جایگاه فطرت در نسبت با قوای نفس

ابن قتیبه دینوَری می‌گوید: کلمه‌ی فطرت معنای آفرینش دارد و از آن جمله است گفتار خداوند جلّ‌وعز: «فطرت خدایی که مردم را بر آن آفریده است»؛ یعنی سرشتی که مردم را بر آن خلق کرده است. (1) چنان که از کلام ابن قتیبه برمی‌آید، منظور او از این سرشت همان حالت نخستین خلقت است.
شنبه، 29 ارديبهشت 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حمیده جبل عاملی
موارد بیشتر برای شما
جایگاه فطرت در نسبت با قوای نفس
جایگاه فطرت در نسبت با قوای نفس

نویسنده: بهمن شریف‌زاده
 
ابن قتیبه دینوَری می‌گوید: کلمه‌ی فطرت معنای آفرینش دارد و از آن جمله است گفتار خداوند جلّ‌وعز: «فطرت خدایی که مردم را بر آن آفریده است»؛ یعنی سرشتی که مردم را بر آن خلق کرده است. (1) چنان که از کلام ابن قتیبه برمی‌آید، منظور او از این سرشت همان حالت نخستین خلقت است.
خلیل فراهیدی با تصریح بر اندراج معنای آغاز در کلمه‌ی فطرت می‌گوید: جمله‌ی «فطر الله الخلق» که در آن کلمه‌ی فَطَرَ به کار رفته است، یعنی آنها را آفرید و ساختن آنها را آغاز کرد و او آغاز کننده‌ی آفرینش آسمان‌ها و زمین است. (2)
حالت آغازین آفرینش هر چیزی دال بر بی‌سابقه بودن آن است؛ یعنی از عدم پای به هستی گذاشتن آن چیز، بدون آنکه سابقه‌ی هستی داشته باشد و این نکته‌ای است که ابوهلال عسکری در تفاوت بین لغت فطر با «فعل» بیان می‌کند و می‌گوید: همانا کلمه‌ی فطر آشکار ساختن پدیده به خارج ساختن آن از نیستی به سوی هستی است؛ گویی عدم را شکافته و آشکار شده باشد؛ پس در کلمه‌ی فطر معنایی وجود دارد که در کلمه‌ی فعل نیست و آن آشکار ساختن با خارج ساختن به سوی هستی است. ابن اثیر نیز هم در تفسیر کلام منقول از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود «کل مولود یولد علی الفطرة»، به همین معنا تصریح کرده و هم معنای حالت را در مفهوم کلمه‌ی فطرت مندرج دانسته است و می‌گوید: کلمه‌ی «فطر» به معنای آغاز آفرینش است و کلمه « فطرت» از آن است که بر حالت دلالت دارد؛ همچون «جلسه» و «رکبه» (بر حالتی از نشستن و سوار شدن دلالت می‌کند) و معنای حدیث آن است که نوزاد بر نوعی خاص از سرشت و طبیعت زاده می‌شود. (3)
طریحی نیز فطرت را به صراحت، وضعیت و حالت آفرینش می‌داند و می‌گوید: کلمه « فطرت» (با کسره حرف فاء) معنای آفرینش دارد و این کلمه از کلمه «فطرت» است؛ مانند « خلقت» که از کلمه «خلق» است و وجه شباهت در آن است که برای دلالت بر حال می‌آید. (4)
حالت آغازین آفرینش هر چیزی دال بر بی‌سابقه بودن آن است؛ یعنی از عدم پای به هستی گذاشتن آن چیز، بدون آنکه سابقه‌ی هستی داشته باشد و این نکته‌ای است که ابوهلال عسکری در تفاوت بین لغت فطر با «فعل» بیان می‌کند و می‌گوید: همانا کلمه‌ی فطر آشکار ساختن پدیده به خارج ساختن آن از نیستی به سوی هستی است؛ گویی عدم را شکافته و آشکار شده باشد؛ پس در کلمه‌ی فطر معنایی وجود دارد که در کلمه‌ی فعل نیست و آن آشکار ساختن با خارج ساختن به سوی هستی است. (5)
حال با توجه به مطالب پیش گفته و با توجه به معنای لغوی کلمه‌ی فطرت که به معنای نحوه و نوع خلقت هر چیزی است، می‌توان نتیجه گرفت آنچه با عنوان فطرت «انسان بما هو انسان» مورد توجه و بحث است، به نفس ناطقه‌ی او مربوط می‌شود که مقوم انسانیت اوست؛ ولی وضعیت مرتبه‌ی حیوانی یا نباتی نفس، فطرت «انسان بما هو انسان» نبوده است و مورد توجه نیست، اگرچه هر یک از این مراتب، مقتضیات خاص خود را دارند برای هر کدام می‌توان به وضعیت نخستین و نوعی خلقت (فطرت) اشاره کرد که اغلب به مورد نخست (حالت آفرینش مرتبه‌ی حیوانی) «غریزه» گفته می‌شود و مورد دومِ (حالت آفرینش مرتبه‌ی نباتی) نیز « طبیعت» نامیده می‌شود.
توضیح آنکه هر یک از نیروهای درونی آدمی (قوای نفس) وضعیت نخستینی دارند که ممکن است به علل گوناگون از آن فاصله گیرند. منظور از «وضعیت نخستین» حالت این قوا هنگام خلقت و آغاز بروز آنهاست؛ یعنی حالتی که بر آن آفریده شده‌اند که در این حالت، هر یک با برخی امور سازگار و با برخی دیگر ناسازگار است؛ برای مثال نفس بشر با حالت آغازین آفرینش، پس از مواجهه با امور گوناگون، آنها را به دو شکل ملائمات و منافیات می‌یابد که با گذشت زمان و به علل گوناگون چه بسا از وضعیت نخستینش فاصله گیرد؛ چنان که مبتلایان به زکام از رایحه‌ی مشک گریزان‌اند؛ حال آنکه نیروی بویایی آدمی در وضعیت آغازینش، پس از مواجهه با رایحه‌ی مشک، آن را با خود سازگار می‌یابد و دوستدار آن می‌شود و به آن گرایش می‌یابد. فاصله گرفتن از وضعیت نخستین به معنای تغییر خلقت آدمی نیست، بلکه معنای آن دور شدن از واقعیت خویش، غفلت از حقیقت و گرفتار آمدن در آفات و اوهام است؛ چنان که استعمال مداوم دخانیات، طبیعت و ذائقه‌ی آدمی را که با تنفس هوای سالم و طعم خویش سازگاری دارد، به پندار علاقه و گرایش به دخانیات دچار می‌سازد.

