بارون دو مونتسکیو
نويسنده : محسن حيدريان
شارل لویی دو سکواندا
شارل لویی دو سکواندا یا بارون دو مونتسکیو (Charles de Secondat, baron de Montesquieu)، یکی از متفکران سیاسی فرانسه در عصر روشنگری و از برجسته ترين و پرنفوذترين متفكران فلسفه سياسی مدرن است.
▪ سال های ۱۷۰۵- ۱۷۰۰: تحصیلات متوسطه در نزد پیروان کلسیای اراتو آر، در ژویی.
▪ سالهای ۱۷۰۹ – ۱۷۰۸: تحصیلات حقوق در بوردو و سپس در پاریس.
▪ سال ۱۷۱۴: پذیرفته شدن مونتسکیو به عنوان مشاور در پارلمان بوردو.
▪ سال ۱۷۱۵: ازدواج با ژان دولارتیگ.
▪ سال ۱۷۱۶: انتخاب مونتسکیو به عنوان عضو فرهنگستان بوردو. در این تاریخ وی منصب عمویش را که ریاست دادگاه استیناف بود همراه با اموال و لقب «مونتسکیو» از او به ارث می برد.
▪ سال های ۱۷۲۱- ۱۷۱۷: مونتسکیو به مطالعهٔ علوم می پردازد و رسالاتی در بارهٔ انعکاس صوت، غدد میانگانی، شفافیت، سنیگینی اجسام و مانند اینها می نویسد.
▪ سال ۱۷۲۱: انتشار کتاب نامه های ایرانی بدون ذکر نام نویسنده. این کتاب بی درنگ مشهور خاص و عام می شود.
▪ سال های ۱۷۲۳ –۱۷۲۲: اقامت در پاریس و معاشرت با طبقهٔ اشراف. مونتسکیو در این تاریخ با اطرافیان دوک دو بو ربون هه نو، مورخ و شاعر فرانسوی و رئیس پارلمان، مارکیز دو پری، و در مجمع ادبی مادام لامبر، و باشگاه آنترسول رفت و آمد دارد و اثر خویش موسوم به گفت و گوی سیلا و اوکرات را در همین باشگاه می خواند.
▪ سال ۱۷۲۵: انتشار کتاب معبد گنید بدون نام نویسنده. بازگشت مونتسکیو به بوردو و کناره گیری از سمت ریاست دادگاه و مراجعت به پاریس. وی بعدها در اندیشه هایش چنین نوشت: «آنچه باعث شده که من همواره نسبت به خودم عقیدهٔ بدی داشته باشم این است که خیلی کم از امور جمهوری وجود دارد که من حقیقتا استعدادی برای آن در خود ببینم. در شغل ریاست دادگاه باید بگویم که قلبم بسیار پاک بود. خود مسائل را به حد کافی می فهمیدم اما از تشریفات دادگاهی سردر نمی آوردم. مع ذلک خودم را با این گونه امور وفق داده بودم ولی آنچه بیش از همه موجب دلزدگی من می گردید این بود که حیواناتی را می دیدم که همان استعدادی را که من فاقد آن بودم به حد کافی دارا بودند».
▪ سال ۱۷۲۸: انتخاب مونتسکیو به عضویت فرهنگستان فرانسه. عزیمت او به کشورهای آلمان، اتریش، سوئیس، ایتالیا، و هلند. در طی همین دوره لرد چسترفیلد وی را به بریتانیا می خواند.
▪ سال های ۱۷۳۰ - ۱۷۲۹: اقامت در بریتانیا.
▪ سال ۱۷۳۱: بازگشت به قصر لابرد و اقامت در آنجا برای نگارش روح القوانین.
▪ سال ۱۷۳۴: انتشار ملاحضاتی در بارهٔ علل عظمت و انحطاط رومیان.
▪ سال ۱۷۴۸: انتشار روح القوانین که در ژنو و بدون نام نویسنده چاپ شده بود. کتاب با استقبال بزرگ روبرو شد.
▪ سال ۱۷۵۰: دفاع مونتسکیو از روح القوانین در پاسخ حملات آباء یسوع و ژانسنیست ها.
▪ سال ۱۷۵۴: تدوین جستاری در بارهٔ ذوق برای دانشنامه به تقاضای دالامبر (انتشار در ۱۷۵۶).
▪ سال ۱۷۵۵: ۱۰فوریه. مرگ مونتسکیو در پاریس.
- نامه های ایرانی: Lettres Persanes (١٧٢١)
- بازنگری علل عظمت و سقوط رم: Considérations sur les causes de la grandeur des Romains et de leur decadence (۱۷۳۴)
- روح القوانین: De l'esprit des lois (۱۷۴۸)
از دیگر آثار وی رمان معروف «مقبره گنیده»(Le temple de Gnide)، در سال ۱۷۲۵ میلادی و «تاریخ حقیقی»( Histoire véritable) می باشد. کلمات قصار و جملات برجسته و پندآمیز وی که از نوشته های پراکنده و دفتری خاطرات گونه باقی مانده است، به نام «اندیشه های ناشناخته»(Pensées et fragments inédits) نیز منتشر شده است.
این کتاب با پذیرش همگانی شگرفی روبرو شد و بعدها در تدوین اساسنامه ایالات متحده آمریکا و اساسنامه شورای انقلاب فرانسه در سال ۱۷۹۱میلادی مؤثر بوده است. چون روحانیان مسیحی، «روح القوانین» او را بی ارزش دانستند نوشتاری بر دفاع از کتاب خویش نوشت.
بايد گفت كه نام مونتسكيو با دو آموزه اساسی پيوند خورده است:
١- آموزه اهميت اوضاع اقليمی و آب و هوا در شرايط سياسی و اجتماعی هر كشور؛
٢- آموزه اهميت و لزوم توزيع و تفكيك قوا.
هر دو آموزه فوق هنوز از تازه گی برخوردارند و روز آمد به شمار ميايند. درباره صحت و يا ابطال هر دو آموزه فوق در سالهای اخير نيز چند پروژه پژوهشی مدرن در مراكز علمی و دانشگاهی كشورهای غربی صورت گرفته است. در يكی از اين پژوهش ها عملا اثبات ميشود كه يكی از عوامل مهم وضعيت استبدادی موجود در افغانستان ناشی از آب و هوا و شرايط اقليمی سخت و نبود دسترسی مستقيم اين كشور به منابع آبی و فقدان جنگلهای سرسبز در اين كشور است. به عبارت ديگر جان سخت بودن سنتهای استبدادی و ضعف فرهنگ دمكراتيك، نبود ذهنيت سازش جويی و نبود مدارا و توازن در اين كشور پيوند نزديكی با آب و هوای اين كشور دارد. درحاليكه مثلا آب و هوای معتدل و بارندگی فراوان انگستان مناسبت ترين زمينه برای رشد فرهنگ اعتدال و دمكراسی است.
نظريه «قرار داد اجتماعی» اساس فلسفی دولت مدرن و بنياد عقلی تاسيس دولت است. طبق اين نظريه انسانها در يك حالت فرضی به نام «حالت طبيعی» در حالت بی سروری و آزادانه در طبيعت زيست می كرده اند. سپس با شناخت عقلی و با توجه به سودمنديهای نظم و قانون تن به فرمانبرداری از دولت ميدهند و «آزاديهای طبيعی» خود را فدا می كنند و به محدوده «آزاديهای فردی» گام می گذارند كه قدرت و نظم دولت محدود كننده و در عين حال تضمين كننده آن است. بنابراين «قرار داد اجتماعی» سازشی است نانوشته ميان اعضای يك جامعه و مبتنی است بر «خواست همگانی» برای آنكه در روابط خود در زير حاكميت دولت با مسئوليت متقابل عمل كند و بر مبنای همين «قرار داد» ضمنی است كه دولت پديد می آيد. بايد در نظر داشت كه خواست همگانی در آغاز به معنای خواست همه صاحبان املاك و يا ماليات دهندگان بود كه معمولا شامل زنان و بيكاران و فقرا نمی شد. نظريه «قرار داد اجتماعی» پايه دمكراسی های جديد را می گذارد كه در آنها حكومت همسوی مردم برای زيستن در جامعه سياسی است. البته در مورد «حالت طبيعی» يعنی وضع انسان پيش از در آمدن در زير قدرت دولت، نظرات هابز، لاك و روسو و مونتسكيو متفاوت است. همچنين بايد تاكيد كرد كه در نظريه لاك «قرار داد اجتماعی» قرار دادی كه مردم بستند- برخلاف نظريه هابز- برای واگذاری جمعی حقوق خويش به حاكم مطلق نبود. بلكه هريك از آنان حقوق طبيعی خود را تسليم ديگری نمود و همگی با هم جامعه ای مدنی برپا كردند. البته نظريه «قرار داد اجتماعی» يا هر نظريه ديگری مصداق خارجی ندارد، بلكه يك مفهوم ايستا و غير تاريخی است كه فلاسفه گوناگون آنرا دستمايه توجيه نظريی خويش درباب حكمرانی در جامعه نو قرار دادند.
«روح القوانين» نيز مانند ديگر آثار دوران روشنگری با تشريح ديدگاه نويسنده درباره «حالت طبيعی» آغاز ميشود. بر اساس توضيحی كه مونتسكيو در باره حالت طبيعی ميدهد به اين نتيجه ميرسد كه صلح نخستين قانون طبيعی است، زيرا انسان برای حفظ خود بايد در جستجوی آن باشد. اما برخلاف هابز صلح و نظم را نتيجه يك قرارداد اجتماعی نميداند بلكه آنرا اصولا ماقبل گام گذاری انسان به حالت اجتماعی و همچون يك نياز طبيعی ميداند. دومين قانون طبيعی از نظر مونتسكيو ادامه نسل و زاد و ولد است و سومين قانون نيز زناشويی و نزديكی زن و مرد است. و سرانجام آرزوی زندگی در جامعه چهارمين قانون طبيعی است.
پس از تشريح خصوصيات نظام های سياسی سه گانه فوق پرسش بعدی «روح القوانين» بررسی چگونگی روح آموزش و پرورش در هر يك از نظام های سياسی است. در اين مورد نيز مونتسكيو به اين دريافت ميرسد كه نظام جمهوری مبتنی بر دمكراسی از هر نظر برای عشق به وطن و برابری همه آحاد ملت شايسته تر و برازنده تر است، زيرا امكان پرورش جوانان و سازندگان كشور را بر اساس وطن دوستی آگاهانه و مبتنی بر برابری و رفع انواع تبعيض ها فراهم می سازد. مونتسكيو سپس به علل سقوط رژيمهای سياسی می پردازد و پس از تاملات تاريخی و انجام يك بررسی مقايسه ای ميان انواع نظام های سياسی و بويژه توجه به ثبات سياسی نظام انگليس به يك نتيجه مركزی و قاطع ميرسد كه آن هم موضوع آزادی است. مفهوم آزادی و يا فقدان آن در هر جامعه در اين بررسی جايگاه كليدی می يابد. بنابراين قوانينی كه آزادی را تامين و تضمين كنند و مانع استفاده از قدرت عليه شهروندان شوند، ضامن اصلی تداوم نظام های سياسی و نيز مايه عشق به وطن و برابری ميان ملت به حساب ميايند. مونتسكيو از اين نتيجه گيری اساسی به تز مركزی خود در كتاب «روح القوانين» می پردازد كه عبارت از لزوم نهادی كردن آزادی در قانون است. با نهادی كردن آزادی در قانون و تدوين يك قانون اساسی مبتنی بر آزادی است كه ميتوان هم به ثبات نظام سياسی دست يافت، هم وطن دوستی را تحكيم كرد و برابری آحاد ملت و شهروندان را به تحقق رساند. بنابراين آزادی و تفكيك قوا مهمترين مبنای حقانيت نظام سياسی به شمار ميرود. علاوه بر موضوع كليدی آزادی، مونتسكيو توجه به عوامل ديگری را نيز در قانون ياد آور ميشود كه قانونگذار بايد در نظر داشته باشد. در راس اين مسايل لزوم توجه به فرهنگ هر ملت قرار دارد كه عبارت از آداب و رسوم و شرايط اقليمی است. او در استدلال خود در اين زمينه تاكيد می كند كه طبع و خلق و خوی انسانها در آب و هوای سرد متفاوت از نقاط گرمسير است و مردم ساكن مناطق سردسيرتر از مدارا، اعتماد بنفس و كنجكاوی بيشتری برخوردارند. اما بلافاصله می گويد كه از اين تفاوتهای طبيعی نبايد به نتايج «احمقانه» رسيد، بلكه منظور اين است كه يك رشته عوامل گوناگون در زندگی و تفكر و هدايت انسانها تاثير جدی می گذارند.
درباره اين رشته عوامل مونتسكيو علاوه بر آب و هوا، عوامل ديگری را ذكر می كند كه عبارتند از: مذهب، تاريخ گذشته، عادات و ارثيه فرهنگی كه مجموعه آنها را روح ملی می نامد. مونتسكيو خود اين پرسش را پيش می كشد كه در قانونگذاری چه گونه بايد به اين روح ملی عنايت كرد؟ در پاسخ می گويد اولا: نظام سياسی و قانونی بدون توجه به اين روح ملی نميتواند استوار باشد و كارائی نخواهد داشت. ثانيا: در كوشش برای تغيير روح ملی و مشخصات فرهنگی هر ملت و هر كشور بايد فوق العاده محتاط بود. او تاكيد می كند كه حتی اگر اين خصوصيات دارای كمبودها و ضعف هايی هم باشد، چنين نيست كه با كمك قوانين و سياست بتوان هويت و روح ملی را بطور سريع و همه جانبه دگرگون كرد. استدلال مونتسكيو در اين زمينه ساده است. می نويسد: «اگر آزادی و رفتار مردم طبق ميل درونی شان - تا جايی كه به كسی صدمه نزند- مورد پذيرش قرار نگيرد، هيچ بهبودی در جامعه فراهم نميشود.»
چنين عبارت آزاد منشانه ای كه از مشخصات روحی و فكری مونتسكيو است، به معنای چشم پوشی او از تفاوت ميان فضيلت و رذيلت نيست. او ياد آور ميشود: «بيان فوق نبايد فاصله بی اندازه بزرگ ميان فضايل و رذايل را ناچيز جلوه دهد. نعوذبالله! من تنها می خواهم ياد آور شوم كه همه عيوب و خطاهای سياسی جنبه اخلاقی ندارد، درست همانگونه كه همه عيوب اخلاقی از خطاهای سياسی ناشی نميشود. چنين دركی برای قانونگذاری بر اساس روح و هويت ملی بی اندازه مهم است.» با چنين دركی كه در كتاب بطور مفصل تشريح ميشود ميتوان گفت كه در واقع مونتسكيو پايه گذار يك مكتب سياسی تازه ای نيز هست كه طبق آن نهاد های سياسی و نهادهای اجتماعی از هم مستقل اند و در تحليل هريك بايد به دقت توجه داشت كه اين تمايز رعايت شود. در ادامه استدلالات، مونتسكيو ياد آور ميشود كه در جامعه ای كه مردم آن از فرهنگ و اخلاق مثبت و پرمايه ای برخوردارند كار تدوين و اجرای قانون به مراتب ساده تر از جامعه ای است كه با سقوط اخلاقی روبروست.
موضوع ديگری كه مورد توجه مونتسكيو قرار دارد حق حاكميت ملی است كه مجلس منتخب ملت مظهر و نماد آن است. او ياد آور ميشود در مواردی كه ميان دو اصل پايه ای تفكيك قوا ( دولت و قوه قضاييه و مجلس) و حق حاكميت ملی اختلافات و مشاجراتی پيش آيد، حق تقدم با حاكميت ملت يا مجلس است.
اصل تفكيك قوا نخستين بار در قانون اساسی آمريكا بيان شد و پس از آن در قانون اساسی فرانسه به رسميت شناخته شد و از آنجا به ديگر دموكراسی های قانونی راه يافت. يكی از جنبه های مهم اصل تفكيك قوا كه اهميت هنجاری و عملی فوق العاده ای در نظام های سياسی يافت، استقلال قوه قضاييه و استقلال قضات از جناحهای سياسی و حكومت است.
«توجه به ويژگيهای فرهنگی و دينی هر كشور و احترام به آنها نبايد مانع آن شود كه يك نظام سياسی از الگوی قانونی و آزاديهای سياسی كه زير بنای هر حكومت مشروع است، چشم بپوشد. بنابراين دوری جستن از اصل تفكيك قوا و حق حاكميت ملی و استقلال قضات را نميتوان با توجه به ويژگيهای دينی و فرهنگی و اقليمی توضيح داد.»
يك نكته ديگر كه همزمان با تاكيد بر نسبيت گرايی مورد توجه جدی مونتسكيو قرار دارد، «روح عصر» می باشد. منظور وی صاف و ساده اين است كه هر نظام سياسی با وجود نسبيت گرايی بايد دارای نيروی جاذبه باشد و بتواند از طريق شناخت روح عصر و نيازهای موجود به ايجاد جذابيت بپردازد.
شارل لویی دو سکواندا یا بارون دو مونتسکیو (Charles de Secondat, baron de Montesquieu)، یکی از متفکران سیاسی فرانسه در عصر روشنگری و از برجسته ترين و پرنفوذترين متفكران فلسفه سياسی مدرن است.
سالشمار زندگی
▪ سال های ۱۷۰۵- ۱۷۰۰: تحصیلات متوسطه در نزد پیروان کلسیای اراتو آر، در ژویی.
▪ سالهای ۱۷۰۹ – ۱۷۰۸: تحصیلات حقوق در بوردو و سپس در پاریس.
▪ سال ۱۷۱۴: پذیرفته شدن مونتسکیو به عنوان مشاور در پارلمان بوردو.
▪ سال ۱۷۱۵: ازدواج با ژان دولارتیگ.
▪ سال ۱۷۱۶: انتخاب مونتسکیو به عنوان عضو فرهنگستان بوردو. در این تاریخ وی منصب عمویش را که ریاست دادگاه استیناف بود همراه با اموال و لقب «مونتسکیو» از او به ارث می برد.
▪ سال های ۱۷۲۱- ۱۷۱۷: مونتسکیو به مطالعهٔ علوم می پردازد و رسالاتی در بارهٔ انعکاس صوت، غدد میانگانی، شفافیت، سنیگینی اجسام و مانند اینها می نویسد.
▪ سال ۱۷۲۱: انتشار کتاب نامه های ایرانی بدون ذکر نام نویسنده. این کتاب بی درنگ مشهور خاص و عام می شود.
▪ سال های ۱۷۲۳ –۱۷۲۲: اقامت در پاریس و معاشرت با طبقهٔ اشراف. مونتسکیو در این تاریخ با اطرافیان دوک دو بو ربون هه نو، مورخ و شاعر فرانسوی و رئیس پارلمان، مارکیز دو پری، و در مجمع ادبی مادام لامبر، و باشگاه آنترسول رفت و آمد دارد و اثر خویش موسوم به گفت و گوی سیلا و اوکرات را در همین باشگاه می خواند.
▪ سال ۱۷۲۵: انتشار کتاب معبد گنید بدون نام نویسنده. بازگشت مونتسکیو به بوردو و کناره گیری از سمت ریاست دادگاه و مراجعت به پاریس. وی بعدها در اندیشه هایش چنین نوشت: «آنچه باعث شده که من همواره نسبت به خودم عقیدهٔ بدی داشته باشم این است که خیلی کم از امور جمهوری وجود دارد که من حقیقتا استعدادی برای آن در خود ببینم. در شغل ریاست دادگاه باید بگویم که قلبم بسیار پاک بود. خود مسائل را به حد کافی می فهمیدم اما از تشریفات دادگاهی سردر نمی آوردم. مع ذلک خودم را با این گونه امور وفق داده بودم ولی آنچه بیش از همه موجب دلزدگی من می گردید این بود که حیواناتی را می دیدم که همان استعدادی را که من فاقد آن بودم به حد کافی دارا بودند».
▪ سال ۱۷۲۸: انتخاب مونتسکیو به عضویت فرهنگستان فرانسه. عزیمت او به کشورهای آلمان، اتریش، سوئیس، ایتالیا، و هلند. در طی همین دوره لرد چسترفیلد وی را به بریتانیا می خواند.
▪ سال های ۱۷۳۰ - ۱۷۲۹: اقامت در بریتانیا.
▪ سال ۱۷۳۱: بازگشت به قصر لابرد و اقامت در آنجا برای نگارش روح القوانین.
▪ سال ۱۷۳۴: انتشار ملاحضاتی در بارهٔ علل عظمت و انحطاط رومیان.
▪ سال ۱۷۴۸: انتشار روح القوانین که در ژنو و بدون نام نویسنده چاپ شده بود. کتاب با استقبال بزرگ روبرو شد.
▪ سال ۱۷۵۰: دفاع مونتسکیو از روح القوانین در پاسخ حملات آباء یسوع و ژانسنیست ها.
▪ سال ۱۷۵۴: تدوین جستاری در بارهٔ ذوق برای دانشنامه به تقاضای دالامبر (انتشار در ۱۷۵۶).
▪ سال ۱۷۵۵: ۱۰فوریه. مرگ مونتسکیو در پاریس.
آثار
- نامه های ایرانی: Lettres Persanes (١٧٢١)
- بازنگری علل عظمت و سقوط رم: Considérations sur les causes de la grandeur des Romains et de leur decadence (۱۷۳۴)
- روح القوانین: De l'esprit des lois (۱۷۴۸)
از دیگر آثار وی رمان معروف «مقبره گنیده»(Le temple de Gnide)، در سال ۱۷۲۵ میلادی و «تاریخ حقیقی»( Histoire véritable) می باشد. کلمات قصار و جملات برجسته و پندآمیز وی که از نوشته های پراکنده و دفتری خاطرات گونه باقی مانده است، به نام «اندیشه های ناشناخته»(Pensées et fragments inédits) نیز منتشر شده است.
نامه های ایرانی
معبد گنید
بازنگری علل عظمت و سقوط رم
روح القوانین
این کتاب با پذیرش همگانی شگرفی روبرو شد و بعدها در تدوین اساسنامه ایالات متحده آمریکا و اساسنامه شورای انقلاب فرانسه در سال ۱۷۹۱میلادی مؤثر بوده است. چون روحانیان مسیحی، «روح القوانین» او را بی ارزش دانستند نوشتاری بر دفاع از کتاب خویش نوشت.
اندیشه
بايد گفت كه نام مونتسكيو با دو آموزه اساسی پيوند خورده است:
١- آموزه اهميت اوضاع اقليمی و آب و هوا در شرايط سياسی و اجتماعی هر كشور؛
٢- آموزه اهميت و لزوم توزيع و تفكيك قوا.
هر دو آموزه فوق هنوز از تازه گی برخوردارند و روز آمد به شمار ميايند. درباره صحت و يا ابطال هر دو آموزه فوق در سالهای اخير نيز چند پروژه پژوهشی مدرن در مراكز علمی و دانشگاهی كشورهای غربی صورت گرفته است. در يكی از اين پژوهش ها عملا اثبات ميشود كه يكی از عوامل مهم وضعيت استبدادی موجود در افغانستان ناشی از آب و هوا و شرايط اقليمی سخت و نبود دسترسی مستقيم اين كشور به منابع آبی و فقدان جنگلهای سرسبز در اين كشور است. به عبارت ديگر جان سخت بودن سنتهای استبدادی و ضعف فرهنگ دمكراتيك، نبود ذهنيت سازش جويی و نبود مدارا و توازن در اين كشور پيوند نزديكی با آب و هوای اين كشور دارد. درحاليكه مثلا آب و هوای معتدل و بارندگی فراوان انگستان مناسبت ترين زمينه برای رشد فرهنگ اعتدال و دمكراسی است.
حالت طبيعی از ديد مونتسكيو
نظريه «قرار داد اجتماعی» اساس فلسفی دولت مدرن و بنياد عقلی تاسيس دولت است. طبق اين نظريه انسانها در يك حالت فرضی به نام «حالت طبيعی» در حالت بی سروری و آزادانه در طبيعت زيست می كرده اند. سپس با شناخت عقلی و با توجه به سودمنديهای نظم و قانون تن به فرمانبرداری از دولت ميدهند و «آزاديهای طبيعی» خود را فدا می كنند و به محدوده «آزاديهای فردی» گام می گذارند كه قدرت و نظم دولت محدود كننده و در عين حال تضمين كننده آن است. بنابراين «قرار داد اجتماعی» سازشی است نانوشته ميان اعضای يك جامعه و مبتنی است بر «خواست همگانی» برای آنكه در روابط خود در زير حاكميت دولت با مسئوليت متقابل عمل كند و بر مبنای همين «قرار داد» ضمنی است كه دولت پديد می آيد. بايد در نظر داشت كه خواست همگانی در آغاز به معنای خواست همه صاحبان املاك و يا ماليات دهندگان بود كه معمولا شامل زنان و بيكاران و فقرا نمی شد. نظريه «قرار داد اجتماعی» پايه دمكراسی های جديد را می گذارد كه در آنها حكومت همسوی مردم برای زيستن در جامعه سياسی است. البته در مورد «حالت طبيعی» يعنی وضع انسان پيش از در آمدن در زير قدرت دولت، نظرات هابز، لاك و روسو و مونتسكيو متفاوت است. همچنين بايد تاكيد كرد كه در نظريه لاك «قرار داد اجتماعی» قرار دادی كه مردم بستند- برخلاف نظريه هابز- برای واگذاری جمعی حقوق خويش به حاكم مطلق نبود. بلكه هريك از آنان حقوق طبيعی خود را تسليم ديگری نمود و همگی با هم جامعه ای مدنی برپا كردند. البته نظريه «قرار داد اجتماعی» يا هر نظريه ديگری مصداق خارجی ندارد، بلكه يك مفهوم ايستا و غير تاريخی است كه فلاسفه گوناگون آنرا دستمايه توجيه نظريی خويش درباب حكمرانی در جامعه نو قرار دادند.
«روح القوانين» نيز مانند ديگر آثار دوران روشنگری با تشريح ديدگاه نويسنده درباره «حالت طبيعی» آغاز ميشود. بر اساس توضيحی كه مونتسكيو در باره حالت طبيعی ميدهد به اين نتيجه ميرسد كه صلح نخستين قانون طبيعی است، زيرا انسان برای حفظ خود بايد در جستجوی آن باشد. اما برخلاف هابز صلح و نظم را نتيجه يك قرارداد اجتماعی نميداند بلكه آنرا اصولا ماقبل گام گذاری انسان به حالت اجتماعی و همچون يك نياز طبيعی ميداند. دومين قانون طبيعی از نظر مونتسكيو ادامه نسل و زاد و ولد است و سومين قانون نيز زناشويی و نزديكی زن و مرد است. و سرانجام آرزوی زندگی در جامعه چهارمين قانون طبيعی است.
برتری نظام جمهوری بر نظام پادشاهی
پس از تشريح خصوصيات نظام های سياسی سه گانه فوق پرسش بعدی «روح القوانين» بررسی چگونگی روح آموزش و پرورش در هر يك از نظام های سياسی است. در اين مورد نيز مونتسكيو به اين دريافت ميرسد كه نظام جمهوری مبتنی بر دمكراسی از هر نظر برای عشق به وطن و برابری همه آحاد ملت شايسته تر و برازنده تر است، زيرا امكان پرورش جوانان و سازندگان كشور را بر اساس وطن دوستی آگاهانه و مبتنی بر برابری و رفع انواع تبعيض ها فراهم می سازد. مونتسكيو سپس به علل سقوط رژيمهای سياسی می پردازد و پس از تاملات تاريخی و انجام يك بررسی مقايسه ای ميان انواع نظام های سياسی و بويژه توجه به ثبات سياسی نظام انگليس به يك نتيجه مركزی و قاطع ميرسد كه آن هم موضوع آزادی است. مفهوم آزادی و يا فقدان آن در هر جامعه در اين بررسی جايگاه كليدی می يابد. بنابراين قوانينی كه آزادی را تامين و تضمين كنند و مانع استفاده از قدرت عليه شهروندان شوند، ضامن اصلی تداوم نظام های سياسی و نيز مايه عشق به وطن و برابری ميان ملت به حساب ميايند. مونتسكيو از اين نتيجه گيری اساسی به تز مركزی خود در كتاب «روح القوانين» می پردازد كه عبارت از لزوم نهادی كردن آزادی در قانون است. با نهادی كردن آزادی در قانون و تدوين يك قانون اساسی مبتنی بر آزادی است كه ميتوان هم به ثبات نظام سياسی دست يافت، هم وطن دوستی را تحكيم كرد و برابری آحاد ملت و شهروندان را به تحقق رساند. بنابراين آزادی و تفكيك قوا مهمترين مبنای حقانيت نظام سياسی به شمار ميرود. علاوه بر موضوع كليدی آزادی، مونتسكيو توجه به عوامل ديگری را نيز در قانون ياد آور ميشود كه قانونگذار بايد در نظر داشته باشد. در راس اين مسايل لزوم توجه به فرهنگ هر ملت قرار دارد كه عبارت از آداب و رسوم و شرايط اقليمی است. او در استدلال خود در اين زمينه تاكيد می كند كه طبع و خلق و خوی انسانها در آب و هوای سرد متفاوت از نقاط گرمسير است و مردم ساكن مناطق سردسيرتر از مدارا، اعتماد بنفس و كنجكاوی بيشتری برخوردارند. اما بلافاصله می گويد كه از اين تفاوتهای طبيعی نبايد به نتايج «احمقانه» رسيد، بلكه منظور اين است كه يك رشته عوامل گوناگون در زندگی و تفكر و هدايت انسانها تاثير جدی می گذارند.
درباره اين رشته عوامل مونتسكيو علاوه بر آب و هوا، عوامل ديگری را ذكر می كند كه عبارتند از: مذهب، تاريخ گذشته، عادات و ارثيه فرهنگی كه مجموعه آنها را روح ملی می نامد. مونتسكيو خود اين پرسش را پيش می كشد كه در قانونگذاری چه گونه بايد به اين روح ملی عنايت كرد؟ در پاسخ می گويد اولا: نظام سياسی و قانونی بدون توجه به اين روح ملی نميتواند استوار باشد و كارائی نخواهد داشت. ثانيا: در كوشش برای تغيير روح ملی و مشخصات فرهنگی هر ملت و هر كشور بايد فوق العاده محتاط بود. او تاكيد می كند كه حتی اگر اين خصوصيات دارای كمبودها و ضعف هايی هم باشد، چنين نيست كه با كمك قوانين و سياست بتوان هويت و روح ملی را بطور سريع و همه جانبه دگرگون كرد. استدلال مونتسكيو در اين زمينه ساده است. می نويسد: «اگر آزادی و رفتار مردم طبق ميل درونی شان - تا جايی كه به كسی صدمه نزند- مورد پذيرش قرار نگيرد، هيچ بهبودی در جامعه فراهم نميشود.»
چنين عبارت آزاد منشانه ای كه از مشخصات روحی و فكری مونتسكيو است، به معنای چشم پوشی او از تفاوت ميان فضيلت و رذيلت نيست. او ياد آور ميشود: «بيان فوق نبايد فاصله بی اندازه بزرگ ميان فضايل و رذايل را ناچيز جلوه دهد. نعوذبالله! من تنها می خواهم ياد آور شوم كه همه عيوب و خطاهای سياسی جنبه اخلاقی ندارد، درست همانگونه كه همه عيوب اخلاقی از خطاهای سياسی ناشی نميشود. چنين دركی برای قانونگذاری بر اساس روح و هويت ملی بی اندازه مهم است.» با چنين دركی كه در كتاب بطور مفصل تشريح ميشود ميتوان گفت كه در واقع مونتسكيو پايه گذار يك مكتب سياسی تازه ای نيز هست كه طبق آن نهاد های سياسی و نهادهای اجتماعی از هم مستقل اند و در تحليل هريك بايد به دقت توجه داشت كه اين تمايز رعايت شود. در ادامه استدلالات، مونتسكيو ياد آور ميشود كه در جامعه ای كه مردم آن از فرهنگ و اخلاق مثبت و پرمايه ای برخوردارند كار تدوين و اجرای قانون به مراتب ساده تر از جامعه ای است كه با سقوط اخلاقی روبروست.
نقش مذهب
تفكيك قوا
چرا مجلس سنا؟
موضوع ديگری كه مورد توجه مونتسكيو قرار دارد حق حاكميت ملی است كه مجلس منتخب ملت مظهر و نماد آن است. او ياد آور ميشود در مواردی كه ميان دو اصل پايه ای تفكيك قوا ( دولت و قوه قضاييه و مجلس) و حق حاكميت ملی اختلافات و مشاجراتی پيش آيد، حق تقدم با حاكميت ملت يا مجلس است.
اصل تفكيك قوا نخستين بار در قانون اساسی آمريكا بيان شد و پس از آن در قانون اساسی فرانسه به رسميت شناخته شد و از آنجا به ديگر دموكراسی های قانونی راه يافت. يكی از جنبه های مهم اصل تفكيك قوا كه اهميت هنجاری و عملی فوق العاده ای در نظام های سياسی يافت، استقلال قوه قضاييه و استقلال قضات از جناحهای سياسی و حكومت است.
نسبيت گرايی و «روح عصر»
«توجه به ويژگيهای فرهنگی و دينی هر كشور و احترام به آنها نبايد مانع آن شود كه يك نظام سياسی از الگوی قانونی و آزاديهای سياسی كه زير بنای هر حكومت مشروع است، چشم بپوشد. بنابراين دوری جستن از اصل تفكيك قوا و حق حاكميت ملی و استقلال قضات را نميتوان با توجه به ويژگيهای دينی و فرهنگی و اقليمی توضيح داد.»
يك نكته ديگر كه همزمان با تاكيد بر نسبيت گرايی مورد توجه جدی مونتسكيو قرار دارد، «روح عصر» می باشد. منظور وی صاف و ساده اين است كه هر نظام سياسی با وجود نسبيت گرايی بايد دارای نيروی جاذبه باشد و بتواند از طريق شناخت روح عصر و نيازهای موجود به ايجاد جذابيت بپردازد.
منابع:
- Hampton, Jean, 1997, Politicak Philosophy, Boulder, Colorado, Westview press.
- Kymlicka, Will, 1995, Modern politisk filosofi, Nora, Nya Doxa.
- Vincent, Andrew, 1992. Modern Political Ideologies, Oxford, Blavkwell.
- Raino och Midgaard, Knut, 1993. De politiska ideernas historia ,Studentlitteratur, lund.
- Montesquieu, Charles Louis de Secondat, 1977, Om lagarnas anda, Stockholm, Ratio.
http://www.undercurtain.info