ديپلماسي فرهنگي امريکا در ايران (انجمن ايران و امريکا)
اشاره
اسناد مورد استفاده در اين مقاله شامل دو مجموعه است. مجموعه اول گزارشهاي ساليانه اجراي برنامه مبادلات فرهنگي و آموزشي امريکا در ايران که توسط رايزن فرهنگي سفارت در سالهاي 1953 تا 1969 تهيه و براي وزارت امور خارجه امريکا، آژانس اطلاعات ايالات متحده و آژانس مرکزي اطلاعات امريکا ( سيا) ارسال مي شد. مجموعه دوم اسناد مربوط به ساواک در مورد فعاليتهاي فرهنگي امريکاييها در ايران به ويژه انجمن ايران و امريکاست.
در شرايط عدم امکان مراجعه حضوري به اسناد موجود در کشور امريکا، از طريق جستجوي وسيع و موشکافانه رايانه اي در فهرستها و نمايه هاي دولتي امريکا، تهيه فهرست ابتدايي از اسناد و منابع مورد نياز، مکاتبات الکترونيک متعدد با مديران آرشيو وزارت امور خارجه امريکا، بايگاني راکد آژانس اطلاعات متحده، کتابدار بخش اسناد کنگره در کتابخانه کنگره امريکا و کتابدار ارشد مجموعه اختصاصي کميسيون مبادلات فرهنگي و آموزشي فولبرايت در دانشگاه آرکانزاس ( محل تدريس سناتور فولبرايت و محل نگهداري اسناد برنامه فولبرايت)، امکان نگارش اين مقاله فراهم شده است.
زبان نوشتاري اين مقاله گسستگي دارد، زيرا نويسنده تعهد داشته تا به زبان اسناد سخن بگويد و نه با زبان خود. ساخت شکني و بازيابي مجدد اسناد از حالت تاريخي به موضوعي ايجاب مي کرد که نوعي فاصله گذاري ميان متن اسناد و ملاحظات نويسنده لحاظ شود؛ کثرت استفاده از شيوه نقل قول مستقيم، حاصل اين ضرورت است. در عين حال سعي شده است که تغيير زمان در افعال با دقت انجام شود تا حتي الامکان انسجام متن حفظ گردد.
سابقه تاريخي
اگر چه از سال 1920 با تلاشهاي شرکت استاندارد اويل نيوجرسي اهداف نفتي امريکاييها براي به دست آوردن امتياز نفت شمال ايران، شکل گرفته بود ولي تنها در نيمه دوم دهه 1940 ميلادي بود که امريکا به گونه اي فعال وارد رقابت با شرکتها و دولتهاي انگليس و شوروي شد. جيمزبيل، محقق سرشناس امريکايي، معتقد است که اولين آثار جنگ سرد در جريان وقايع پس از جنگ جهاني دوم بويژه تعارض امريکا و شوروي در مسئله نفت شمال و به اصطلاح اولتيماتوم امريکا براي خروج شوروي از ايران، بروز کرده است (3) ريچارد کاتم، ايران شناس امريکايي، جنبه ديگري از اهداف اساسي امريکا در ايران را مورد توجه قرار داده مشغوليت ذهني رهبران امريکا در مورد ايران را در اصل، ضديت با کمونيسيم و شوروي بر مي شمارد و جنبه هاي اقتصادي را در مرتبه بعد قرار مي دهد. او در دهه 50 و 1940 ميلادي ، سياست امريکا در ايران را اساساً تدافعي مي داند.(4)
در اين ميان نبايد اهميت غائله آذربايجان ( 1324 ـ 1325) و نقش احمد قوام را در استفاده از تعارض ميان امريکا و شوروي براي اعمال فشار بر شوروي براي خروج از ايران ناديده گرفت؛ چرا که اين امر آغازگر مداخله مستقيم در سياست داخلي ايران و اتحاد با شاه جواني بود که با تکيه بر ارتباط تناتنگ با امريکا، پايه هاي استبداد خود را استوار مي کرد. از نظر تاريخي ديدار دو ماهه اشرف پهلوي از امريکا در 1325 سپس اولين ديدار شاه از امريکا که در 1327 مدت دو ماه به دراز کشيدن اين روابط را بنيادگذارد. هر اندازه که روابط مقامات امريکا با شاه شخصي تر مي شد، سياست امريکا نيز به پشتيباني از سلطنت مطلقه فردي مي گراييد. اين سياست تا بدانجا پيش رفت که منجر به مشارکت فعال امريکا در کودتا عليه دولت دکتر مصدق و بازگرداندن شاه به اريکه قدرت شد.