بیشتر بخوانید: نظریه «فطرت»


همچنین عقل بشر در آغاز پیدایی به لوح سفیدی شباهت دارد که چیزی بر آن نگاشته نشده و از شوائب اوهام خالی و عاری است. در برخورد با برخی نگرش‌ها در بُعد نظری و برخی گرایش‌ها در بُعد عملی احساس سازش دارد و با بعضی ناسازگار است؛ ولی با گذشت زمان چه بسا مشوب به اوهام شود و با حالت نخستینش در معارضت قرار گیرد.
ابن اثیر در ادامه‌ی سخن پیشین، به نقل تفسیری از حدیث گذشته می‌پردازد و می‌گوید: معنای حدیث آن است که هر انسانی که زاده می‌شود، بر معرفت خدای تعالی و اقرار به او آفریده می‌شود؛ پس هیچ کس را نیابی، مگر آنکه بر وجود سازنده‌ای برای خودش اقرار دارد، اگرچه او را به نامی غیر از نام خودش بخواند و اگرچه با او دیگری را هم بپرستد. (6)
تفسیر پیشین از تغییرناپذیری فطرت انسان حکایت دارد که از ظاهر کلام خداوند هم برداشت می‌شود که فرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»: فطرت الهی که مردم را بر آن آفریده است. هیچ دگرگونی در آفرینش خدا نیست. (7)

نمایش پی نوشت ها:
1. ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری، غریب الحدیث، ج 1، ص 25.
2. ابوعبدالرحمن الخلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین، ج 7، ص 418.
3. مجدالدین ابی السعادات المبارک بن محمد ابن الاثیر الاجزری، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج 3، ص 457.
4. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج 3، ص 438.
5. ابوهلال الحسن بن عبدالله العسکری، الفروق اللغویة، ص 407.
6. همان.
7. روم: 30.
<منبع مقاله :
گروهی از نویسندگان، (1392) اسلام و مسئله نفس و بدن: مجموعه مقالات، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول.

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط