در لغت به معنی کرانه، کناره، انتها و نیز به معنی اندازه و تیزی و تندی است. حدّ، در دو اصطلاح به کار میرود: منطقی، فقهی:
حد در منطق، در دانش منطق، حد، هم عنوانی است بر تعریف به ذاتیات مجهول، و هم عنوانی است به سه جزء یا سه اندام از اجزاء و اندامهای قیاس: 1) حدّ (= تعریف کامل) در برابر رسم، تعریفی است دقیق و کامل، که به تعبیر اهل منطق، از ذاتیات مجهول شکل میگیرد و ماهیت مجهول را میشناساند. به همین سبب ابنسینا حد را چنین تعریف میکند: «الحدُ قولٌ دالٌّ علی ماهیّة الشیء» (التنبیهات و الاشارات، نهج دوم، فصل هفتم) و در کتاب الحدود (مادهی «حدّ») از قول ارسطو در کتاب جدل اینسان به تعریف حد میپردازد: «انه القول الدّال علی ماهیة الشیء،ای علی کمال وجودِه الذّاتی = یعنی: حدّ، تعریفی است که ماهیت چیزی را روشن سازد، یعنی از کمال وجود ذاتی آن پرده برگیرد». حدّ، - آنسان که ابنسینا در کتاب الحدود تصریح کرده است - از جنس و فصل یک ماهیت پدید میآید و آن گونه که تمام منطق دانان و منطقنویسان نشان دادهاند به دو قسم تامّ و ناقص تقسیم میشود: الف) حدّ تام، جنس قریب + فصل قریب، مثل حیوان ناطق در تعریف انسان، که حیوان، جنس قریب انسان است و ناطق، فصل قریب انسان. از حدّ تام به حد حقیقی نیز تعبیر میشود (اساس الاقتباس، 24)؛ ب) حد ناقص = جنس بعید + فصل قریب، مثل جسم نامی ناطق در تعریف انسان، که جسم نامی (= نموکننده)، جنس بعید انسان است و ناطق، فصل قریب انسان؛ 2) حدّ = نام اجزاء قیاس، در قیاس اقترانی حملی، حدّ، نامی است بر سه جزء قیاس، یا عنوانی است بر اندامهای سه گانهی قیاس: الف) حدّ اصغر (= اصغر)، از موضوع نتیجهی قیاس، یعنی از موضوع قضیهای که نتیجهی قیاس محسوب میشود، به حد اصغر یا اصغر تعبیر میشود، مثل «سقراط» در قضیهی «سقراط، فانی است» در مثال زیر. از آن مقدمهی قیاس هم که در آن حد اصغر، میآید به صغری تعبیر میگردد، مثل مقضیهی «سقراط، انسان است»؛ ب) حدّ اکبر (= اکبر)، از محمول نتیجهی قیاس، یعنی از محمول قضیهای که نتیجهی قیاس به شمار میآید، به حد اکبر یا اکبر تعبیر میشود، مثل «فانی» در قضیهی «سقراط، فانی است» در مثال زیر. از آن مقدمهی قیاس هم که در آن حداکبر یا اکبر ذکر گردد به کبری تعبیر میشود، مثل قضیهی «هر انسانی فانی است» در مثال زیر. از صغری و کبری هم به مقدمتین تعبیر میگردد (اساس الاقتباس، 191). حکیم سبزواری، چنان که شیوهی اوست در منظومهی منطق (75) این همه را در دو بیت جای داده است:
موضوعُ مطلوبٍ یُسّمی اصغرا محمولُ مطلوبٍ یُسّمی اکبرا
قضیتٌ باَصغَر قَد اِحتَوت
صغری، و کبری ما باکبر طوَت
ابن سینا در دانشنلامهی علائی (منطق، 63) حد اصغر و حد اکبری را حد کهین و حدی مهین وحد وسط را حد میانگین نامیده است؛ ج) حد وسط (= حد اوسط): و آن واژه یا لفظی است که در هر دو مقدمه، یعنی در صغری و در کبری (= مقدمتین) تکرار میشود و با حذف آن در جریان نتیجهگیری (= استنتاج)، نتیجه به دست میآید، مثل واژهی «انسان» در مثال زیر:
سقراط، انسان است
هر انسانی، فانی است
سقراط، فانی است
خواجه نصیر در باب حد وسط مینویسد: «میان هر دو مقدمهی هم مناسبتی باید به اشتراک اجزاء، چه از قضایای اجنبی انتاج صورت نبندد. پس دو حد باقی را از دو مقدمه - که به معنی یکی بود و در نتیجه ساقط باشد - حد اوسط خوانند» (اساسالاقتباس، 191).
حد در فقه (به مقاله هایی که از نظر فقهی ذیلاً آمده است مراجعه شود).
کتابنامه :
در باب حدّ (= تعریف) میتوان به کتب منطق باب معرف و در باب حد (= اجزای قیاس) به بحث قیاس در کتب در کتب منطق مراجعه کرد.
گروه نویسندگان، (1391)، دائرةالمعارف تشیع (جلد ششم)، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.