از سال 1332 به بعد روابط امريکا و ايران وارد مرحله جديدي شد؛ سفارت به تدريج به بزرگ ترين هيئت ديپلماتيک امريکا در خاورميانه تبديل شد(5) به طوري که سازمان سيا علاقه واشنگتن به سفارت امريکا در تهران را استثنايي خواند.(6) اين روابط با چانه زنيهاي بسيار تنگاتنگ و پيچيده اقتصادي ، نظامي و امنيتي همراه بود . يک سوي اين چانه زنيها، اصرار شاه بر تبديل شدن ايران به ابر قدرت منطقه اي با استفاده از تجهيزات پيشرفته و متکي بر آموزشهاي نظامي امريکايي بود (7) و در سوي ديگر نياز امريکا به نفت ايران و تلاش براي پايين نگاه داشتن قيمت و يا بازگرداندن پرداختهاي نفتي از طريق فروش تسليحات نظامي قرار داشت . (8)
در اواخر دهه 1960 اقداماتي در سطوح مختلف دولت، مطبوعات و کنگره براي تحت فشار قرار دادن دولت امريکا به تجديد نظر در حمايت مطلق خود از شاه ايران و وادار کردن شاه به انجام اصلاحات سياسي، اقتصادي و اجتماعي انجام شد. جورج آلن، رئيس وقت آژانس اطلاعات ايالات متحده ـ که پيش از آن سفير امريکا در ايران بود ـ نسبت به شاه، نگرشي واقع بينانه داشت. شخصيت شاه را بي ثبات مي دانست که « اول محکم شروع مي کند ولي بعداً کار را رها مي کند» . او با نگراني شديد نسبت به شرايط ايران در جلسه 394 شوراي امنيت ملي امريکا در 1958 پس از استماع گزارش آلن دالس رئيس سيا در مورد درخواستهاي جديد ايران و تهديد شاه به انعقاد قرار داد عدم تعرض پنجاه ساله با اتحاد شوروري، گفت: « من از اينکه وزير امور خارجه تصميم گرفته است بر درخواستهاي ايران خط پايان بکشد خوشحالم. اين کاملاً در جهت منافع ماست که بيش از اين به خرسند کردن و راضي کردن شاه ادامه ندهيم. او بدترين باجگيري است که من مي شناسم.»(9) او در همين جلسه رسماً اعلام کرد: ايران آبستن حوادثي جدي و دگرگون کننده است؛ اما اذعان کرد که به رغم شناخت بيماري، راهي براي درمان آن ندارد.(10)
تلاش براي شکل دهي به سياست خارجي مبتني بر هويت ملي در دوران رياست جمهوري کندي جان تازه اي گرفت. جان باولينگ تحليل گر سياسي امور ايران در وزارت امور خارجه گزارش تامل انگيز خود را در سال 1961 تحت عنوان « اوضاع جاري در ايران» ارائه کرد و طي آن ضمن توجه به مخاطرات اتخاذ سياست دفاع از يک ايران دمکراتيک صريحاً نوشت: « اين ضررهاي احتمالي در کوتاه مدت را بايد در يک کفه ترازو قرار داد؛ ظاهراً به نظر مي رسد آنچه از دست مي رود ارزش منافعي را که به دست مي آيد داشته باشد. براي آنکه انتخاب با درک بهتر و دقيق تر انجام پذيرد، مي توان آن را از ديد ملاحظات جهاني امنيت ملي مورد بررسي قرار داد.(11)
در 24 ژوئن 1961 مجله انتقادي نيشن با تجزيه و تحليل سياست امريکا در مورد ايران چنين نتيجه گرفت: « امريکا بايد به مردم توجه کند نه به حاکمان؛ بايد به توده هاي وسيع کمک کند، بايد در جهت بخشيدن آزادي و اميد به آنها گام بردارد نه سوء استفاده از منابع نفتي»(12) در کميته روابط خارجي کنگره نيز گروهي از سناتورهاي دمکرات به رهبري ويليام فولبرايت، هوبرت همفري و فرانک چرچ در ژوئن 1961 با لحني گزنده حکومت شاه را زير سوال بردند و خطر پيروزي کمونيسم در ايران را بر اثر نارضايتي مردم بسيار جدي دانستند. سناتور فولبرايت به نقل از خروشچف گفت که دورنماي انقلاب در ايران به خوبي هوايداست. سناتور چرچ نيز گفت: « اگر بتوانيم شاه ايران را نجات دهيم، معجزه کرده ايم، ولي اطلاعاتي که من از تاريخ دارم به من مي گويد دوران او و حکومت او در اين دنيا به سر رسيده است و هنگامي که او با صداي مهيب سرنگون گردد، پايان ما نيز فرا خواهد رسيد. آنها ديگر مرده اند و تنها خودشان نمي دانند. براي من فرق نمي کند که انقلاب چگونه باشد ولي سر انجام کسي بر اين آقايان فائق خواهد آمد. آنها ديگر از دور خارج اند، تنها مسئله زمان مطرح است.» سناتور همفري هم به مقايسه شرايط کوبا و ايران پرداخت و گفت: « اين افراد زياد پيش از آنکه دير شود از آنجا بيرون بروند. اين تکرار واقعه کوبا است که به آن توجه نداشتيم. آن زمان حتي يک نفر از قوه مجريه به اين کميته نيامد تا درباره بي سوادان، بيماران، بينوايان و يا کارگران کوبايي با ما بحث و گفتگو کند؛ تنها چيزي که از کوبا به گوش ما مي رسيد هتل هيلتون و زمينهاي بزرگ گلف و امثال آن بود. حالا کاسترو را داريم، او خواهد ماند، زياد هم خواهد ماند. اين درست چيزي است که از ايران نصيب ما خواهد شد. تمام آن کمکهاي نظامي يک ذره هم به نجات شاه کمک نخواهد کرد . »(13)
نقطه اوج مخالفت سناتورهاي دمکرات با شاه را مي توان در نطق تند سناتور فولبرايت عليه شاه ايران در 7 مي 1967 يافت. فولبرايت نسبت به شاه بسيار بدبين بود و سخنان او عليه ادامه حمايت امريکا از سياستهاي داخلي شاه، سفر برنامه ريزي شده شاه را به امريکا به حالت تعليق در آورد. منابع اطلاعاتي فولبرايت، دانشجويان ايراني در امريکا بودند که به او گفته بودند ادامه اختناق در ايران موجب انقلاب مي شود.(14) برخي آگاهان امريکايي و ايراني مانند حبيب لاجوردي، مسئول طرح تاريخ شفاهي ايران در دانشگاه هاروارد، با صراحت علت تعارض ميان سياست داخلي دمکرات مآبانه و سياست خارجي امريکا در دفاع از حکومت مستبد را در اين مي دانند که امريکاييها به اين نتيجه رسيده بودند که سلطنت منطقه در ايران بهتر و بيشتر از حکومت مشروطه سلطنتي از منافع آنها حمايت مي کند.
بدين تربيت، سياست دوگانه امريکا نسبت به ايران در طول سالهاي پس از کودتاي 1332 نهادينه شد؛ از اين رو وزير امور خارجه امريکا در نامه اي به سفير کشورش در ايران به تاريخ 22 آوريل 1949، استفاده هر چه بيشتر ايران از منافع اصل چهار و قانون فولبرايت را در جهت تثبيت منافع دراز مدت امريکا مي داند.(15) و تاکيد مي کند که کميسيون فولبرايت و صداي امريکا بايد اهداف امريکا در ايران را محقق نمايند.(16)
رويکرد هويت محور و انتقادي به ساختار و کارکرد حکومت در ايران، با چرخش سياسي شاه به سمت « انقلاب شاه و ملت»، حذف کندي از صحنه، و سرکوب خونبار قيام 15 خرداد 1342، تغيير کرد و تنها هاله اي از آن در قالب ديپلماسي فرهنگي امريکا در ايران بر جاي ماند. آخرين اهداف ديپلماسي رسمي امريکا، در سند اداره کل بازرسي وزارت امور خارجه به امريکا در اکتبر 1974 ـ که بعدها در جريان تسخير سفارت امريکا در تهران يافت شد ـ به وضوح مشخص شده است:
ـ تقويت و کمک به توانايي و خواست ايران براي داشتن نقش با ثبات و مسئولانه در امور بين المللي به ويژه در خليج فارس
ـ برقراري روابط دو جانبه نزديک از طريق ادامه همکاري دوستانه با تصميم گيرندگاني که در مورد منافع امريکا موثرند.
ـ ادامه استفاده از کريدور هوايي ايران ـ ترکيه و بنادر ايران
ـ تامين برقراري، نگهداري و استفاده بي مانع از تسهيلات اطلاعاتي و نظامي در قلمرو ايران
ـ تامين استفاده از بازار ايران براي کالاها و خدمات امريکا و برقراري جو مساعد براي سرمايه گذاري بخش خصوصي امريکا
ـ تامين امکان دسترس قابل اطمينان به نفت و مواد معدني ايران به قيمتهاي قابل تحمل براي خودمان و ساير اعضاي (OECD (17
ـ تشويق ايران به گردش دوباره درآمدهاي افزون نفتي خود براي کاهش آثار شکننده قيمتهاي بالاي نفت بر موازنه پرداخت کشوهاي خريدار از جمله امريکا
ـ کمک به ثبات داخلي سياسي ايران در بلند مدت و گسترش رفتار مطلوب ميان ايرانيان نسبت به امريکا (18)
دستگاه ديپلماسي امريکا براي ريسدن به هفت مورد اول از اهداف بالا، فقط با قله هرم قدرت تعامل مي کرد و در مقابل، ديپلماسي عمومي با شعارهاي انسان دوستانه و تفاهم گرايانه ، در وهله اول فرهيختگان و در مرتبه بعد عموم مردم را مخاطب قرار مي داد . همين تعارض مييان کردار و گفتار به نارضايتي ، سپس تنفر مردم ايران از تفاوت سياست اعلامي و سياست اعمالي امريکا انجاميد.
اهداف ديپلماسي فرهنگي امريکا در ايران
در گزارش عملکرد سال 1962 کميسيون مبادلات فرهنگي و آموزشي ايران و امريکا اين اهداف به طور مشخص فهرست شده با صراحت به « نقش برنامه هاي فرهنگي در پيشبرد اهداف سياست امريکا» اشاره شده بود. اين اهداف بدين شرح بود:
1ـ آموزش رهبران، متخصصان، معلمان و جوانان از طبقه متوسط
2ـ تشويق به ايجاد تخصصها و حرفه هاي جديد
3ـ استمرار نشانه هاي علاقه به منافع امريکا در ميان ايرانيان
4ـ کمک به رشد آموزش متوسطه
5 ـ کمک به تبليغ زبان انگليسي به عنوان ابزار رسد و گسترش ارتباطات با جهان خارج
6 ـ کمک به رشد آموزش عالي و قوت بنيه علمي دانشجويان(20)
علاوه بر اين، در سالهاي بعد نيز با دامه روند هدف گذاري در سند مربوط به برنامه 1964 براي مبادلات فرهنگي و آموزشي، اهدافي به مراتب صريح تر و با قابليت سنجش و تحرک بيشتري ذکر شده است:
1ـ امريکا را به عنوان ملتي قوي، دمکراتيک و پويا نشان دهد.
2 ـ ايرانيان را از احترام عميق امريکاييان نسبت به تاريخ طولاني «پرشيا» و دستاوردهاي آن آگاه کند.
3 ـ نشان دهد که مردم امريکا در آرزوهاي بالنده ايرانيان براي رسيدن به پيشرفتهاي فردي و ملي شريک هستند.
4 ـ در توسعه و تقويت آموزش زبان انگليسي براي گسترش ارتباطات با غرب به عنوان ابزاري در فرايند نوسازي ايران مشارکت کند.
5 ـ ايرانيان تحصيل کرده در امريکا را به مشارکت در نوسازي ايران تشويق کند.(21)
اين اهداف در ارزيابي فعاليتهاي ساليانه سفارت به دقت مورد توجه قرار مي گرفت و از جمله يکسال پس از تعيين اهداف جديد، در گزارش سال 1965 مي خوانيم:
برنامه مبادله وسيله اصلي براي وصول به هدف چهارم و به طور غير مستقيم زمينه ساز ايجاد نگرشها و برداشتهاي مورد نياز براي تحقق سه هدف اول در طرح کشوري است. در طول سال گذشته، هدف پنجم هم دنبال شده است تا نشان داده شود که ايده ها و ايدآلهاي امريکايي، پيشرفت فرهنگي را تغذيه کرده در ارتباطي هماهنگ با آرزوهاي کشور ميزبان است .(22)
با مروري دقيق بر مجموعه اسناد موجود مي توان علاوه بر اهداف اعلام شده در بالا، جنبه هايي ديگر از اين اهداف را که با صراحت يا به طور ضمني مورد توجه قرار گرفته استخراج کرد و به فهرست زير به عنوان اهداف اعمالي رسيد:
1ـ ترويج ارزشها و شيوه زندگي امريکايي به عنوان الگوي آرماني
2 ـ گذار از جامعه سنتي و تقويت طبقه متوسط غرب گرا
3 ـ جهت دهي به دانش و دانشگاهها
4 ـ گسترش زبان انگليسي به عنوان زبان علمي و ارتباطي
انجمن ايران و امريکا
ـ سخنراني هفتگي
ـ نمايش فيلمهاي تبليغاتي امريکايي
ـ انتشار ماهنامه ايران و امريکا به دو زبان
ـ اجراي موسيقي ايراني و امريکايي
ـ تدريس زبان انگليسي
ـ پذيرايي همراه با سخنراني از ميهمانان برجسته ايراني و امريکايي (24)
از سال 1340 که ساختمان جديد انجمن در زمين اهدايي دولت ايران ( در خيابان پارک) و با بودجه وزارت امور خارجه امريکا و معماري ترکيبي ( ايراني ـ امريکايي) ساخته شد، فعاليتهاي آن بسيار گسترده شد. انجمن ايران و امريکا در دهه پنجاه حدود 1280 نفر عضو شامل 886 ايراني، 123 امريکايي و 271 کارمند داشت و تقريبا هر روز يک برنامه جديد فرهنگي در زمينه هاي رقص، درام، نمايش فيلم، جشنواره هاي مختلف و نمايشهاي هنري ارائه مي کرد. انجمن داراي باغ، ساختمانهاي اداري، چهار گالري، يک آمفي تئاتر و رستوران بود و ساختار سازماني، پوشش داراي و مکان مورد نياز را براي تلاقي ديپلماسي عمومي با مخاطبان مردمي فراهم مي کرد. تمامي امريکاييهايي که در چارچوب برنامه مبادلات فرهنگي فولبرايت به ايران دعوت مي شدند در محل انجمن سخنراني مي کردند و گروههاي نمايشي و موسيقي امريکايي نيز برنامه هاي خود را در آمفي تئاتر انجمن ارائه مي کردند و برخي موسسات فرهنگي دو مليتي از جمله دبيرخانه کميسيون مبادلات فرهنگي و آموزشي ايران و امريکا ( فولبرايت) نيز دفاتر خود را در محل انجمن تأسيس کرده بودند. انجمن ايران و امريکا در شهرهاي اصفهان، شيراز، اهواز، مشهد، کرمانشاه و تبريز نيز شعباتي داير نموده بود.(25) در سال 1337 نيز يک مرکز دانشجويي به وسيله انجمن ايران و امريکا در مقابل دانشگاه تهران افتتاح شد (26) که در سالهاي بعد مورد استقبال دانشجويان و دانش پژوهان قرار گرفت و در سالهاي دهه پنجاه ماهيانه هفت هزار دانشجو به اين مرکز مراجعه مي کردند.(27)
انجمن ايران و امريکا برنامه هاي هر ماه خود را در اختيار اعضاء قرار مي داد. برنامه هاي انجمن معمولاً همه روزه از ساعت 17 آغاز مي شد ولي برنامه هاي تمام روز مثل بازديدهاي خارج از شهر به جاي جمعه ها با تأکيد بر شنبه و يکشنبه انجام مي شد.(28) اين برنامه ها که شامل سخنرانيها، بازديدهاي گروهي، مسافرتهاي دسته جمعي و مباحثات دو زباني مي شد،موجب ايجاد همبستگي و خلق هويت گروهي مي شد.
يکي از فعاليتهاي جانبي انجمن ايران و امريکا، همکاري با موسسات امريکايي در زمينه گسترش روابط نوجوانان ايراني و امريکايي و مبادله شهروندان بود. در سال 1345 انجمن مسابقه انشائي با موضوع « چگونه مي توان تفاهم بين ايرانيها و امريکاييها را توسعه داد. » را ميان دانش آموزان و دانشجويان با جايزه ممتاز بليت رفت و برگشت به انضمام يک ماه اقامت و گردش در امريکا، برگزار کرد.(29)
انجمن ايران و امريکا به سنجش موقعيت خود در وصول به اهداف تعيين شده بسيار علاقه مند بود،از اين رو در 1354 براي بررسي ميزان نفوذ و اثرات برنامه هاي خود از شيوه هاي پيمايشي و مصاحبه با مخاطبان و پردازشهاي رايانه اي بهره برداري کرد.(30)
در ميان اظهار نظر اشخاص مختلف درباره کارکرد انجمن ايران و امريکا شايد بيانات دکتر علي اکبر سياسي، رئيس سابق دانشکده ادبيات دانشگاه تهران، در جشن فارغ التحصيلي کانون تعليماتي انجمن، از صراحت بيشتري برخوردار باشد:
آشنايي با ملتي و طرز زندگي آن ملت، عقيده و طرز تفکر آدمي را عوض مي کند. کار اين انجمن همين است، زيرا با ايجاد کلاسها و تماسهاي بين ايرانيان و امريکاييها، مفتاحي به دست ايرانيان مي دهد تا با گنجينه هاي ادب و شيوه زندگي و تمدن آنها آشنا شوند و اين آشنايي باعث مي شود که قدر يکديگر را بدانند.(31)
مرکز آموزش زبان انگليسي
مواد آموزش زبان در تهران زرا کارشناسان آموزشي امريکايي تهيه مي کردند. اولين کتاب درسي آموزش زبان انگليسي با رويکرد امريکايي و ملاحظات ايراني در سال 1951 به وسيله دکتر پاسرلي اولين رئيس امريکايي انجمن، و همسرش نوشته شد و طي سالهاي 1954 تا 1959 توسط دکتر گرترود ناي دري، مسئول دروس انجمن، تجديد شد. سرانجام در سال 1962 کتابهاي جدديد انجمن تحت نظر خانم جين استيونسن تهيه شد.(33) فعاليت کانون زبان انجمن ايران و امريکا به گونه اي بود که آقاي زنگي، مدير آموزشي اين کانون، در سال 1344 رسماً اعلام کرد که تهران صاحب بزرگ ترين مدرسه آموزش زبان انگليسي در خارج از امريکا است.(34)
کتابخانه لينکلن
اين کتابخانه که در سال 1323 با کتابهاي اهدايي امريکاييها در باشگاه هواپيمايي آغاز به کار کرد(35) و در سال 1340 به محل انجمن ايران و امريکا در خيابان پارک منتقل شد، بسيار مجهز و داراي 9000 جلد کتاب منتخب به زبان انگليسي به روش قفسه باز در زمينه هاي شش گانه روابط بين الملل، اقتصاد، آموزش و پرورش، علوم و تکنولوژي، سياسي و اجتماعي، قسمت مجلات، کتب مرجع و مجموعه بزرگي از مواد ديداري و شنيداري بوده است. بودجه اين کتابخانه در چارچوب برنامه کتاب آژانس اطلاعات ايالات متحده تامين مي شد و منابع جديد را دريافت مي کرد. خانم آگاتا کوپرمن، کتابدار برجسته امريکايي با همکاري ده نفر کتابدار متخصص توانسته بود با استفاده از روشهاي موثر و انعطاف پذير اطلاع رساني و سرويس دهي در مجموع 7000 نفر از جمله 3000 دانشجو را به عضويت کتابخانه درآورد. اين کتابخانه براي دانشجوي ايراني، نقطه آغازي بود بر شناخت از فرهنگ و جامعه امريکا که در عمل مکمل فعاليتهاي انجمن ايران و امريکا تلقي ميشد.(36)
ساواک و انجمن ايران و امريکا
يکي از نگرانيهاي دائمي ساواک، نظارت محتوايي بر فعاليتهاي آموزشيو فرهنگي انجمن بود. در سال 1338 ساواک نسبت به برنامه درسي زبان انگليسي در دوره چهارم حساس شد. در اين کلاس از بخشهاي انتقادي روزنامه هاي اطلاعات و کيهان انگليسي استفاده مي شد(39)
فعاليتهاي نمايشي انجمن نيز از نظر ساواک دور نبود. در سال 1345 عدم نواخته شدن سرود شاهنشاهي در ابتداي مراسم نمايش تئاتر، واکنس ساواک را نسبت به مدير ايراني فعاليتهاي انجمن ايران و امريکا برانگيخت.(40) جريحه دار شدن احساسات مذهبي (41) و انتقاد از اوضاع اجتماعي و انقلاب سفيد بخشي از نگرانيهاي ساواک در مورد نمايش نامه هاي اجرا شده در سال 1347 بود.(42)
در نيمه دوم دهه 1340 هم زمان با اوج گيري گرايشهاي مخالف در ميان برخي دانشجويان، جلسات دانشجويي انجمن ايران و امريکا را نيز بي تاثير نمي گذاشت و کار به مجادله ميان پرسشگران و سخن رانان مي کشيد؛ مثلاً دانشجويان از استاد امريکايي در مورد علت عدم عضويت چين در سازمان ملل، تفاوتهاي کمونيسم چيني و روسي و حزب کمونيست امريکا سوال کردند و با پاسخهاي ضعيف استاد مواجه شدند.(43) يا در جريان سخنراني مايکل ميشارد در مورد مسئوليتها و اختيارات رياست جمهوري امريکا، سوالات انتقادي يکي از شرکت کنندگان باعث شد تا جلسه را زودتر از زمان مقرر خاتمه دهند.(44) در جلسه اي ديگر به سال 1345 درباره ي مصونيت مستشاران امريکايي در ايران سوال شد(45)
دهه 1350 شاهد نمودهاي فراواني از ابراز مخالفت با نظام شاهنشاهي بود و مکانهاي آموزشي انجمن ايران و امريکا نيز که تماس بيشتري با جوانان داشت، شاهد انواع اعتراضها بود. يکي از اين شيوه ها تهديد کارگزاران و مکانهاي انجمن در تهران و شهرستانها بود. که اسفند ماه 1350 ساواک از ارسال نامه اي به زبان فارسي خطاب به رئيس انجمن ايران و امريکا در اصفهان خبر داد که در آن تصريح شده بود: « در آينده نزديک کليه انجمنهاي فرهنگي امريکا، انگليس، آلمان غربي در ايران به ويله گروه حزب کمونيست منفجر خواهد گرديد.»(46)
اولين گزارشهاي ساواک در مورد شعار نويسي در انجمن به تير ماه 1351 باز مي گردد .(47) در سال 1352 سي نفر در خيابان وصال در مقابل مرکز آموزش زبان شعار دادند و با آجر به در و ويترين آن حمله کردند و چند شيشه را شکستند. البته در اين مورد ساواک تلاش کرد مسئله را به دعوا يي خصوصي تقليل دهد.(48)
مبارزات مردم در مقاطع مختلف در انجمن ظهور و بروز داشت. ساواک در 54/3/3 گزارش داد طي چند روز اخير در توالتهاي کلاس زبان، شعارهايي مبني بر اهانت به 1020 [شاه] و مقامات عاليه مملکمتي و جملاتي از قبيل « آزادي در ايران يعني مرگ» مشاهده گرديده است.(49)
ساواک همچنين در تاريخ 54/6/26 گزارش داد « بر در و ديوار توالتهاي انجمن ايران و امريکا شعارهايي با مضمون مرگ بر رستاخيز ملت ايران و رستاخيز ملتي را به لجن کشيد نوشته شده است.»(50)
در سال 1356 مبارزه مردم و مخالفت با امريکا تا درون کلاسهاي انجمن ايران و امريکا نيز نفوذ کرد. برابر گزارش مورخ 1356/2/29 ساواک، در پشت در ورودي کلاس 22 انجمن ايران و امريکا در خيابان وصال نوشته شده بود « پنجاه سال جنايت پهلوي»(51)
پي نوشت
1ـ عضو هيئت علمي دانشگده فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق.
2ـ بيل، جيمز، شير و عقاب: روابط بدفرجام ايران و امريکا، ترجمه فروزنده برليان، تهران، 1371، نشر فاخته، ص 26.
3 ـ همان، ص 42.
4. Cottam 1970 ,3-4
5 ـ دانشجويان مسلمان پيرو خط امام ، اسناد لانه جاسوسي، شماره 8، تهران، 1360، بي نا، ص 147.
6 ـ همان، ص 170.
7 ـ همان، صص 25-1 و 42- 36.
8 ـ همان، صص 84 - 82 و 115 - 111.
9. Foreign Relation Of The united States 1954 - 1960 Iran, volumeXll (1993), Washington: U.S Govemment Printing Office.
10.Foreign Reletion Of The united States 1958 -1960 Iran,volumeXll (1993), Washington: U.S Govemment Printing Office.
11 ـ شير و عقاب ، ص 189.
12 ـ همان، ص 181.
13 ـ همان، صص 192 - 190.
14. Foreign Relation Of The united States 1964 - 1968 Iran, volumeXll (1999), Washington: U.S Govemment Printing Office.
15 ـ Foreign Relation Of The united States 1949 Iran, volumeVl (1993), Washington: U.S Govemment Printing Office.
16. Foreign Relation Of The united States 1949 Iran, volumeV (1993), Washington: U.S Govemment Printing Office.
17 . Organisation for Economic Co-operation and Development.
18 ـ اسناد لانه جاسوسي ، ص 110.
19 .DSA (1964) , DEPARTMENT OF STATE AIRGRAM FROM: AMEMBASSY TEHRAN To:THE DEPARTMENT OF STATE , WASHINGTON , NO : A - 156 , DATE : October 3 , 1964 . SUBJECT : annual report on the educational and cultural exchange program in Iran.
20.DSA (1962) , DEPARTMENT OF STATE AIRGRAM FROM: AMEMBASSY TEHRAN To:THE DEPARTMENT OF STATE , WASHINGTON , NO : A - 493 , DATE : February 4 , 1963 . SUBJECT : annual report on the educational and cultural exchange program in Iran.
21 . DSA (1964) , DEPARTMENT OF STATE AIRGRAM FROM: AMEMBASSY TEHRAN To:THE DEPARTMENT OF STATE , WASHINGTON , NO : A - 156 , DATE : October 3 , 1964 . SUBJECT : annual report on the educational and cultural exchange program in Iran.
22 . DSA (1965) , DEPARTMENT OF STATE AIRGRAM FROM: AMEMBASSY TEHRAN To:THE DEPARTMENT OF STATE , WASHINGTON , NO : A - 229 , DATE : September 30 , 1965 . SUBJECT : annual report on the educational and cultural exchange program in Iran.
23 ـ شير و عقاب، ص 530.
24 ـ صديق عيسي، يادگار عمر، جلد سوم، تهران، 1353 ، دهخدا، صص 297 - 289 .
25 ـ مرزهاي نو ، دوره نوزدهم ، ش ـ 9 ، صص 1-8 ، 21 - 28.
26 . FSD(1959), FOREIGN SERVICE DISPATCH , FROM : AMEMBASSY TEHRAN To:
THE DEPARTMENT OF STATE , WASHINGTON , NO : 93 , DATE : AUGUST 9 , 1958 , SUBJECT :
annual report on the interational educational exchange program in Iran .
27 ـ شير و عقاب ، ص 530.
28 ـ سند شماره 1 .
29 ـ سند شماره 18.
30 ـ سند شماره 2.
31 ـ مرزهاي نو، دوره نهم ، 1344 ، ش 12 ، ص 15.
32 ـ همان، ص 13.
33 ـ همان ، دوره ي نوزدهم ، 1354 ، ش 9 ، ص 6.
34 ـ همان ، دوره ي نهم، 1344 ، ش 12 ، ص 16.
35 ـ يادگار عمر ، ص 292.
36 ـ مرزهاي نو ، دوره ي بيست و دوم ، 1357 ، ش 22 ، صص 34 ـ 37.
37 ـ سند شماره 3 .
38 ـ سند شماره 4 .
39 ـ سند شماره 5.
40 ـ سند شماره 6.
41 ـ سند شماره 7.
42 ـ سند شماره 8 .
43 ـ سند شماره 9 .
44 ـ سند شماره 10 .
45 ـ سند شماره 11 .
46 ـ سند شماره 12 .
47 ـ سند شماره 13 .
48 ـ سند شماره 14 .
49 ـ سند شماره 15 .
50 ـ سند شماره 16 .
51 ـ سند شماره 17.
/خ