون عبدالقادر عوده و همراهانش هستم.
من وارث خون سید قطب و همراهانش هستم.
من وارث خون «کارم اناضولی‏» و یارانش هستم.
من وارث خون «شاکر مصطفی‏» و یارانش هستم.
من وارث خون «یحیی هاشم‏» وکیل مدافع مسلمان هستم که قتل اورا اعلام نکردند ولی با نقشه قبلی، در کمین او نشستند و مخفیانه‏او را به قتل رسانیدند.
من وارث خون این بیگناهان هستم که وارثی ندارند. من حق قصاص‏را که شرعا مسلم است و قانون کشور نیز می‏گوید: «آئین اسلام‏منبع اساسی قوانین مصراست.» اجرا کردم، آری او را من کشتم ولی‏قاتل نیستم، زیرا من حقی را که اسلام و قانون به آن تصریح نموده‏اعمال نمودم. اینک آیا مرا به جرم اجرای این حق، کیفر می‏کنید؟

اینها آخرین رگبار نخواهد بود

اما در پاسخ سوال سوم یعنی اینکه بعد از من چه کسانی هستند،باید بگویم: بعد از من افراد زیادی هستند، اگر مرا بکشید، طولی‏نخواهد کشید که آنان انتقام خون مرا خواهند گرفت و من اعلام‏می‏کنم که در این مورد کوتاهی نخواهم کرد.
آری بعد از من افراد فراوانی هستند، همه ارتش، همه جوانان وحتی همه ملت هستند و من امروز از شما دعوت می‏کنم که این قدرهمه پرسی که تاکنون کرده‏اید بیایید یک همه پرسی دیگری هم بکنیدو از ملت که به آن پشت گرمید، بپرسید که آیا قتل سادات حق‏نبود؟ آیا قاتل سادات را بکشیم؟ آیا حکم عادلانه اسلام رامی‏خواهید یا حکم طاغوتها را؟
ولی در هر حال این را بدانید که رگبارهایی که به عمر سادات‏خاتمه بخشید آخرین رگبار نخواهد بود. همچنان که این شیوه،یگانه طرح و شیوه‏ما نخواهد بود.
اگر امروز نفس‏های ارتش را در سینه خفه کرده‏اید و بسیاری ازآنها را از حالت آمادگی نظامی بیرون آورده‏اید، بدانید کسانی‏هستند که در داخل و خارج، منتظر فرود آوردن ضربت نهایی برسرشما هستند.
خداوند می‏فرماید: «و لشکر پروردگارت را جز او نمی‏داند.»
اگر امروز از چنگال کیفر ملت فرار کردید، خداوند می‏فرماید:
«بگو او(خدا) توانااست که عذابی از آسمان یا زمین برشمابفرستد و یا شما را به اختلاف و پراکندگی گرفتار ساخته و طعم‏عذاب بعضی را بر بعضی دیگر بچشاند. بنگر که آیات خود راچگونه(به طرق گوناگون)بیان می‏کنیم تا مردم(حقایق را)بفهمند.»
اینک یکی از دو چیز را برگزینید حق را برگزینید یا باطل را.
دنیا را برگزینید.
خورشید شرف را کشتند
آریل شارون، وزیرمسکن و کشاورزی اسرائیل بلافاصله بعد از صدورحکم اعدام به مصر آمد تا از اعدام انقلابیون اطمینان یابد. دولت‏اسرائیل نیز خروج اسرائیل از صحرای سینا را منوط به اجرای حکم‏اعدام در مورد آنان کرد. و بالاخره در سحرگاه 26 فروردین 1361خالد اسلامبولی; خورشید شرف مصر و حسین عباس محمد با دستها وچشمانی بسته، توسط خودروی نظامی به منطقه کوه سرخ برده شدند.
هنگامی که جلیقه سرخ اعدام را برتن آنان پوشاندند، صدای قرائت‏قرآن در فضا پیچید و وقتی آنها را برای تیرباران بردند، آخرین‏خواسته‏شان نماز بود و چه نماز باشکوهی را اقامه کردند و چه عزت‏و سربلندی برای کشور خود به یادگار گذاشتند. وقتی محمدعبدالسلام‏فرج عقلیه را به پای دار آوردند، گفت: سپاس خدای را که شهادت‏را به ما ارزانی داشت. خوشا به بهشت که نزدیک است. خوشا به‏دیدار خداوند بخشنده.

مصر بعد از خالد

موفقیت‏سردار شرف در عملیات نابودی فرعون مصر نقطه امیدی دردل مردم این کشور و سازمانهای اسلامی به وجود آورد و آنان را به‏این باور رساندکه حاکمان ظالم نیز آسیب‏پذیر هستند. از این‏روروز به روز برگستره مخالفتها علیه رژیم مصر افزوده شد. تنها دریک مورد دادستان مصر سیصد مسلمان انقلابی را به جرم تلاش برای‏برقراری حکومت اسلامی، شبیه ایران در قاهره محاکمه کرد. دادستان‏ادعا کرده بودکه سیصد متهم که 22 تن از آنها فراری هستند،توطئه کرده بودند همزمان با قتل سادات، در ششم اکتبر 1981 قیام‏مسلحانه‏ای راه انداخته حکومتی اسلامی ایجاد کنند. به این دلیل‏تقاضای اعدام برای همه متهمان(غیر از سه نفر)را کرده بود. اغلب‏متهمان شعار می‏دادند و از داخل قفس سخنرانی می‏کردند و می‏گفتند:
«شمشیرها شکسته خواهند شد و مردم از دنیا خواهند رفت امااسلام همیشه پابر جاست. هیچ کس بیت المقدس را جز ما آزاد نخواهدکرد و صهیونیستها به هوش باشید که ارتش اسلام می‏آید.»
یکی از مسلمانان انقلابی ضمن اشاره به سخنان دادستان کل امنیت‏مصر که آنان را به تلاش برای سرنگونی رژیم مصر و برقراری حکومت‏اسلامی متهم کرده بود، گفت: «کوشش در راه برقراری یک حکومت‏اسلامی، اتهام نیست، افتخار است.»
او با اشاره به نام کسانی که اعدام سادات را به اجرا درآوردند، گفت: «آنها بهترین شهدای قرن هستند و ما بی‏صبرانه درانتظار آن هستیم که در بهشت‏به آنها ملحق شویم.»
و یکی دیگر در حضور خبرنگاران و مقابل دور بین تلویزیون گفت:
«شاید عده‏ای این سوال را از ما بکنند که شما برای چه منظورقیام کردید و اکنون به چه اتهامی محاکمه می‏شوید؟ ما پاسخ‏می‏دهیم: علت قیام ما احیای دین محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم)است و این اتهام نیست;بلکه شرافت است. اگر ما را اعدام کنند، به خالد اسلامبولی دربهشت می‏پیوندیم.»
البته موج اسلام خواهی و اصولگرایی از آن تاریخ تا به امروزشادابتر و عمیقتر شده و حکام مصر را در نگرانی فرو برده است وآنان برای رهایی از وحشت‏به طرز وحشیانه‏ای مسلمانان را سرکوب‏کرده مبارزین را برای گرفتن گواهی دروغ شکنجه داده، در مقابل‏شوکهای الکتریکی و شکنجه‏های رذیلانه قرار می‏دهند. از ورود آنان‏به مساجد در شهرهای اسیوط، اسکندریه و الفیوم جلوگیری می‏کنند.
اینک رژیم مصر عاجز از هر نوع اقدامی کشورهای خارجی مانندایران را عامل شورشهای داخلی می‏داند. غافل از اینکه روح صدهاشهید همچون خالد اسلامبولی وجدان آگاه مردم مصر را راحت نخواهدگذاشت و به کوری چشم آنان نام خالد اسلامبولی را نه تنها درخیابانهای ام‏القرای اسلامی که، در سرتاسر جهان اسلام با خط زرین‏برلوح دلها خواهند نگاشت.
نشانه‏های شادابی مبارزه و ستیز با سیاستهای پلید انور سادات‏و حسنی مبارک را امروز نیز می‏توان به روشنی مشاهده کرد. آنجاکه روزنامه «الاهرام‏» براساس یک نظر سنجی می‏نویسد: هنوز 97درصد مردم با قرار داد «کمپ دیوید» و برقراری رابطه با ژریم‏صهیونیستی مخالفند.
این امر می‏تواند هم اینک پشتوانه سیاست‏خارجی ما قرار بگیردو همچنان ایران را در خط ملت مسلمان مصر نگاه دارد و برخلاف‏دیدگاه سیاستمداران مصرکه انتظار دارند ایران اسلامی با حذف نام‏خیابان شهید خالد اسلامبولی سمبل فاصله گرفتن از مردم و پیوستن‏به رژیم مصر را علم کند، همچنان برآرمانهای میلیونها مسلمان‏مصری پای فشارد. آنچه هم اکنون در مطبوعات مختلف می‏خوانیم‏حکایت از فشار تبلیغی روز افزون سیاستمداران مصری بر دولتمردان‏ما دارد.
اسامه بن‏الباز مشاور حسنی مبارک می‏گوید:
جمهوری اسلامی ایران باید قبل از هرچیز نام خالد اسلامبولی رااز روی یک خیابان در تهران که به نام اوست‏بردارد تا بتواندطرف مذاکره با دولت مصر باشد، این کمترین کاری است که ایران‏می‏تواند و باید انجام دهد زیرا وجود اسم یک قاتل بریک خیابان‏نشانه هتک حرمت و ناسزاگویی به همه مردم است و حسنی مبارک ضمن‏اشاره به مسلمانان انقلابی مصر می‏گوید: می‏خواهم در این مورداطمینان یابم که از این روابط برای جمع‏آوری تروریست که بعدااغتشاش درکشور ایجاد کنند استفاده نخواهد شد. ما به تازگی‏دورانی را که ایرانی‏ها در آن از صدور انقلاب و دادن نام قاتلان‏انور سادات به خیابانها صحبت می‏کردند به پایان برده‏ایم.
منبع: سایت حوزه




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط