مترجم: فضلالله نیکآیین
بسیار تأسفانگیز است که نویسندگان اناجیل متن کامل موعظهی حضرت یحیی (علیهالسلام) را برای ما باقی نگذاردهاند و اگر بگوییم که نویسندگان انجیل آن متن را ثبت کرده بودند، در آنصورت کلیسای تثلیث که آنرا حفظ نکرده، مرتکب معصیتی نابشخودنی شده است، زیرا محال است که حتّی ادیبترین و فاضلترین افراد در میان شنوندگان حضرت یحیی (علیهالسلام) چنان اظهارات معمائی و مغلق و مبهم را درک کرده باشند! میدانیم که بارها شریعتدانان و فقهاء یهود حضرت یحیی (علیهالسلام) را سؤالپیچ کردند و هرگاه نکتهای را نمیفهمیدند، باز از آن حضرت میخواستند که مطلب را روشن و صریح توضیح دهد. (1) و تردیدی نیست که وی آن نکات حسّاس و حیاتی را که برای شنوندگان خود بروشنی تشریح کرده و هیچ نکتهای را در ابهام و ایهام باقی نگذارده است زیرا چنانکه میدانیم حضرت یحیی (علیهالسلام) «چراغ افروخته و درخشنده و روشنگر» بود و «به راستی شهادت میداد» (2). پس باید دید که شهادت او چه بود و دربارهی ماهیت چه حقیقتی شهادت میداد؟ هر یک از انجیلنویسان نکات مندرج در این شهادت را با عبارات و الفاظ مختلف بیان میکنند و این روش، نکات مذکور را مبهمتر میسازد؛ هیچ نوع دقّت منطقی در تبیین مختصّات این حقیقت بکار نرفته است. آیا شهادت مذکور دربارهی شخص عیسی (علیهالسلام) و سیرت رسالت او بود یا به آن فرستادهی الله که یعقوب پیشگویی کرده بود (3)، مربوط میشد؟ بنابراین، بخاطر حقیقت، باید کشف کرد که کلمات و عبارات دقیق شهادت یحیی (علیهالسلام) دربارهی حضرت عیسی (علیهالسلام) و دربارهی آن پیامبر آینده که والاتر از خود او (یحیی) است، چه بوده است.
در بخش 12: اسلام، ملکوت خدا بر روی زمین، دلایل کافی برای اثبات این مدّعی که پیامبرِ موضوع پیشگویی انبیاء، عیسی (علیهالسلام) نمیتوانست باشد، ارائه کردم و در بخش بعدی آشکارا ملاحظه کردیم که آن پیامبرالله فوقالعاده برتر، تواناتر و نیرومندتر از حضرت یحیی (علیهالسلام) بوده است. و هر کس با اندک امعاننظر درخواهد یافت که استدلالهایمان منطقی، حقیقی و نهائی است و هر یک از آن استدلالها را میتوان تعمیم و گسترش داده موضوع یک کتاب حجیم ساخت. البته آگاهیم که این بحثها و براهین در گوش درونی تعصّب آلودهی آباء و ارباب کلیسای تثلیث آهنگ نامطبوع و طنین تکان دهندهای دارد. امّا حقیقت نیز شأن والایی دارد و جوینده و گویندهی خود را سربلند میکند. و حقیقتی که یحیی بر آن شهادت داد و فوقاً ذکر شد، بدون ذرّهای تردید، از آن محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. حضرت یحیی (علیهالسلام)، در حقیقت، شهادتی دوگانه داد: یکی دربارهی إشلَیهه دَألله (به لهجهی فلسطینی آن زمان) یعنی «رسولالله» و دیگری دربارهی عیسی (علیهالسلام) مبنی بر آنکه پدری زمینی ندارد و زادهی روحالقدس است، مسیحای راستینی است و الله او را در مقام آخرین پیامبر یهودی به زمین فرستاده تا به شریعت موسی (علیهالسلام) روح و نور تازهای بدهد و به یهودیان بگوید و بیاموزد که رستگاری آنان به اطاعت از فرزند بزرگ اسماعیل بستگی دارد. امّا یهودیان نوین کلیسای عیسویّت، به تقلید از یهودیان قدیمی که سراسر کتب مقدسهی عهد عتیق را تحریف و مغشوش کردند، کتب عهد جدید را به انحراف و اغتشاش کشاندند. معذلک، هنوز هم آنهمه تحریفات و جعلیات در اناجیل نتوانسته است نور حقیقت را که از لابلای سطور آنها ساطع است، خاموش سازد.
باری، نکتهی بنیادینی که برتری و توانایی و بزرگی سلطان انبیاء خداوند را پیریزی میکند، تعمید با آتش و روح قدسی است. این اعتراف نویسندهی انجیل اربع که حضرت عیسی (علیهالسلام) و حواریّون او همزمان با حضرت یحیی معمدان (علیهالسلام) مردم را با آب تعمید میدادند خود ناقض قاطع این جملهی معترضهی بعدی است که «عیسی خود تعمید نمیداد بلکه شاگردانش» (4) و سیاق کلام چنان است که گویی جملهی مذکور را بینالهلالین قرار داده باشند! معهذا اصل مطلب تغییری نمیکند زیرا اگر هم فرض شود که عیسی (علیهالسلام) خود تعمید نمیداده بلکه شاگردانش، که مبتدی و تازهکار بودهاند، از طرف او چنین میکردهاند، خود نشان میدهد که تعمید دادن آنان نیز از همان نوع تعمید یحیی (علیهالسلام) بوده است. بنابراین با توجّه به این واقعیّت که حضرت عیسی در دوران رسالت زمینی خود همان رسم و آیین یحیی معمدان را در کنار نهرها و سواحل آنها رعایت میکرده و شاگردانش نیز طبق دستور او مردم را تعمید میدادهاند، کوچکترین شکّی باقی نمیماند که وی آن پیامبر موعود بسیار نیرومند که میبایست مردم را با روح و آتش تعمید دهد - و «منادی در بیابانها» به وی اشاره کرده - نبوده است. اصولاً حضرت عیسی (علیهالسلام) در طول حیات خود حتی یک نفر را با آتش و روح قدسی تعمید نداد و درک این واقعیّت واضح، مستلزم استعداد استثنائی خدا داده یا دانش و معلومات خارقالعاده نیست! پس چگونه میتوان او را تعمید دهنده با روح قدسی و آتش دانست و ادّعا کرد که او همان پیامبری است که یحیی (علیهالسلام) ظهورش را پیشگویی کرده است؟ اگر مقرّر است که کلمات، تعلیمات، مواعظ و پیشگوییهای پیامبرانه معنائی داشته باشند و هدف از بر زبان آوردن (یا کتابت) آنها آموزش چیزی به مردم باشد، در آن صورت کلمات حضرت یحیی (علیهالسلام) معنا دارد و به ما میآموزد که تعمید با آب همچنان تا هنگام ظهور شیلوحاه یعنی رسولالله ادامه خواهد داشت و فقط از آن زمان به بعد است که متوقف میشود و جای خود را به تعمید با روح و آتش میدهد؛ این تنها استنتاج منطقی و خردمندانه و قابل درکی است که از موعظهی مذکور در باب سوّم انجیل اوّل میتوان بعمل آورد. تداوم تعمید عیسویّت و ترفیع آن به مقام یکی از مقدّسات سبعه، خود شاهد واضح عدم اعتقاد کلیسای تثلیث به هر نوع تعمید فاقد آب است. منطق، شعور و حرمت و احترام مکتوبات مقدّسه باید هر خوانندهی بیغرض را قانع سازد که این دو نوع تعمید واقعاً دو پدیدهی کاملاً متفاوت هستند. کیفیّت و خاصیّت هر یک از این دو تعمید نیز مشخصاً ذکر و تعریف شده است؛ یکی از طریق غسل در آب با تطهیر بدن با آب و به نشانه و علامت پشیمانی و توبه انجام میگیرد و دیگری که در جریان آن از آب خبری نیست - با آتش و روح قدسی امکانپذیر است و هدف از آن یک تحوّل کامل در قلب و احساس و ایمان است. یکی بدن را تطهیر میکند و دیگری به بدن روح میبخشد، ایمان استوار میآفریند و قلب را دوباره جوان میکند. یکی برونی است و آن موسویّت است و دیگری درونی است و آن اسلام است. تعمید یحیی و عیسی پوستهی برونی را شستشو میدهد و تعمید رسولالله هسته را تطهیر میکند. در واقع آن نوعی تعمید یهودی - عیسوی به شکل متعالی وضو و غسل در اسلام ادامه یافته است زیرا در اسلام این شستشو و تطهیر را انسان مؤمن خود انجام میدهد و برای انجام آن به پیامبر و قدّیس و اسقف و کشیش نیاز ندارد. تعمید یهودی - عیسوی همواره در دوران انتظار فرا رسیدن تعمید رسول خدا - که قرآن از آن به صِبغَةالله یاد میکند - ضرورت داشت ولی زمانی که محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرامین الهی و تعالیم وحیِ قرآن را برای بشریت به ارمغان آورد، آن روش قدیمی تعمید نیز منسوخ گردید.
اهمیت فوقالعادهی این دو نوع تعمید سزاوار بررسی و پژوهشی عمیقتر از این مختصر است، معهذا تصور من آن است که بررسی کوتاه ما نیز حاوی نکاتی است که حتماً مورد توجه خوانندگان مسلمان و غیرمسلمان قرار خواهد گرفت و علّت اصلی این امر آن است که از دیدگاه مذهب، مسألهی مورد بحث ما به موضوع رستگاری و نجات ارتباط تنگاتنگ دارد. من در کمال خضوع و صداقت اعلام میکنم که هیچگونه توجیهی برای تداومِ ابدالآبادی تعمید با آب، چنانکه مرسوم عیسویان است، وجود ندارد زیرا همان اناجیل خودشان نیز پیشگویی کردهاند که تعمید دیگری که از آب مستغنی است، جای آنرا خواهد گرفت. و در این رهگذر برای کمک به خوانندگان اندیشمند بیغرض، موارد زیر را برای تفکّر و تعمّق بیشتر عرضه میکنم.
تعمید، چه هست و چه نیست؟
الف) از جمله حقوق طبیعی هر انسان آن است با تئوری یا مکتبی موافقت یا مخالفت کند امّا اگر بخاطر اثبات تئوریِ خود، عالماً عامداً، به تحریف و تقلّب و دگرگون نمودن متوسّل شود، هیچ عاملی روش و رفتارش را توجیه نخواهد کرد. تحریف کردن کتب مقدسه را باید جنایتی زشت و شریرانه قلمداد کرد زیرا عواقب آن سخت زیانآور و نیز جبرانناپذیر است. و اکنون میگوییم که نوع تعمید و روش تعمید یحیی (علیهالسلام) و عیسی (علیهالسلام) که هر دو به وضوح و سادگی در اناجیل عیسوی توصیف شده است، مطلقاً با نوع تعمید کلیسا بیگانه است.در مورد تعمید و واژهی اصلی عبری یا آرامی آن که در یونانی به باپتیسموس (5) ترجمه شده، اطّلاع دقیقی در دست نیست. در نسخهی البسیّط کتاب مقدّس، از کلمهی معموُدیِثَه از ریشه عَمِد استفاده شده که به معنای «راست ایستادن مانند یک عمود» است و ظاهراً به تعمید مذهبی که به معنای «شستن در آب، فرورفتن در آب و غوطهور شدن است» هیچ ربطی ندارد (این معانی در عبری با استفاده از افعال رَهَس و طَوَن بیان میشود). در نسخ عربی عهد جدید نیز از همان شکل آرامی کلمه استفاده شده و کلمات مَعمَدان و معمودیّه به ترتیب برای بیان مفاهیم «تعمید کننده» و «تعمید» بکار رفته است. اصلاً در تمام زبانهای سامی منجمله عربی، فعل عمد یا أعمَد به معنای «مانند ستون یا عمود ایستادن» است و بههیچوجه بر «شستن و در آب غوطه زدن» دلالت نمیکند و باین ترتیب مسلماً واژهای که به baptismos در یونانی ترجمه شده، کلمهی سامی دیگری بوده است.
ب) با توجه به معنای کلمهی باپتیسموس «در آب رفتن و رنگ زدن» باید پنداشت که کلمه اصلی صَبَع بوده که در عربی به صَبَغَ تبدیل شده است. میدانیم که صابئین - که نامشان در قرآن کریم ذکر شده و بعضی آباء کلیسای عیسوی چون اپیفانوس (6) نیز از آنان اسم بردهاند - پیروان حضرت یحیی (علیهالسلام) بودند. نویسنده و محقّق فرانسوی ارنست رنان نیز توجّه کرده است که کلمهی صابئین واژهای به معنای «تعمیدیّون» است. (7) اینان مانند حصائیون قدیم (8) و ایبیونیّون (9) با زهد و تقوی و ریاضت زندگی میکردند. و با توجّه به آنکه رهبر «تعمیدیّون» حکیمی کلدانی بنام بوداسپ (10) بود، باید نام آنان را به شکل صَبَعِیّ نوشت و اتّفاقاً یکی از جاثلیقهای مشهور قرن چهارم میلادی به نام مَرشیمون که فردی کلدانی (یا آسوری) بود، بَرصَبَعِیّ (یعنی «فرزند رنگرزان» یا «رنگرزپور») لقب داشت و به احتمال قریب خانوادهاش از مذهب صابعی پیروی میکردهاند. در رسمالخطّ قرآن کریم بجای صامت «ع» (موجود در اصل آرامی کلمه که بصورت صاباعی بوده) «همزه» بکار رفته است و این امر با روش کلی قرآن که در آن اسماء و کلمات خارجیالاصل به تلفّظ معمول اعراب ثبت شده، تطبیق میکند. (باید دانست که در مورد کلمه صابئین، تفسیرهای دیگری نیز صورت گرفته: بعضی این کلمه را مشتقّ از واژهی صابی (نام پسر حضرت شیث) میدانند و گروهی میگویند که ریشهی آن واژهی عبری صَبا به معنای «لشکر و عسکر» است زیرا آنان ایمان خاصّی به ستارگان آسمان بمنزلهی سپاهیان ملکوت داشتهاند. و اگر چه صابئین جز در روش تعمید یا صبعوثه هیچ وجه مشترکی با عیسویان ندارند، در ادبیات مذهبی عیسوی به غلط آنان را به «عیسویان یحیای قدّیس تعمید کننده» ملقّب ساختهاند. (11)
باری، بررسی دقیق و پژوهش عمیق دربارهی مذهب صابئین که قبل از ظهور اسلام مقدّس الله و طلوع خورشید اسلام نزدیک بود همه کس را از میان عرب به کیش و آیین خود درآورند، چندین نکته را روشن خواهد ساخت. در آن زمان سه روش مختلف تعمید وجود داشت: روش یهود، روش نصارا و روش صابئین. روش تعمید یهود ریشهای در کتب مقدّسهی یهود نداشت بلکه صرفاً روشی «ابداعی» برای پذیرش افراد جدیدالمذهب بود. هر کدام از این مذاهب سه گانه نیز مراسم و فرمول تعمیدی ویژهای داشتند. کاهن یهود، فرد جدیدالمذهب را بنام الله تعمید میکرد، صابئین این عمل را بنام الله و یحیی انجام میدادند و قُشّیش (12) عیسوی بنام «أب و ابن و روحالقدس» به این کار دست میزد (که البته در این فرمول مستقیماً نامی از خدا و عیسی (علیهالسلام) در میان نیست!). تفاوت و عدم تجانس این سیستمهای تعمیدی سهگانه آشکار است. از نظر یهودیان در مقام موحّدین حقیقی، قرار گرفتن نام یحیی در کنار «اِلوهیم» در فرمول صابئین قابل تحمّل نبود ولی فرمول عیسویان در ذائقهی دینی یهودیان مطلقاً احساس دل بهم خوردگی و انزجار تولید میکرد. و تردیدی نیست که صابئین نیز از روش تعمید عیسویان و شعائر سبعهی آنان و رایحهی تعفّن «چندگانه پرستی» که از آن به مشام میرسید، منزجر بودند. از سوی دیگر علامت و سمبل میثاق میان الله و قوم او خِتانه (ختنه) بود نه تعمید (13) و مختون کردن فرزندان ذکور نهادی باستانی بود که سختگیرانه از سوی روحانیون هرسه مذهب بلکه حتّی در بیان بسیاری از طوائف لامذهب عرب رعایت میشد. در واقع این روشها و فرمولهای تعمیدی مختلف و مراسم مربوط به آن در میان اقوام و طوائف سامی در شرق، یک نهاد الهی و رسم ضروری نبود بلکه جنبههای تشریفاتی و باصطلاح «سمبلیک» داشت و بهمین دلیل هیچ کدام آنقدر نیرومند و موثّر نبود که دیگری را از میان بردارد. همهی آنان از آب، کمابیش به اشکال مشابه، به صورت مادهی لازم اجرای مراسم مذکور استفاده میکردند ولی هر مذهبی اسم مخصوص برای خود انتخاب میکرد که کار و برنامهی او را نسبت به دیگران مشخّص و ممتاز سازد. در واقع، آن رسم آرامی الاصل صَبعوثَه را - که دقیقاً به لغت باپ تیسموس یونانی برگردانده شده - صابئین وفادارانه حفظ کرده بودند. ظاهراً عیسویان سامینژاد برای آنکه تعمید ویژهی خود را از آنِ صابئین متمایز کنند، واژهی معمودیثه را که از دیدگاه زبانشناسی ارتباطی به تعمید یا حتّی به شستن و در آب رفتن ندارد برای خود برگزیدند. البته اگر کسی بخواهد در مورد چگونگی تحول صبعوثه به معمودیثه اطّلاع بیشتری کسب کند، باید رأساً در این زمینه به پژوهش بپردازد ولی خوشبختانه این نکته به موضوع مورد بحث ما زیاد ارتباط ندارد. در این رهگذر، میتوان اضافه کرد که واژهی صبعوثه در نسخه البسیّط کتاب مقدّس به معنای «حوض» یا «خزینهای» برای تطهیر بکار رفته است. (14) و نیز باید دانست که یحیی (علیهالسلام) و شاگردانش و عیسی (علیهالسلام) و حواریونش، هنگام تعمید از فرد پشیمان و توبه کار یا جدیدالمذهب میخواستند که در یک حوض آب یا رودخانه راست مانند عمود بایستد تا آنان او را تعمید دهند و این نیز حدس ضعیفی دربارهی وجه تسمیهی معمودیثه و تعمید است که شاید پژوهشگری را سودمند افتد.
ج) تعمید کلیسای عیسوی، علیرغم گزافه گوییها و تعاریف بغرنج، کمابیش چیزی جز مقداری آبپاشی یا در آب فرورفتن نیست. شورای ترِنت (15) هر کسی را که مدعی شود تعمید عیسوی یا تعمید «یحیای قدیس» چندان تفاوتی ندارد، لعن و تکفیر کرده است. اینجا باید به خود جرأت داده اعلام کنم که تعمید عیسویّت نه تنها فاقد هرگونه سیرت و خصلت روحانی است بلکه حتّی در مرحلهای مادون تعمید حضرت یحیی (علیهالسلام) قرار دارد. و اگر این اظهارنظر باعث شود که مقامات کلیسا مرا ملعون معرّفی کنند. من این اتهام را افتخاری در مقابل خالق خود خواهم دانست. اینجانب اصولاً ظاهرسازیهای کشیشان عیسوی را مشعربر آنکه تعمید وسیلهی پاکسازی روح از معصیّت اولیه و اباطیل مشابه است، از قماش ادّعاهای جادوگرانی میدانم که میگویند باطل السحر هر چیز در جیبشان است. تعمید با آب فقط مظهر خارجی تعمید با آتش و روح قدسی بود و با طلوع اسلام و استقرار ملکوت خدا در زمین ممنوع و منسوخ گردید.
د) از اطّلاعات پراکنده و قلیلی که در اناجیل درج شده، بهیچوجه نمیتوان تعریف صحیحی از کیفیّت حقیقی و دقیق تعمید یحیی (علیهالسلام) و عیسی (علیهالسلام) بدست آورد. آن ادّعای دیگر کلیسای تثلیث دائر بر آنکه کلیسا مخزن و ودیعهگاه تمام احکام و اتهامات الهی و مفسّر حقیقی آنهاست، مانند ادّعای دیگر ارباب کلیسا که کودک یا فرد بالغ به مجرد تعمیدشان و دریافت روحالقدس به یکی از فرزندان خدا تبدیل میشود، مضحک و بیپایه و بیمعناست.
اگر کلمهی یونانی باپ تیسموس معادل دقیق کلمهی آرامی صَبعوثَه باشد - که به اقرب احتمال چنین است - پس واژهی قرآنی صِبغَة نه تنها معمّا را حل میکند و حجاب پیشگویی اسرارآمیز حضرت یحیی (علیهالسلام) را کنار میزند، بلکه شاهد شگفتانگیز دیگری است که کتاب مقدس مسلمانان، وحی مستقیم الله است و رسول مسلمانان که گیرندهی وحی الهی بود، دقیقاً همان شخصی است که حضرت یحیی (علیهالسلام) پیشگویی کرده بود. شخص تعمید دهنده عیناً به همان روشی که رنگرزان (صبّاعان) یا قصّاران (16) پارچه یا جامهای را برای رنگ زدن یا شستن در یک سطل رنگ یا لگن آب فرو میبرند، نوزاد یا کودک را در حوضی فرو میکند و بیرون میآورد. بنابراین بسهولت میتوان فهمید که تعمید با طهارة یا طبهالَه (غوص، در آب فرورفتن) و حتّی راحصَه (شستن و حمام کردن) مساوی نیست بلکه صَبعوثیه «رنگ زدن»، رنگ کردن و به رنگ تازهای درآمدن» است. دانستن این تفاوتهای لغوی و ظرایف معانی بسیار مهمّ است. عیناً بهمان روش که صبّاغ با فرو کردن جامه در ظرف رنگ، آنرا به رنگ تازهای درمیآورد. تعمید دهنده نیز از این طریق نوزاد یا فرد جدیدالمذهب را به رنگ روحانی جدیدی درمیآورد و به آیین خویش ملّون میسازد. در اینجا باید وجه تمایز بنیادین دیگری میان یک عرب اسماعیلی یا یهودی توبهکار با فرد غیریهودی و غیرعربی را که به عیسویّت روی میآورد، بیان کنیم. یهودی و عرب طبق مراسم خود قبلاً مختون شده بودند و حال آنکه فرد غیرعرب یا غیریهودی فقط تعمید داده میشد. فرد خارجی که مختون میشد، میتوانست به خاندان ابراهیم و در نتیجه به جرگهی قوم خدا بپیوندد. و اگر فرد مختون ایمان میآورد، میتوانست به جامعهی مؤمنان توبه کرده و اصلاح شده ملحق شود. رسم ختنه کردن یک نهاد الهی باستانی بود که عیسی (علیهالسلام) و محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچکدام آنرا منسوخ نکردند. تعمیدی که یحیی (علیهالسلام) و عیسی (علیهالسلام) میدادند، فقط در مورد اشخاص پشیمان و توبهکار که همه مختون بودند، اجرا میشد. این نهادهای دوگانه نمایندهی دین بودند و به دین ارتباط داشتند. تعمید یحیی (علیهالسلام) و پسر خالهاش عیسی (علیهالسلام) علامت ورود به جامعهی توبهکاران پاک و پارسایی بود که اعضای آن بدینطریق نسبت به رسول آیندهی الله (که یحیی و عیسی هر دو ظهورش را پیشگویی کرده بودند) سوگند وفاداری و حرمت و بیعت یاد میکردند.
بنابراین، ملاحظه میشود که تعمید نیز عیناً مانند ختنه که مظهر مذهب ابراهیم و پیروان و وابستگان او بود (حتّی بردگانش نیز مختون شدند)، نمودار آیین یحیی (علیهالسلام) و عیسی (علیهالسلام) بود و این آیین در واقع آیین آمادهسازی یهودیان و مؤمنان غیریهودی برای استقبال از بنیانگذار دین راستین خدا و پذیرش اسلام محسوب میشد.
هـ) طبق شهادت انجیل مرقس، خصلت تعمید یحیی (علیهالسلام) «آمرزش گناهان» بود و «مردم از تمام سرزمین یهودیّه و شهر اورشلیم پیش او میرفتند و با اعتراف به گناهان خود، در رود اردن از دست او تعمید میگرفتند.» (17) معنای این گزارش آن است که میلیونها یهودی آمادهی توبه، به گناهان خود اعتراف میکردند، به دست نبیّ حاضر تعمید میشدند و آبهای تعمید گناهان آنرا کاملاً میشست و از میان برمیداشت. به اتّفاقنظر، انجیل مرقس، قدیمیترین کتاب اناجیل اربعه معرّفی گردیده است ولی در هیچیک از نسخههای خطّی یونانی قدیمی انجیل مرقس 12 بندی که به باب 16 این انجیل (بندهای 20 - 9) افزوده شده، دیده نمیشود. (18) و حتّی در آن بندهای دوازدهگانهی الحاقی مجعول نیز از فرمول تکمیلی «بنام أب و ابن و روحالقدس» خبری نیست! حضرت عیسی (علیهالسلام) صرفاً میفرماید: «بروید و انجیل مرا (این مژده را) در سراسر جهان موعظه کنید، هر کس که ایمان آورد و غسل تعمید بگیرد، نجات خواهد یافت و آنکس که ایمان ندارد، محکوم خواهد شد.
آشکار است که روش تعمید عیسی (علیهالسلام) همان روش یحیی (علیهالسلام) و در واقع ادامهی آن بود. و وقتی گفته میشود که تعمید یحیی (علیهالسلام) وسیلهی «آمرزش گناهان» بوده است، پس این ادّعا که «برّهی خدا گناهان مردم جهان را برمیدارد» (19) مانند بادکنکی که سوزنی به آن برسد، بادش خالی میشود! اگر آبهای رود اردن برای شفا دادن برص و جذام نَعَمان از طریق دعای اِلِیشاغ نبی (20) کافی و مؤثر بوده است و اگر گناهان صدها هزار نفر از راه تعمید حضرت یحیی (علیهالسلام) آمرزیده شده، در آن صورت ریختن خون یک «خدا» یا پیامبر دیگر زائد و منطقاً با عدالت الهی در تضادّ است!
کوچکترین تردیدی نباید کرد که تا زمان هویدا شدن پولُس «رسول» در صحنهی عیسویت، پیروان حضرت عیسی (علیهالسلام) از همان مراسم تعمید حضرت یحیی (علیهالسلام) پیروی میکردهاند. و این نکتهی بسیار مهم و تفکّرانگیز را هرگز نباید فراموش کرد که این پولُس خود از فریسیان یهود بود و مانند صدوقیّان به یکی از آن فرقههای ملایان یهودی تعلق داشت که یحیی (علیهالسلام) و عیسی (علیهالسلام) آنان را «فرزندان مارهای زهردار» نامیدند و نیز باید همواره بخاطر داشت که نویسندهی کتاب پنجم عهد جدید بنام اعمال رسولان یکی از همراهان و دوستان همان پولُس بوده و در سراسر این نوشتهها میخواهد چنین وانمود کند که تعمیدشوندگان به دست حضرت یحیی (علیهالسلام) هنوز به دریافت روحالقدس نائل نشده بودند «و بنابراین تجدید تعمید یافتند و این بار از روحالقدس پُر شدند.» (21) و این تعمید بنام عیسی انجام نگرفت بلکه با «گذشتن دست» روی آنها صورت پذیرفت. پس با توجّه به این نقل قولها، ملاحظه میشود که هر دو نوع تعمید کیفیّت و خاصیّت واحد داشتند و هیچکدام از آنها - صرفنظر از اینکه تعمید دهنده یحیی یا عیسی باشد یا تعمید بنام یکی از ایشان انجام شود - باعث «فرود آوردن روحالقدس بر شخص مُعَمَّد نمیشده است. امّا بمجرّد آنکه یکی از حواریّون «دست خود را بر شخص معمّد میگذاشت»، روح القدس قلبش را لمس میکرد و آنرا از ایمان و عشق به خداوند میانباشت. پس تا اینجا گفته میشود که این موهبت الهی فقط به حواریون که رسول و در معرض دریافت الهام بودند، اعطا شده بود. و امّا چگونه است که این موهبت الهی به کلیّهی باصطلاح جانشینان حواریون نیز منتقل گردیده است؟ این سؤالی است که باید ارباب کلیسا بدان پاسخ بدهند.
و) اگر بنا بر آن باشد که سخنان نویسندگان اناجیل در مورد تعمید جدّی تلقّی شود، در آن صورت پس از مطالعهی همهی سخنان آنان متوجه میشویم که هیچ تفاوتی میان تعمیدهای دوگانه یحیی (علیهالسلام) و عیسی (علیهالسلام) وجود نداشته و صرفاً یکی بنام اوّلی و دیگری بنام دوّمی صورت میگرفته است. امّا آن فریسی کبیر بنام شائول طرسوسی که بعدها به عنوان «پولس رسول (22) مشهور شد، در سراسر آثارش حتّی یک کلمهی محبّتآمیز دربارهی حضرت یحیی (علیهالسلام) که فریسیان را به لقب خفّتآور و ننگآلود «فرزندان مارهای زهردار» ملقّب ساخت، به قلم نیاورده است. در فرمایشات لوقا نیز که در اعمال رسولان درج شده، نوعی کم لطفی و کینهجویی نسبت به حضرت یحیی (علیهالسلام) و ارزش تعمیدهای او به چشم میخورد و البته همه میدانند که لوقا خود از همراهان دائمی و حواری «پولس» بوده است. و امّا همان اعتراف لوقا که تعمید بنام عیسی (علیهالسلام) نیز توسط روحالقدس انجام نمیشده، برهان قاطعی علیه کلیسای تثلیث است که این رسم را خودکامانه و بیعارانه به یک معمّای پوچ، یک شعبدهی مذهبی و یک شعیرهی مسخره تبدیل کرده است. بهرحال، تعمید کلیسایی اساساً چیزی جز تداوم همان تعمید یحیائی نیست ولی تعمید با آتش و روح قدسی پدیدهی والایی بود که فقط برای اسلام یعنی دین راستین و نهائی خداوند، حفظ شده و بالاخره این جمله که هنوز در سامره دوازده نفر «به دریافت روحالقدس نائل نشده بودند زیرا آنان فقط بنام خداوند ما عیسی تعمید گرفته بودند» (23) خود برهان قاطع و شمشیر تیزی است که پردهی ظاهرسازیهای کلیسای تثلیث را درهم میدرد.
ضمناً بسیاری معتقدند که چهاربند آخر بخشی که فوقاً ذکر شد (24)، معلول دستکاریهای بعدی در کتب عهد جدید است. این بندها در قدیمیترین نسخهی خطی موجود که البته نسخهی اصلی کلّیهی چاپهای بعدی کتاب مقدّس منجمله نسخهی لاتینی ژِرُم است، وجود ندارد. میدانیم که در جُرمشناسی اگر ثابت شود که بخشی از یک سند قلّابی و جعلی است، کلّ آن سند دیگر ارزش قانونی و قضائی ندارد ولی در این مورد، از اینهم یک گام جلوتر هستیم زیرا حتّی کسانی که کلّ سند را اصیل و صحیح میدانند، این چندبند را مجعول دانستهاند. (تذکّر مهّم) (25).
[«وقتی عیسی در روی کوه زیتون نشسته بود، شاگردانش به نزد او آمدند و بطور محرمانه به او گفتند: به ما بگو، کی این امور واقع خواهد شد (26)... علامت نزدیک بودن وقوع این امور چه خواهد بود؟ عیسی جواب داد: مواظب باشید که کسی شما را گمراه نسازد... زمانی میآید که شما صدای جنگها را از نزدیک و اخبار مربوط به جنگ را از دور خواهید شنید... چنین وقایع باید رخ دهد امّا پایان کار هنوز نرسیده است. زیرا ملّتی با ملّت دیگر و دولتی (سلطنتی) با دولت دیگر جنگ خواهد کرد و قحطیها و زمین لرزهها در همه جا پدید خواهد آمد. اینها همه مثل آغاز درد زایمان است. در آن وقت شما را برای شکنجه و کشتن تسلیم خواهند نمود... مژدهی ملکوت الهی در سراسر عالم اعلام خواهد شد تا برای همهی ملّتها شهادتی باشد و آنگاه پایان کار فرا میرسد... پس هرگاه آن وحشت عظیمی که دانیال نبی از آن سخن گفت در مکان مقدس ایستاده ببینند... ظهور پسر انسان مانند ظاهرشدن برق لامع از آسمان است که وقتی از شرق ظاهر شود تا غرب را روشن میسازد... بمحض آنکه مصیبت آن روزها به پایان برسد، خورشید تاریک خواهد شد و ماه دیگر نور نخواهد داد و ستارگان از آسمان فرو خواهند ریخت و قدرتهای آسمانی متزلزل خواهند شد. پس از آن، پسر انسان در آسمان ظاهر میشود و همه ی ملل عالم سوگواری خواهند کرد و پسر انسان را خواهند دید که با قدرت و جلال عظیم بر ابرهای آسمان میآید. شیپور بزرگ به صدا خواهد آمد و او فرشتگان خود را میفرستد تا برگزیدگان خدا را از چهارگوشه جهان و از کرانههای افلاک جمع کنند.» (27)].
با اینحال، آن پیشگویی را، به همان صورت که برای ما باقی مانده، مورد بررسی قرار میدهم. شاید لازم نباشد که بگویم در این پیشگویی صحبت از حوادثی میشود که هرکس با شعور و ذکاوت متوسط قادر به درک آنهاست زیرا میبینید که حوادث پیشگویی شده از زمرهی حوادثی است که هر از گاهی در طبیعت اتّفاق میافتد. طاعون و جنگ و قحطی و زلزله چنان مکرّر در جهان حادث شده که اصولاً ذکر آنها در یک پیشگویی کلّی نه تنها سندیّتی به آن نمیدهد بلکه آنرا از ارزش و اهمیت میاندازد. از سوی دیگر، پیروان اوّلیهی بسیاری از مذاهب جدید، بویژه اگر به اقشار پایین اجتماع تعلّق داشته باشند، همواره در تاریخ مورد آزار و شکنجه و کشتار قرار گرفتهاند. امّا صرفنظر از این نکته، در این پیشگویی صحبت از چندین فاجعه و واقعهی مختلف است که ممکن است پیدرپی در دورهی معیّنی اتفاق بیفتد یا اصلاً پیدرپی اتّفاق نیفتد امّا تاکنون چنین نشده است. آزار و شکنجهی حواریون و شاگردان عیسی (علیهالسلام) پس از عزیمت وی از یهودیّه آغاز شد؛ آنان را به مقامات کنیسهها تحویل میدادند، زندانی میکردند و بزور به حضور پادشاهان و حکّام میبردند، این حوادث، عواقب طبیعی تبلیغ تعالیمی بود که یهودیان را خوشایند نبود. شاگردان عیسی (علیهالسلام) بلاشکّ همه نوع رنج و عذاب و آزمایش طاقتفرسا را تحمّل کردند ولی آنان به بازگشت حضرت عیسی (علیهالسلام) اطمینان مطلق داشتند زیرا او ظاهراً به آنان چنین قول داده بود:
«براستی به شما میگویم که این نسل از میان نخواهد رفت تا تمام این چیزها بوقوع پیوندد.» (28)
اعتقاد و ایمان به این کلام در افراد این نسل قدرت صبر و تحمّل شگفتانگیزی ایجاد کرده بود. این کلام همچنان باقی ماند ولی آن زمان هرگز فرا نرسید که «زمین و آسمان از میان برداشته شوند» علاوه بر این در دوران آزار و تعقیب شاگردان و حواریون عیسی (علیهالسلام) هیچ حادثهی فوقالعادهای چون زلزله، جنگ یا طاعون رخ نداد. حتّی در دورهی پس از حواریون نیز آن «حوادث عظیم چهارگانه» که انبیاء پیشگویی کرده بودند، بوقوع نپیوست و آنچه اتفاق افتاد نیز توالی زمانی لازم را نداشت. البته در جریان نیمهی دوّم دو قرن اخیر «جنگها و اغتشاشات» بزرگ مشاهده شد و «ملّت علیه ملّت و سلطنت علیه سلطنت» برپاخاست و «زلزلههای بزرگ» در مناطق دور از یکدیگر و قحطی و طاعون در بعضی نواحی مشاهده شد ولی نه خورشید خاموش شد و نه نورافشانی ماه متوقّف گردید و تازه همهی این حوادث میبایست «قبل از ظهور پسرانسان» بوقوع پیوسته باشد. البته میتوان برای تمام این کلمات معانی مجازی و استعاری قائل شد ولی در این صورت، چرا کلیسای أدوِنتیست (29) در انتظار ظهور ثانوی حضرت عیسی (علیهالسلام) به معنای واقعی این عبارت است؟ از این گذشته، اکثر آن حوادث طبیعی در زمانهایی اتفاق افتاده که، بدلایل سیاسی (30)، به زور کشاندن موعظهگران و معلّمان عیسوی (کسانی که به نام عیسی (علیهالسلام) موعظه میکنند) به حضور سلاطین و حکّام و تنبیه و مجازات آنان امکانپذیر نبوده است. و بالعکس این افراد یعنی موعظهگران حرفهای و میسیونرها توانستهاند به سرزمینهایی دسترس پیدا کنند که دروازههای آنها قرنها بر روی آنان بسته بوده است. همهی این واقعیات نشان میدهد که این پیشگویی منتسب به حضرت عیسی (علیهالسلام) تعبیر فولکوریک و افسانهای سخنانی است که آن حضرت در موارد مختلف و بمناسبتهای متفاوت بیان داشته است. و سرانجام باید گفت که یا حضرت عیسی (علیهالسلام) خود دربارهی رخدادهای آیندهی جهان در ابهام و تردید بوده (؟) یا آنکه کاتبین و وقایعنگاران و شرح احوالنویسان (200 سال پس از پیوستن حضرت عیسی به لقاءالله) سخنان و اظهارات مختلفی را که به مسائل و موضوعات مختلف ارتباط داشته آنچنان در هم آمیختهاند که جای هیچگونه امیدواری به کشف حقایق برای هیچکس باقی نگذارند.
پینوشتها:
1.انجیل یوحنّا، باب 1، بندهای 23 - 19: «و این است شهادت یحیی در وقتی که یهودیان از اورشلیم کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستی؟ پس معترف شد، انکار ننمود و اقرار کرد که من مسیحا نیستم. آنگاه از او پرسیدند پس تو آیا ایلیاه (الیاس) هستی، گفت نیستم. گفتند آیا تو آن نبیّ هستی. جواب داد که نه، آنگاه بدو گفتند پس تو کیستی تا به آن کسانی که ما را فرستادند، جواب بریم و بنابراین در حقّ خود چه میگویی؟ یحیی گفت من آواز آن منادی در بیابان هستم که فریاد میکند راه خدا را راست کنید، همچنانکه اشعیاء نبیّ گفته است.»
2.انجیل یوحنا، باب 5، بندهای 35 - 33.
3.عهد عتیق، سفر پیدایش، فصل 49، آیهی 10: «عصای سلطنت از دست یهودا دور نخواهد شد و فرمانروایی از زیر پاهایش در نخواهد آمد تا هنگامی که شیلوخاه بیاید و او را همهی امّتها اطاعت خواهند کرد.» - م.
4.انجیل یوحنّا، باب 3، بندهای 23 - 22: «بعد از آن عیسی با شاگردان خود به زمین یهودیّه آمد و با ایشان در آنجا بسر برده تعمید میداد. و یحیی نیز در عَینون نزدیک سالیم تعمید میداد زیرا که در آنجا آب بسیار بود و مردم میآمدند و تعمید میگرفتند.» و نیز انجیل یوحنا، باب 4، بندهای 2 - 1: «و چون خداوند دانست که فریسیان مطلّع شدهاند که عیسی بیشتر از یحیی شاگرد پیدا کرده تعمید میدهد، با اینکه خود عیسی تعمید نمیداد بلکه شاگردانش، یهودیّه را گذارده باز بجانب جلیل رفت.». - م.
5.Baptismos
6.Epiphanus
7.در کتاب زندگی مسیح.
8.Essenians
9.Ibionites
10.Budasp
11.باین ترتیب چنانکه از پژوهشهای مرحوم پروفسور عبدالاحد داود برمیآید، ترجمهی واژهی قرآنی صابئین به «ستارهپرستان» (که در تعدادی از ترجمههای فارسی قرآن کریم مشاهده میشود) نادرست مینماید. اصولاً ستارهپرستی با خداپرستی در تضاد است (زیرا پرستش فقط خدا را سزاست) و در قرآن کریم نیز نام صابئین همواره در ردیف مؤمنان، یهودیان و نصارا (یک مورد قبل از نصارا، مورد دیگر قبل از نصارا و مجوس و در مورد سوّم بعد از نصارا) ذکر شده و اینان همه - که معمولاً اهل کتاب نامیده میشوند - در یک طبقهبندی واحد جدا از بتپرستان قرار گرفتهاند. بهرحال، براساس پژوهشهای این کتاب، ظاهراً القابی چون «یحیویان، یحیائیان، تعمیدیّون و صباغیّون» در ترجمهی صابئین به فارسی از «ستارهپرستان» به حقیقت نزدیکتر است و البته در مقام قیاس با «موسوی» و «عیسوی»، مسلماً شکل یحیوی بر دیگران رجحان دارد. بدیهی است که قضاوت در این امر با علماء و مراجع صلاحیتدار دینی است. - م.
12.یا قیسیّس یعنی کشیش. - م.
13.سفر پیدایش، فصل 17، آیههای 11 - 9: «دیگر خدا به ابراهیم گفت... میان من و شما و با ذریّهی تو بعد از تو عهدی که نگاه خواهید داشت، این است که در میان شما هر ذکوری ختنه شود. گوشت غلفهی خودتان را ختنه خواهید کرد تا میان من و شما علامت عهد (میثاق) باشد.» - م.
14.انجیل یوحنا، باب 5، بند 2.
15.Council of Trent: شورای کلیسای کاتولیک رُم که در فاصلهی سالهای 63 - 1545 چندبار در شهر ترِنت ایتالیا تشکیل شد، جنبشهای اصلاحطلبانهی مسیحی را محکوم کرد و تعاریف جدیدی از اعتقادات مکتبی عیسوی عرضه نمود. - م.
16.قصّار کسی است که جامه (بویژه پارچهی پشمی) را بشوید و سفید و تمیز کند؛ گازر. - م.
17. انجیل مرقس، باب 1، بندهای 8 - 1.
18.محتوای بندهای دوازدهگانهی مجعول که به انتهای باب 16 انجیل مرقس (آخرین باب آن) افزوده شده از قرار زیر است: «عیسی پس از رستاخیز خود در سحرگاه روز اوّل هفته قبل از همه به مریم مجدلیه که هفت دیو از او بیرون کرده بود ظاهر شد. مریم رفت و این خبر را به شاگردان که غمگین و گریان بودند رسانید. امّا آنها باور نکردند که عیسی زنده شده و به مریم ظاهر گشته است. پس از آن عیسی بطرز دیگری به دو نفر از آنها به دهات میرفتند ظاهر شد. آنان برگشتند و به سایرین خبر دادند امّا آنها حرف ایشان را باور نمیکردند. سرانجام عیسی به آن یازده حواری، در وقتی که آنها سرسفره نشسته بودند، ظاهر شد و بیایمانی و سخت دلی آنها را در نپذیرفتن گفتهی کسانی که او را زنده دیده بودند مورد سرزنش قرار داد. پس به ایشان فرمود: به تمام نقاط دنیا بروید و این مژده را به تمام مردم اعلام کنید؛ کسی که ایمان میآورد و تعمید میگیرد نجات خواهد یافت امّا کسی که ایمان نیاورد، محکوم شد. به ایمانداران این نشانههای قدرت داده خواهد شد: آنها با ذکر نام من دیوها را بیرون خواهند کرد، به زبانهای تازه سخن خواهند گفت، اگر مارها را بگیرند یا زهر بخورند به ایشان آسیبی نخواهد رسید. دستهای خود را بر مریضان خواهند گذاشت و آنان شفا خواهند یافت. عیسای خداوند بعد از این که با آنها صحبت کرد به عالم بالا برده شد و در سمت راست خدا نشست. و آنها رفتند و پیام خود را در همهجا اعلام میکردند و خداوند کارهای آنها را برکت میداد و پیام آنها را با معجزاتی که انجام میشد، تأئید مینمود.» -م.
19.انجیل یوحنّا، باب 1، بند 29: «روز بعد وقتی یحیی عیسی را دید که به طرف او میآید گفت: نگاه کنید این است آن برّهی خدا که گناه جهان را برمیدارد.» - م.
20.کتاب دوّم ملوک، فصل 5.
21.عهد جدید، اعمال رسولان، باب 8، بندهای 17 - 16 و باب 19، بندهای 7 - 2.
22.در فارسی گاهی اسم «پولس» به شکل بیبلوس تحریر شده. - م.
23. عهد جدید، اعمال رسولان، باب 7، بندهای 17 - 16.
24.انجیل مرقس، باب 16 (آخرین باب) بندهای 20 - 17.
25.به نظر میرسد که در این نقطه بخشی از بحث، شاید معادل دو صفحه یا بیشتر، چاپ نشده است. در شمارهگذاری کتاب اشتباهی رخ نداده بلکه به اقرب احتمال ماشیننویس سهواً چند پاراگراف را جا انداخته و «ویراستار» کتاب هم متوجه این کمبود نشده است. و کمبود از اینقرار است که پس از جملهی مختوم به «این چند بند را مجعول دانستهاند.»، پاراگراف تازهای شروع میشود که مضمون آن تحلیل و انتقاد نویسنده از فلان گفتار منتسب به حضرت عیسی (علیهالسلام) است که ذکری از آن در میان نیست؛ به عبارت دیگر، مطلب به شکل کنونی چنین مینماید که نویسنده دربارهی موضوعی بحث میکند که قبلاً آن را برای خواننده طرح نکرده است. بهرحال، از محتوای بحث، میتوان حدس زد که مسأله به اظهارات منتسب به حضرت عیسی در کوه زیتون خطاب به حواریون ارتباط دارد و بنابراین، در مقام یک راهحلّ و قرار دادن مطلب ذیربطی به جای قسمت حذف شده، عمدهترین نکات موعظهی حضرت عیسی (علیهالسلام) در کوه زیتون را از اناجیل متّی و مرقس نقل میکنیم تا اندکی به روشن شدن بحث نویسنده کمک کند و این قسمت را داخل قلاب [] قرار دادهایم تا از مطالب متن کتاب مشخّص باشد. - م.
26.قبلاً حضرت عیسی - طبق گزارش اناجیل، تخریب معبد اورشلیم و عقوبتهایی را برای نامؤمنان پیشگویی کرده است - م.
27.انجیل متّی، باب 24 و انجیل مرقس باب 13.
28. انجیل متّی، باب 24، بند 34 و انجیل مرقس، باب 13، بند 30. - م.
29. Adventist: فرقهی عیسوی که معتقد است حضرت عیسی (علیهالسلام) بزودی ظهور خواهد کرد و تا روز قیامت نیز چیزی نمانده است. - م.
30.یعنی در قرون اخیر که عیسویان زمام امور کشورهای مقتدری را در دست داشتهاند. - م.
بنیامین، داود؛ (1361)، محمد (ص) در تورات و انجیل، ترجمهی فضلالله نیکآیین، نشر نو، چاپ اول.